به گزارش خبرگزاری مهر، با گذشت بیش از چهار دهه از پیروزی انقلاب اسلامی جریان سلطنت طلب به دنبال جعل تاریخ و انکار واقعیات است از جمله با انکار وجود زندانی سیاسی در دوره پهلوی مدعی هستند که در آن دوره زندانیان شکنجه نمیشدند!
از دوره رضاشاه شروع میکنیم، حکومت پهلوی اول در تلاش بود تا با اصلاحات قضایی و برخلاف سلسلههای پیشین ایران، برای تحت تأثیر قرار دادنِ جامعه و انقیاد آن، نهادی را ایجاد کند. مشهورترین نهادِ ساختهشده در این دوره زندان قصر در سال ۱۳۰۸ بود که با ساختمان مستحکم بلند و عظیمی بر نوک تپهای کنار پادگانهای نظامی مبدل به نمادی از حکومت پهلوی و نظام جدید قضایی شد. [۱]
شکنجه در دوره رضاشاه به درون زندان رانده شد. شلاق زدن بخشی از شکنجه زندانیان در این دوره بود. هنگامی که گروه ۵۳ نفر در زندان بودند، اعضای این گروه با شلاق شکنجه میشدند. فحاشی نیز بخشی از شکنجههای دوره رضاشاه در جهت تحقیر زندانی بود؛ برای نمونه هنگامیکه دکتر تقی ارانی در زندان بود، بارها واژه «پدرسوخته» را از زبان زندانبانان میشنید. در پاسخ به این فحاشیها دکتر رانی گفت: «ما در اینجا زندانی شما هستیم؛ همه زور دست شماست؛ دیگر احتیاجی به فحاشی نیست»، اما مسئولان زندان دوباره فحشهای رکیکی به ارانی دادند. [۲] دستبند قپانی از دیگر شیوههای شکنجه در دوره رضاشاه بود؛ شیوهای که یک دست شخص را از بالای شانه و دست دیگر او را از پشت به هم نزدیک میکنند و روی مچ دستها یک دستبند فلزی میزنند. [۳]
در چنین شرایطی فشار بسیار سختی بر استخوانهای بدن وارد میشود و حتی احتمال فلج شدن نیز وجود دارد.
مأموران پلیس سیاسی از الگوی محرومیت نیز برای تحت فشار قرار دادنِ زندانی به کرات استفاده میکردند. محروم بودن از امکانات و نیازهای اولیه طبیعی نظیر ملاقات، کتاب، روزنامه و ملاحظات پزشکی از جمله آنها بود؛ برای نمونه در سالهای ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰، دویست کمونیست به محض ترتیب دادن سلسله اعتصاباتی در کارخانه نساجی اصفهان، راهآهن مازندران، کارگاه قالیبافی مشهد و صنعت نفت متعلق به بریتانیاییها بازداشت شدند و به زندان قصر منتقل شدند. برخی تبعید شدند و حکومت برای بیشتر تحت فشار قرار دادن تبعیدیها، شمالیها را به بوشهر با گرمای طاقتفرسایش فرستاد و جنوبیها را به مناطق سردسیر مانند آذربایجان تبعید کرد. در نهایت تعداد ۳۸ تن از این بازداشتیها را در زندان قصر محبوس نمود که هفت تن از آنها به دلیل محروم بودن از امکانات پزشکی و ابتلا به بیماریهایی همچون تیفوس، تورم آپاندیس، و سکته قلبی همانجا جان دادند. [۴]
با توجه به چنین شکنجههایی، رضاشاه با تکیه بر نظام قضایی جدیدِ ایران در تلاش بود تا دنیای بیرون، زندانیان را فراموش کند؛ متقابلاً زندانیان هم بنا بود دنیای بیرون را به فراموشی بسپارند. اینها نشان میدهد عمدهترین تغییر شیوه شکنجه در دوره رضاشاه کنترل هر چه بیشتر زندانیان در نهادهای مدرن و کمرنگ شدنِ شکنجه علنی است.
پس از سقوط رضاشاه و بروز نارضایتی نیروهای سیاسی و جامعه از سلسله پهلوی، محمدرضا پهلوی برای جلب اعتماد ازدسترفته تا حدودی شکنجه را در فاصله سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ کاهش داد. این به معنای پایان شکنجه در سلسله پهلوی نیست. اگرچه در دوره فترت از شدت شکنجه کاسته شد، تا پیش از ایجاد ساواک شکل شکنجه حکومت رضاشاه در دوره پهلوی دوم ادامه یافت. محمد مصدق در خاطرات زندان خود در سال ۱۳۳۲ نیز بر این نکته تأکید کرده است. او در تجربه زیسته خود مینویسد که درجه حرارت بدنش به ۴۴ میرسید و گاهی تا ۲۵ روز در تب بوده است و داروها نمیتوانست تب را از بین ببرد. حتی دکتر بهندرت بر بالین زندانی حاضر میشد. اجازه ملاقات ندادن به زندانی از دیگر شکنجههای پیشا ساواک بود. [۵]
با تأسیس ساواک در سال ۱۳۳۵ شکنجه عریانتر و مدرنتر شد. در این دوره هنوز دستبند قپانی رواج داشت، اما شکنجههای مدرن و صدمات بیشتر به بدن مورد توجه نظام سیاسی قرار گرفت. «آویزان کردن از سقف»، «آویزان کردن صلیبی به شوک الکتریکی آپولو»، «سوزاندن جاهای حساس بدن با فندک و شعله شمع»، «قفس هیتردار»، «صندلی هیتردار»، «باطوم برقی» ازجمله شکنجههای مدرن ساواک بود. [۶]
آپولو از آشناترین و مخوفترین ابزار شکنجه برای زندانیان بود. علت نامگذاری آپولو نیز شباهت آن به سفینه آپولو بود که در آن، دستها و پاها و سر مهار میشد. در این وسیله سر زندانی با محفظه فلزی مهار و دست و پاها نیز توسط بَستهای فلزی ثابت میشد. بدین ترتیب کلاه فلزی باعث میشد که موقع شلاق خوردن صدای ناله زندانی تشدید و تأثیر مضاعفِ مخربی بر سیستم عصبی و شنوایی او تحمیل شود. سوزاندن زندانیان در قفس داغ از دیگر شکنجههایی بود که مهیار خلیلی، یکی از شکنجهشدگان در کمیته مشترک خرابکاری، به یاد میآورد. روش کار به این صورت بود که بعضی زندانیان را در قفس کوچکی که زندانی فقط بهصورت چمپاته میتوانست در آن قرار گیرد، جای میدادند و اجاقبرقی زیر آن را روشن میکردند. قفس بهتدریج داغ میشد و آن قسمت از اعضای بدن زندانی که با قفس در تماس بود میسوخت تا جای ی که بعضی مواقع به مرگ منجر میشد. [۷]
در این میان تحقیر و مسائل خانوادگی را نیز ساواک پیش میکشید. محمد محمدی، یکی از زندانیان ساواک، در خاطرات خود «فشار بازجویی روی مسائل ناموسی» را چنین بازگو میکند: «وقتی همسرم عفت را گرفتند، خدایاری کفشش را به من نشان داد و پرسید: این کفش مال کیه؟ … حرفهای رکیکی به خانمم میگفتند». محمدی مینویسد تحت چنین شرایطی: «گاهی آنقدر به من فشار میآمد که بلند میشدم و فریاد میکشیدم که بی همه چیزا، نامردها». [۸]
با وجود این همه شکنجه در زندانهای شاه، پرویز راجی آخرین سفیر پهلوی در انگلیس در خاطرات ۱۶ اسفند ۱۳۵۶ مینویسد: برادرم فرها خوش و خندان وارد لندن شد و هنگام غروب به اتفاق او و «کیومرث بزرگمهر» (سردبیر سابق روزنامه انگلیسی زبان تهران جورنال) که مدتهاست با من دوستی دارد به تماشای مصاحبه «ریچارد کرشاو» با شاه، که از تلویزیون بیبیسی پخش میشد، نشستیم. شاه در این مصاحبه بار دیگر سخنان قبلی خود راجع به فضای باز سیاسی و آزادی زندانیان سیاسی را تکرار کرد. و موقعی که «کرشاو» پرسید: «چطور شد که در ایران شکنجه را کنار گذاشتید؟» شاه با قیافهای اخمآلود در جواب او گفت: «معنای شکنجه چیست؟ مگر نمیدانید لغت شکنجه تعبیرهای متعددی دارد؟ …» و بعد هم در قسمت دیگری از مصاحبه، شاه این عبارت را به زبان راند که: «اگر ایران از بین برود، شما هم در اروپا خواهید مرد» [۹]
کافی است برای فهم واقعیت شکنجه در دوره پهلوی به خاطرات شکنجه شدههای ساواک مراجعه کرد تا مشخص شود که زندانیان سیاسی چه مصیبتهایی که نکشیدند و چه تعدادی از این زندانیان و تحت شکنجه به شهادت نرسیدند.
[۱] یرواند آبراهامیان، اعترافات شکنجهشدگان، زندانها و ابراز ندامتهای علنی در ایران نوین، ترجمه رضا شریفیها، سوئد، نشر باران، ۲۰۰۳، ص ۵۶.
[۲] ایرج اسکندری، خاطرات ایرج اسکندری، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۲، صص ۹۸-۹۹.
[۳] همان
[۴] یرواند آبراهامیان، همان، صص ۸۵-۱۹۶.
[۵] محمد مصدق، تقریرات مصدق در زندان: درباره حوادث زندگی خویش، تهران، انتشارات فرهنگ ایرانزمین، ۱۳۵۹، ص ۱۳۹.
[۶] عزتالله شاهی، خاطرات عزت شاهی، تهران، شرکت انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۵، ص ۱۹۶.
[۷] دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، امپراطوری وحشت / ساواک؛ از آغاز تا فرجام، تهران، شرکت انتشارات کیهان، ۱۳۹۲، صص ۲۱۷-۲۱۸.
[۸] محمد محمدی (گرگانی)، خاطرات و تأملات در زندان شاه، تهران، نشر نی، چ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۶۶-۱۶۷.
[۹] پرویز راجی، خدمتگزار تخت طاووس، ترجمه: ح. ا. مهران، انتشارات اطلاعات، چاپ اول: ۱۳۶۴، صص ۱۵۹۱۶۰.
نظر شما