خبرگزاری مهر؛ گروه استانها- تقی صادقی*: یکی از مهمترین چالشهای راهبردی پیش روی حاکمیت فرهنگی پی جویی از فرآیند دگرگونی تدریجی (استحاله) راهبردها، سیاستها و رویکردهای فرهنگی است. مقطع ارزیابی این روند نقطه آغازین شکل گیری انقلاب اسلامی ایران تا روزگار حاضر است.
به نظر میرسد همگام با تغییر رویکرد و ماهیت سیاستهای اقتصادی به نفع لیبرالیسم، کارگزاران فرهنگی برخی دولتها نیز سیاست سکولاریسم فرهنگی را در پیش گرفتند. سکولاریسم در لایههای ماهوی آن تعارضی آشتی ناپذیر با سیاست گذاری فرهنگ دینی دارد؛ اما در لایه بیرونی و اجتماعی خود ظاهری آشتی جویانه به خود میگیرد به گونهای که به ظاهر راه را برای فعلان عرصه فرهنگ دینی باز میگذارد و با تفسیرهای نادرست از هویت فرهنگ دینی آن را به نهادی در کنار سایر نهادها تقلیل داده و همانگونه که به نهادها و مظاهر فرهنگ غیر دینی مجال پویایی و فعالیت میدهد از نهادهای دینی همانند مسجد و حسینیه و بنیادها و مؤسسههای انقلابی و دینی حمایت میکند.
از این رو در مشاهده رویدادهای فرهنگی با تناقضهای بزرگ و باورنکردنی رو به رو هستیم که در یک زمان یک دستگاه فرهنگی چند رویداد فرهنگی متناقض را با هم مدیریت و هدایت کرده و میتواند در برابر هر نگاهی خود را موجه جلوه دهد و خود را در مقام صلح کل و پناهگاه همگان تثبیت کند که عیناً همان نقش پلورالیسم را بر عهده دارد (البته تعاریف و نوع نگاه به مفاهیمی از قبیل فرهنگ و هنر و رسانه دینی نیاز به تبیین دارد که به مجالی دیگر واگذار میشود اما به اشاره باید گفت و گذشت که هرگز مقصود از فرهنگ و هنر و رسانه دینی افتادن در دام خطای اسلام صرفاً مناسکی نیست که از قضا میتواند سویه دیگری از کارکرد مشترک سکولاریسم با اسلام آمریکایی در تقابل با اسلام ناب محمدی باشد).
پذیرش این سیاست و تمکین در برابر ابزارهای آن ناهنجاریهای بسیاری را پیش آورده است که جز با بازخوانی مبانی و مفاهیم و سیاستها و رویکردها و شفافیت و اقناع افکار عمومی و فرهنگ سازی مسیر نادرست رفته را نمیتوان به سامان آورد.
در برابر این استحاله راهبردی چند موضع اتخاذ شده است:
۱. پذیرش ساده انگارانه این رویکرد و همراهی با آنکه نامش را میتوان استحاله ناخودآگاه نهاد
۲. انفعال و عزلت و ناامیدی از سیاستهای فرهنگی
۳. نهادسازیهای موازی با قطع امید از جایگاه رسمی دولت در عرصه فرهنگ و هنر و رسانه که اگرچه این موضع منجر به روشن ماندن چراغ فرهنگ و هنر انقلاب گردید؛ اما عملاً به برجسته سازی تمایزها و تقسیم بندی فعالان این عرصه به دو قطب متمایز شد که خود داستانی غم انگیز دارد و دهها آسیب و پیامد ناگوار دیگر که قابل بیان است و بماند برای فرصتی دیگر.
شاید مهمترین آسیب وارد شده، تحقق سکولاریسم فرهنگی در واقع میدان باشد که حتی سندهای رنگارنگ فرهنگی با ادبیات دینی هم نتوانستهاند مرهمی بر این درد مزمن باشند.
این آسیب زمانی دیدنی تر خواهد شد که مقایسهای ساده با تکیه بر تجربههای متواتر و در نسبت میان زیر ساختها با توفیقها در دهه اول انقلاب با دورههای بعد صورت گیرد. روح متمایز حاکم بر فرهنگ و هنر و رسانه آن روزگاران، مردمی بودن آن به تمام معنا است.
کسانی که در سن و سال بنده و یا بزرگتر از حقیر هستند تصدیق میکنند که نسبت عرش تا فرش میان زیرساختها و توفیقهای آن روزگار در مقایسه با دورههای پس آن وجود دارد؛ به واقع سازندگان و حاملان و ناظران و توصیف کنندگان میدانی فرهنگ انقلاب یکایک مردم بودند و به تناسب نظام مسائل با دست و مشارکت مردم نهادسازی میشد و روح حاکم بر آنها اسلام ناب محمدی بود.
در آن سیاست فرهنگی نه تنها مسجد در تراز انقلاب اسلامی و الگوگ رفته از مسجد نبوی بود و به معنای واقعی کارخانه انسان سازی تعطیل ناپذیر بود و نیازهای واقعی نیروی انسانی همه اقتضائات انقلاب را برآورده میکرد بلکه دستگاههایی را که به ظاهر غیرفرهنگی ترین سازمانها مینمودند به نمادی از مسجد و فرهنگ دینی تبدیل میکرد؛ اما دردمندانه باید گفت که با تحقق سکولاریسم فرهنگی امروز شاهد مساجد و حسینیهها و هیئتهای سکولار در شمار بسیار هستیم.
شاید نماد و نمود تحقق سکولاریسم فرهنگی را در عدم درهم آمیختگی نظام مسائل مردم با جامعه فرهنگ و هنر و رسانه بتوان دید، امروز غالب هنر و رسانه ما چشم و زبان بصیر و گویای دردهای مردم در پیوند با گفتمان انقلاب اسلامی نیست بلکه بسیاری از مسائل بخشهای هنر و رسانه بیانگر دردهای کاذب قشر و طایفهای خاص و اشرافی است که هیچ پیوندی با دردها و دغدغههای جامعه اخلاق مدار و دین محور ایرانی ندارد.
از این رو کم رونق ترین بخشهای اقتصادی نیز حوزه اقتصاد فرهنگ است؛ چه آنکه بر بستر نیازهای حقیقی مردم و مبتنی بر ارزشهای جمعه و تمدن ایرانی اسلامی حرکت نمیکند و در چنین فضایی رسانه و هنر که میتوانند پیشقراول فرهنگ سازی و درمان دردها باشد کارآیی خود را از دست میدهد.
اما چه باید کرد؟
پاسخ به این سوال سهل و ممتنع است؛ سهل است چون مبانی و گفتمان و الگوهای موفق هنوز درخشنده پیش رو هستند و با بازگشت به آنها و روحیه و اقدامی جهادی و گذر از هواهای نفسانی فردی و سازمانی و به شرط اخلاص من حیث لایحتسب توفیقها فرا خواهند رسید و ممتنع است چون سیاستها و رویکردها و نیروهای مسبب وضع موجود و ساختارهای مزاحم و نظام بروکراتیک به سختی در برابر تغییر مقاومت خواهند کرد و مهمتر اینکه نیازمند جهاد تبیین در عرصه تفهیم و تفاهم هستیم و باید حکیمان فرهنگ و هنر و رسانه انقلاب اسلامی همانند شهید آوینی پا به میدان بگذارند.
در این مجال کوتاه تنها به بخشهایی از راهبرد و سیاستها و برنامه اقدام ممکن و آغازگر تحول اشاره میشود.
* مدیرکل فرهنگ و ارشاد خراسان شمالی
نظر شما