خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ الاسلامی: شبهای زمستان، پتو میچسبد و گرمای بخاری. لم بدهیم و کتاب بخوانیم، یا تلویزیون تماشا کنیم، یا سر به سر این و آن بگذاریم. در همین احوالات مادر خانواده هم غذای گرم و دلچسبی درست کرده باشد و همانطور پتوپیچ بر بدن بزنیم و کیف کنیم. نه؟ بله. اما خیلیها هم هستند که شبهای سرد زمستان هیچکدام اینها را نه در واقعیت، بلکه در خیالشان هم ندارند. آنها با هزار و قصه و غصه، دور از مادر و پدر و فرزند و برادر و خواهر، یک گوشه از کانالها و پارکها و بزرگراهها و خرابههای شهر، زیر برف و بوران و سرما و باد شدید به گوشهای تکیه دادهاند و… بله! آرزوی مرگ میکنند. در تلاشی سخت و سهمگین، در مبارزهای ناجوانمردانه میان زیستن و مرگ دست و پنجه نرم میکنند و… بلاشک! منتظر معجرهای، زمزمهای، غذایی، جملهای، دست یاریای هستند. کارتنخوابها و بیخانمانها و بیماران اعتیاد را میگویم که به هزار دلیل از جامعه طرد شدهاند. از دور که نگاهشان میکنی شاید هیچ حسی جز ترحم و حتی شماتت نداشته باشی، ولی اگر نزدیکشان شوی و چند دقیقه پای حرفشان بنشینی میبینی که آنها هیچ فرقی با ما ندارند. فقط یک جا خودشان یا دیگران اشتباهی کردهاند و سر از این چاه بی انتها درآوردهاند. خیلیهایشان دردهایی دارند که حتی به خیال ما هم نمیآید. و همهشان منتظر کسی و چیزی و بهانهای هستند که برگردند.
در این شرایط، خوش به حال کسانی که برای این فراموششدگان جامعه معجزهاند! کسانی که عمر و زندگی و توانشان را پای کار آوردهاند تا دستی از این کوههای رنج بگیرند. «سپیده علیزاده» یکی از آنهاست که سالهاست خودش را وقف کارتنخوابها و بیماران اعتیاد کرده است. کافی است یک ساعت با او بنشینی تا کوهی از درد را بر شانههایش و دریایی از امید و انگیزه و انسانیت را در دستان و قلبش ببینی. سپیده علیزاده من فوق لیسانس روانشناسی دارد و مدیرعامل مؤسسه نور سپید هدایت است که تمرکز بر ساماندهی و توانبخشی بانوان درگیر آسیبهای اجتماعی است.
با او به بهانه اجرای طرح «زمستان گرم» گپ و گفتی داشتیم تا بدانیم حال و هوای کارتنخوابهای شهر در زمستانی که گذشت چگونه بوده است و زمستان گرم چه خدماتی به آنها ارائه داده است. در کنار این موضوع چند کلامی هم درباره خودش صحبت کردیم و حس و حالی که از خدمترسانی به بانوان درگیر آسیبهای اجتماعی دارد. اگر میخواهید بدانید زمستان گرم در سه چهار ماه گذشته برای کارتنخوابها و بیخانمانها چه کرده و چقدر در کاهش مرگ و میر بر اثر سرمای هوا داشته، این گفتگو را بخوانید.
خانم علیزاده ابتدا بگویید طرح زمستان گرم با چه نیت و هدفی شروع شد و چقدر در اجرای مأموریتش موفق بود؟
برنامه «زمستان گرم» طرحی بود که «سازمان رفاه، خدمات و مشارکتهای اجتماعی شهرداری تهران» در غالب پایگاههای خدمات اجتماعی انجام داد. هر مؤسسهای که مجری پایگاه خدمات اجتماعی بود، موظف بود که بین سه تا چهار ماه این طرح را اجرا کند. ما در این چهار ماه در هر منطقه با دو خودروی ون در سطح منطقه میچرخیدیم و مددجوهایی که نیاز به گرمخانه داشتند را به گرمخانههای شهر منتقل میکردیم. در گرمخانهها هم خدمات مورد نیازشان را ارائه میدادیم؛ مثل حمام و لباس تازه و تمیز و غذای گرم. اگر کسی تصمیم به ترک اعتیاد داشت همانجا به آنها کمک میکردیم و در ادامه فرایند همراهشان بودیم، اگر هم فقط نیاز به جای گرمی داشتند که از سرما در امان باشند، میتوانستند تا هر زمان که میخواهند در گرمخانه بمانند. خوبی این طرح این بود که ماشینهای ۱۳۷ شهرداری تهران هم به این طرح اضافه شدند و در کنار ماشینهای خدماترسان مؤسسات مردمنهاد در حوزه آسیبهای اجتماعی شدند؛ یعنی اگر خود گشتهای مناطق بیست سی تا ماشین داشتند، بیست و دو تا ماشین دیگر هم به این تیم اضافه شدند. آدمهای پر انرژی و سازمانهای مردمنهاد در کنار تیمهای شهرداری تهران قرار گرفتند و یک طرح خوب اجرا شد. همراهی این تیمها باعث شد مددجویی روی زمین و در هوای سرد نماند. دو برابر شدن ماشینهای گشت کمک میکرد که کسی از سرما نمیرد، کمک میکرد این آدمها قبل از اینکه پشیمان شوند و بگویند به همان پاتوقی که میخوابیدم میروم، به گرمخانه منتقل شوند و آنجا خدمات مناسبتری دریافت میکردند. این طرح که از آغاز زمستان ۱۴۰۰ شروع شد با نیت جلوگیری از مرگ افراد در سرمای زمستان انجام گرفت، به همین خاطر تنها تا آخر فروردین ۱۴۰۱ ادامه پیدا میکند و بعد از آن باید شکل دیگری به خودش بگیرد.
آمار دقیقی از تعداد گشتها و افرادی که به آنها خدمات دادید وجود دارد؟
قطعاً آمارش مشخص است ولی سازمان خدمات اجتماعی است که آمار کل شهر را دارد. من آمار منطقه خودم یعنی منطقه ۱۵ را دارم که به طور میانگین شبی ده نفر را انتقال میدادیم. بعضی شبها که هوا خیلی سرد بود این ده نفر میشد سی نفر. ولی شبهایی مثل الآن که هوا گرمتر است شبی یک نفر را انتقال میدهیم. اما به صورت میانگین ما شبی ۱۰ نفر را به گرمخانه انتقال دادیم که اگر کل چهارماه را حساب کنیم عدد زیادی میشود.
برای خیلی از مردم سوال است که آیا واقعاً کسانی هستند که از سرما بمیرند؟ جوابتان چیست؟
اولاً آمار قطعی و دقیقی وجود ندارد. چرا؟ به این دلیل که اکثر دستگاهها و سازمانها تمایل دارند علت مرگ افراد به عنوان کارتنخوابی و حضور در سرما ذکر نشود. به همین دلیل عنوان چنین فوتهایی معمولاً سکتههای قلبی، کهولت سن، اوردوز و… ذکر میشود و چیزی به عنوان اینکه این آدم به خاطر بیخانمانی و زندگی در سرما فوت کرده نوشته نمیشود. توجیهشان هم این است که ذکنر این مسأله بار اجتماعی منفی دارد. پس نمیتوانیم آمار دقیقی داشته باشیم. شاید نهادهای مسئول برای مرگ در اثر بیخانمانی آمار صفر گزارش کنند ولی من به عنوان کسی که در این حوزه فعالیت میکنم همیشه به این صفر مشکوک بودهام. هیچوقت باور نکردم که این آمار صفر درست است. اما حقیقت این است که چنین مرگ و میرهایی آمار خیلی بالایی هم ندارد. واقعیت این است که گرمخانهها خیلی مؤثر هستند در اینکه کسی از سرما نمیرد. اینکه یک بیخانمان در فصل زمستان غذای مناسب رایگان بگیرد، فضای خواب مناسب داشته باشد و از سرما مصون باشد، واقعاً در کم شدن مرگ به خاطر بیخانمانی مؤثر است؛ خصوصاً در زمستانها. برای خانمها، که من یکی از این گرمخانهها را در منطقه ۱۲ مدیریت میکنم، همه فصول سال گرمخانه اهمیت دارد. چون امنیت خانمها را تأمین میکند و آنها را از تجاوز و تعرض نجات میدهد.
الآن چند تا خانم در مرکز شما خدمات دریافت میکنند؟
میانگین ما در این فصل که هوا گرم است شبی ۱۵۰ نفر است، ولی در زمستانها آمارمان یک چیزی بین ۱۸۰ تا ۲۰۰ نفر است که در مرکز حضور دارند.
عمده مسائل و مشکلاتی که این ۲۰۰ نفر دارند چیست؟
علت مراجعه بیشتر زنانی که بیسرپناه هستند و نیاز به سرپناه دارند، اعتیاد است. اعتیادشان آنها را به آدمی که کارتنخواب و بیخانمان و ته خطی شده، تبدیل کرده است. متأسفانه باید بگویم اخیراً و خصوصاً با شیوع کرونا ما مراجعین بیشتری داریم که اصلاً اعتیاد را تجربه نکردهاند ولی بیسرپناه شدهاند.
یعنی به خاطر تبعات کرونا بیسرپناه شدهاند؟
بله. کرونا باعث شد مردم از نظر اقتصادی خیلی ضعیفتر و خانوادهها خیلی آسیبپذیر شوند. ما آدمهای زیادی داریم که در این دوران پول پیش خانهشان تمام شده، یا نتوانستهاند رهن و کرایه خانه را تأمین کنند و به همین دلیل بیخانمان شدهاند. اینها در دوران کرونا تعدادشان بیشتر شده است.
در این چهار ماه خودتان چندشب در گشتزنیها حضور داشتید؟
خب من علاوه بر طرح زمستان گرم پروژه مددسرای بانوان را هم داشتهام. حقیقت این است که در این طرح هم اولویتم بانوان بود. یعنی من شبهایی که در جمعآوری کارتنخوابها شرکت کردم، باز هم سعی کردم به پاتوقهایی بروم که بیشتر بانوان در آنها حضور داشتند. یا آن پاتوقهایی که بچهها همراه با مادرهایشان هستند. چهارشنبه هر هفته سعی کردم خودم در گشتها حضور داشته باشم و کنار مددجوها باشم، به شکلی که مددجوها توی پاتوقها عادت کرده بودند ما چهارشنبهها با یک شرایط خاصتر و ویژهتر پیششان برویم. خوشبختانه من توانستم به خیری وصل بشوم که ایشان لطف کرد و چهارشنبه هر هفته به ما آبگوشت داد. اتفاقاً امروز به ایشان پیام دادم و گفتم «هوا گرم شده، دیگر دست از آبگوشت بردارید! مددجوها نمیایند آبگوشت بخورند. بهتر است برویم روی غذای دیگری». گفت این هفته را هم آبگوشت بدهیم، از هفته بعد یک غذای دیگر! میخواهم بگویم هر هفته چهارشنبه خودم بودهام، اما بعضی شبهای دیگر مثل روز مرد و روز زن که روزهای خاصتری هستند و لازم بوده که به پاتوقها برویم هم حضور داشتم. چون در این مناسبتها و روزهای خاص، کارتنخوابها و مددجوها تنهاتر هستند و بیشتر نیازمند توجه هستند. در این روزهای خاص آن اتفاقی که ما دنبالش هستیم بیشتر رخ میدهد. آن معجزهای که میخواهیم و خودشان هم میخواهند، احتمال بیشتری برای رخ دادن دارد. اینکه در این شرایط پیششان برویم و بپرسیم میخواهی برگردی؟ میخواهی یک نفر هلت بدهد و دستت را بگیرد و یک یاعلی بگویی و زندگیات را بسازی؟ اینها در این روزها بیشتر اتفاق میافتد. حجم و سنگینی کار آنقدر زیاد است که زندگیام از دستم خارج شده. اینکه بگویم چند شب بیرون خانه بودم، بهتر است تا اینکه بگویم چند شب خانه بودهام!
و به عنوان سوال آخر، برای من و بسیاری از کسانی که این گفتگو را میخوانند جالب است که بدانیم چه چیزی خانم علیزاده را در این مسیر نگه داشته است؟ کسی که هر روز روحیه و انگیزهاش برای کمکرسانی به زنان و دختران و بچههایشان بیشتر از قبل است. چه چیزی به شما انگیزه و روحیه و توان میدهد؟
متأسفم که باید این را بگویم سپیده علیزاده اینقدر که از دور به نظر میرسد تاب و توان زیادی برای تحمل کردن این همه رنج آدمها و همجنسها و کارتنخوابها را ندارد. اتفاقاً من به شدت با عوارضش درگیر هستم؛ عوارض روحی و جسمی و حتی خانوادگیاش. با چالشهای زیادی درگیر هستم ولی دارم سعی میکنم مسئولیت اجتماعیام را انجام دهم و ادامه دهم. دارم سعی میکنم آدمهایی که یک جایی دستشان را گرفتم و تا یک جایی آوردم را ول نکنم. دارم سعی میکنم که حال خودم را از کمک کردن به آدمهای دیگر خوب نگه دارم. این است که من را نگه میدارد. اینکه شما میبینی آدمی که مددجوی تو بوده، الآن به مددیار مرکزت تبدیل شده و جزو پرسنل تو شده و حالا دارد به یک عده آدم دیگر که مثل خودش بودهاند کمک میکند. این برائت احساس مؤثر بودن به وجود میآورد و به شدت شیرین است و خود این احساس اعتیادآور است! و من خودم معتاد این حس هستم و با خودم فکر میکنم اگر یک روز در این مرکز نباشم چه کار خواهم کرد؟ با اینکه این مرکز برای من مشکلات شخصی زیادی هم به وجود آورده است. مثلاً یکی از مشکلات خانوادگی که اخیراً برای من پیش آمد این بود که بچههایم به خاطر کار من شپش گرفتند و خانهام درگیر ساس شد. ما طرحی تحت عنوان جمعآوری لباس داشتیم که چون یکسری از دوستان نمیتوانستند لباسها را در میدان شوش به من برسانند، من هرجایی که میشد لباسها را از آنها تحویل میگرفتم و در ماشین خودم نگه میداشتم تا بیاورم و به مرکز برسانم. به خاطر وجود همین لباسها در ماشینم بود که بچههایم درگیر شپش شدند و کلی اذیت شدند. خلاصه این بلاها را هم گرفتهایم، اما علیرغم همه این مشکلات باز فرداصبح بلند میشویم و میآییم و در این فضا کار میکنیم. اینها همه متأثر از همان حسی است که گفتم. خیلیها اغراق میکنند و سعی میکنند که من خود واقعیام نباشم، اما خود واقعی من این است که گاهی خیلی روتین هستم، گاهی خیلی سرخوشم، گاهی خوشحالم، اما گاهی هم واقعاً افسرده میشوم. با اینهمه دارم تمام تلاشم را میکنم تا این سرپناه را برای مددجویانم نگه دارم.
نظر شما