پیام‌نما

لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ * * * هرگز به [حقیقتِ] نیکی [به طور کامل] نمی‌رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید؛ و آنچه از هر چیزی انفاق می‌کنید [خوب یا بد، کم یا زیاد، به اخلاص یا ریا] یقیناً خدا به آن داناست. * * * لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ / آنچه داری دوست یعنی ده بر او

۵ شهریور ۱۳۸۶، ۱۴:۱۲

مبانی فلسفی هنر مفهومی (6)

شیوه‌های تفسیر هنر مفهومی

شیوه‌های تفسیر هنر مفهومی

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: مسئله معنا یکی از مهمترین مسائل فلسفی در همه هنرها و از جمله آنها هنرهای مفهومی است. بحث معنا موضوع مهم تفسیر و شیوه‌های موجه و معتبر آن را پیش می‌کشد. در اینجا این پرسش پررنگ است که هنگامی که به سراغ اثری هنری می‌رویم چگونه و با چه شیوه‌هایی باید به تأویل آن بنشینیم. در این مقال این موضوع به بحث گذاشته می‌شود.

دو سوال فلسفی معمولی که در تفسیر هنری مطرح می شوند به بعد پیچیده ای از هنر مفهومی برمی گردند. سوال اول اینکه در ارتباط با تفسیر هنری چه اطلاعاتی را باید مد نظر داشت؟ و شاید خیلی مهمتر اینکه هدف هنرمند تا چه اندازه در یک تفسیر مناسب تعیین کننده است؟ در پاسخ به این سوال دیدگاههای بسیار متعددی وجود دارند. ویمست و بردسلی در مقاله ای تحت عنوان "وهم اندیشی خود خواسته"، با اشاره به هنرهای ادبی، تنها مخاطبی را که سوالاتی درمورد ویژگی های درونی اثر می پرسد دارای دغدغه های فلسفی معرفی می کند. اما از آنجا که نیت و یا طرح ذهنی هنرمند اهمیت تفسیری ندارد تفسیر هنر مفهومی بسختی قابل دفاع خواهد بود. وقتی مخاطب هنری برای نخستین دفعه با یک اثر هنر مفهومی مانند قوطیهای کنسرو وارهول مواجه می شود  به دشواری می تواند تشخیص دهد که آیا این یک اثر هنری است، در واقع باید بداند که وارهول می‌خواسته قوطی ها را با نگاهی هنری ببیند، تا به چنین تشخیصی برسد.

حال حتی اگر این نگاه آخر را بپذیریم  و بدانیم که در تفسیر یک اثر مفهومی باید به هدف هنرمند توجه داشته باشیم سوالات دیگری باقی می مانند. در وهله اول اینکه آیا هدف هنرمند همواره باید نقش تعیین کننده ای داشته باشد و باید همیشه در نظر گرفته شود؟ به طور عموم در اینجا دو دیدگاه اصلی وجود دارند. نخست دیدگاهی که هدف هنرمند را در معنای نهفته اثر هنری بسیار مهم می داند و به سبب وجود چنین اهمیتی توجه به آن را در تفسیر لازم می داند و معتقد است که نباید نسبت به آن اغماض کرد (کارول). دیدگاه دیگری در این زمینه وجود دارد که می گوید هدف هنرمند باید حضور مستقیمی در شکل دهی به تفسیر هنری داشته باشد (لوینسون ).

با این توضیحات شاید در نگاه اول به نظر رسد که هنر مفهومی نمونه مناسبی برای تفسیر باشد. اما مسئله به این راحتی نیست چرا که در اکثر موارد هنرمند مفهومی وظیفه تفسیر هنر را برعهده بیننده می گذارد. و خوب می دانیم که وقتی اثر هنری کاملا در اختیار ما باشد و تصمیم درمورد معنای برخاسته از آن برعهده ما گذاشته شود صحبت کردن از آن چه دشوار خواهد بود.

در اینجا سوال دومی مطرح می شود خاص هنری که سعی در انتقال معنا و مفهومی دارد، اینکه آیا امکان وجود بیش از یک تفسیر برای یک اثر هنری دیده می شود؟ نظریه های متعددی نیز در ارتباط با این سوال مطرح شده اند. یکی از این نظریه ها بر اساس این عقیده بنا شده است که ممکن است تعداد متعدد و متفاوتی تفسیر درست و مناسب برای یک  اثر هنری وجود داشته باشد. این عقیده همچنین می گوید نمی توان تعداد این تفاسیر را به یک تفسیر تقلیل داد یا آنها را طبقه بندی کرد و یکی را بر بقیه ارجح دانست. در نقطه مقابل این دیدگاه، رویکرد دیگری وجود دارد که به وجود داشتن یک تفسیر برتر نسبت به سایر تفاسیر معتقد است.

در حالی که در نگاه نخست به نظر می رسد هنر مفهومی فضا را بر هر  تفسیری باز نگه داشته است این سوال مطرح می شود: چگونه ممکن است گونه ای از هنر که به فکر و اندیشه موجود در اثر اهمیت بسیار قائل است چنین فضای ابهام آلود و نامشخصی ایجاد کند. و اینکه چگونه ممکن است تفاسیر مختلف یک اندیشه واحد را حمایت کنند؟

دلایل خوبی براین باور وجود دارد که سوالات فلسفی برخاسته از هنر مفهومی همه ریشه در یک دیدگاه درونی دارند. با این توصیف مسئله بغرنج تر خواهد بود. اگر اصل هنر مفومی اندیشه نهفته در آن باشد به نظر می رسد که وظیفه تفسیر هنری دست یافتن به آن اندیشه باشد (اندیشه ای که هنرمند اثر را بر مبنای آن خلق کرده است). به عبارت دیگر اگر رهایی از ماده در این گونه هنری جدی باشد ما با شکلی از تفسیر مواجه خواهیم بود که به هدف هنرمند می پردازد و در نتیجه با توجه به هدف واحد هنرمند یک تفسیر مناسب تر و برتر برای اثر هنری وجود خواهد داشت.

همانگونه که گفته شد اغلب هنرمندان مفهومی  ما را به داشتن نگاه شخصی و در نتیجه تفسیری مختص به این نگاه تشویق می‌کنند و از ما، به عنوان بیننده، می خواهند که نسبت به  ابزار مورد استفاده و همچنین بیان نگاه تفسیری خود محتاط نباشیم. پس از ما خواسته می شود که تنها با استناد بر اندیشه نهفته در یک اثر تفسیری تازه و جدید نسبت به آن داشته باشیم. حال اگر اندیشه هنر است چگونه تفسیر منحصر به فرد ما از آن اندیشه معتبر خواهد بود؟  بنابراین به نظر می رسد برای اینکه یک اثر ماهیتا مفهومی باشد باید  هر دو این ادعاها که اثر هنری اندیشه صرف است و چگونگی تفسیر بستگی به نگاه بیننده دارد را رد کنیم.

کد خبر 542271

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha