به گزارش خبرگزاری مهر، روابط ایران و عراق از دوره پهلوی اول و بر سر اروندرود و یا شط العرب متشنج بود که در سال ۱۳۱۶ به قراردادی میان دو کشور منتهی شد ولی این قرارداد هر چند به قول ایران استعماری و تحمیلی و به نفع عراق بود از سوی این کشور اجرا نمیشد و در دی ماه ۱۳۴۴ به درگیریهای مرزی منتهی و تداوم تجاوزهای عراق و حمایت ایران از کردهای عراقی در مقابل حکومت مرکزی عراق و تهدیدهای متقابل که به درگیریها و خسارات طرفینی منتهی شد به وساطت الجزایر به عهدنامه الجزایر در سال ۱۹۷۵ میان دو کشور منتهی گردید و این بار صدام ناراضی بود و ۲۶ شهریور ۱۳۵۹ آن را یک جانبه فسخ و متعاقب آن جنگ هشت ساله شروع شد.
علیرغم ادعاهایی که اگر در دوره شاه عراق به ایران تجاوز میکرد ارتش ایران در یک روز بغداد را تصرف میکرد این تجاوزات مرزی علیالدوام در طول دهه شصت و هفتاد میلادی صورت میگرفت و جسارت عراقیها به حدی بود که یک خطیب عراقی در عید فطر سال ۱۳۴۴ و در حضور رئیس جمهور این کشور خواستار قلع و قمع ارتش ضعیف ایران میشود. صد البته ارتش ایران بعد از درگیریهای سال ۴۴ قوی شد ولی قدرت پشت قرارداد الجزایر نه اقتدار ارتش ایران که قوت قلب شاه به حمایت امریکا بود.
بر اساس یک سند ساواک به تاریخ ۴ بهمن ۱۳۴۴ «روز گذشته ۲۲ /۱ /۶۶ [میلادی] در مراسم نماز عید در حضور رئیس جمهوری خطیب مسجد فضل ضمن بیانات خود با لحن بسیار شدید و تحریکآمیز به سیاست دولت شاهنشاهی در قبال عراق حمله و ایرانیان را مردمی بی دین و زرتشتی و آتشپرست خوانده و گفته است ارتش عراق باید قوای ایران را تار و مار کند و این همان ارتشی است که در زمان جنگ و اشغال ایران نتوانست حتی یک ساعت در برابر انگلستان مقاومت کند و یک قطره خون برای دفاع از وطن نریخت.»
این سند میافزاید: «این اظهارات مستقیماً از رادیو بغداد پخش شد ولی در سرویسهای بعدی اخبار بیانات خطیب مسجد فضل با حذف مطالب مربوط به ایران تکرار گردید.» [۱]
به هر حال عهدنامه الجزایر یکی از عجیبترین معاهدات بینالمللی تاریخ معاصر است. عهدنامهای که با فشار دولت آمریکا بر عراق امضا شد و در سازمان ملل به ثبت رسید، چهار سال بعد با تشویق و تحریک همان دولت توسط عراق ملغی و نقض گردید. مقصود ایران از امضای این عهدنامه رفع دایمی اختلافات مرزی بود اما عراق این قرارداد را فرصتی برای تجدید قوای سیاسی - نظامی خود میدانست.
[۱] روابط ایران و عراق به روایت اسناد ساواک، ص ۱۹۲
نظر شما