به گزارش خبرگزاری مهر، حجت الاسلام علیرضا پناهیان در سحرهای ماه مبارک رمضان با حضور در برنامه سحر شبکه افق، فصل جدیدی از سلسله مباحث «تاریخ بعثت و عصر ظهور» را آغاز کرده و درباره تناسب بعثت پیامبر اسلام (ص) با ظهور امامزمان (عج) به گفتگو میپردازد. در ادامه، فرازهایی از جلسه نوزدهم این گفتگو را میخوانید:
شیوه مدیریت امیرالمؤمنین (ع) چگونه بود که مردم کم میآوردند و با آن همراهی نمیکردند؟
در ابتدا میخواهم چند نکته را عرض کنم که شاید بخش عمدهای از وقت بحث امشب را بگیرد. نکته اول این است که همانطور که مخاطبان این بحث میدانند، ما به موضوع ولایت و امامت امیرالمؤمنین علی (ع) از حیث عقیدتی نمیپردازیم، از حیث فضیلتی هم نمیپردازیم. بله؛ امیرالمؤمنین علی (ع) فضائلی دارند که بسیار بلند، شنیدنی و تأثیرگذار است. امیرالمؤمنین علی (ع) را باید به امامتشان معتقد بود و اصل اعتقاد به امامت امیرالمؤمنین (ع) در طول تاریخ، حافظ ما شیعیان بوده است؛ در مقابل هجمههایی که به این مکتب میشود. اما بحث مورد نظر ما چیز دیگری است.
امروز و شاید خیلی از زمانها در طول تاریخ، ما به بحث دیگری نیاز داریم. این تفکیک را بهطور مشخص انجام بدهم؛ با غضّ نظر از مباحث اعتقادی که بهجای خود لازم و مفید هستند، با غضّ نظر از فضائل امیرالمؤمنین (ع) و حکمتهای امیرالمؤمنین (ع) در امور اخلاقی و معنوی که بهجای خود لازم و مفید هستند، ما به این نیازمندیم که بدانیم شیوه مدیریت امیرالمؤمنین علی (ع) چگونه بود که گاهی ابن عباس کم میآورد و گاهی مالک اشتر کم میآورد، و بسیاری از اوقات، مردم کم میآوردند و همراهی نمیکردند.
آنقدر مردم خون به جگر امیرالمؤمنین علی (ع) کردند، با اینکه میدیدند ایشان اهل زهد است، هیچ چیزی برای خودش برنمیدارد. این زهد و این شیوه سلوک و شیوه مدیریت را مردم میدیدند، آنها عدالت امیرالمؤمنین علی (ع) را با تمام وجودشان چشیدند. میدیدند که حضرت بیتالمال را مساوی تقسیم میکند. مهمتر از مساوی تقسیم کردن بیتالمال، میدانید چیست؟ انسان متأسف میشود که چرا اینها گفته نمیشد؟!
امیرالمؤمنین (ع) نهتنها بیتالمال را مساوی تقسیم میکرد، بلکه در بیتالمال نمیگذاشت چیزی برای سال بعد بماند، یعنی حقّ مردم همین امسال و همین ماه باید توزیع بشود. اما برخی از خلفا این کار را نمیکردند و نگه میداشتند. حضرت فرمود: من مانند حبیبم رسول خدا (ص) که بیتالمال را نگه نمیداشت، کف بیتالمال را جارو میکنم و بهدست مردم میدهم. میدانید اهمیت این کار در چه بود؟ یک قدرت متمرکزی آنجا پدید نمیآمد؛ یعنی قدرت متکاثر و متمرکزی که بعداً بشود دیگران از آن سوءاستفاده کنند و طمع بورزند. اگر این رسم میشد و همیشه این قدرت مالی بین مردم توزیع میشد، چقدر فرق میکرد؟ این خیلی اصل مهمی است. این عدالتِ نامحسوس است. عدالت محسوس امیرالمؤمنین (ع) آنجایی بود که بیتالمال را مساوی تقسیم میکرد؛ بین آدمهای سطح بالای جامعه و سطح پایین جامعه.
امیرالمؤمنین (ع) «عدالت نامحسوس» خیلی زیاد داشتند که باید مواردش را یکی یکی مطالعه کرد. مردم انواع سطوح عدالت امیرالمؤمنین (ع) را میدیدند. زهد ایشان را هم میدیدند. عبادتش را هم میدیدند. اصلاً همان عبادتکردن حضرت، دلبری میکند! وقتی اباعبدالله الحسین (ع) میفرماید: من هر موقع پدرم را دیدم داشت اشک میریخت (مَا دَخَلْتُ عَلَی أَبِی قَطُّ إِلَّا وَجَدْتُهُ بَاکِیاً؛ ارشادالقلوب / ج ۱/ ص ۹۷) آیا مردم این را نمیدیدند؟ واقعاً یک شخصیتی که میدانند او با کمال خلوص اینقدر اهل عبادت است، آیا دوستداشتنی نمیشود؟!
مگر امیرالمؤمنین (ع) چیزی کم داشت برای اینکه مردم عاشق ایشان بشوند؟
مردم که عبادت حضرت را میدیدند، علم و معرفت و حکمت ایشان را هم میدیدند. در کنار این علم و معرفت، شجاعت ایشان را هم میدیدند. دیگر چه کسی باقی میماند که امیرالمؤمنین (ع) در شهر، او را جذب نکرده باشد؟ اصلاً کسی که اهل این حرفها نباشد و فقط اهل شمشیر و شجاعت باشد، طبیعتاً مرید حضرت میشود! مهربانی ایشان را نسبت به خانوادههای یتیم، میدیدند. حضرت اینقدر خاکی بود که به او ابوتراب میگفتند. در کنار همه اینها مغرور هم نمیشد. امیرالمؤمنین (ع) چه چیزی کم داشت برای اینکه مردم عاشق ایشان بشوند؟
اینکه در تاریخ گفته میشود «بعضیها بغض علی بن ابیطالب (ع) را در سینه داشتند» اینها مربوط به قریش است؛ این داستان سی سال پیش است، داستان مدینه و مکه است. ما درباره آن کسانی صحبت میکنیم که در کوفه و بصره هستند، و آن کسانی که در یمن هستند و آمدند از اصحاب حضرت شدند، و آنهایی که اهل مصر و جاهای دیگر هستند. اینها طبیعتاً باید دربست در خدمت حضرت باشند. پس چرا امیرالمؤمنین علی (ع) باید اینقدر غریب باشد؟
شما نمیتوانید بحث را منحصر کنید به اینکه «آنها عقیده به امامت امیرالمؤمنین علی (ع) نداشتند» مگر مردم شام، عقیده به امامت معاویه داشتند که اینقدر حرفش را گوش میکردند؟ نباید بگویید اینها محبت امیرالمؤمنین (ع) در دلشان نبود. خُب مگر آنها عاشق معاویه بودند؟ نباید بگوییم حضرت به دلیل اینکه عدالت را رعایت میکرد، لذا مردم نمیرفتند ایشان را کمک کنند. عدالت به نفع اکثر مردم است؛ اکثر مردم پولدار میشدند. بعضیها میگویند «امیرالمؤمنین پولپاشی نمیکرد!» مگر معاویه پولپاشی میکرد؟ این سخن امیرالمؤمنین علی (ع) هست که میفرماید: معاویه اراذل و اوباش را برای جنگ میآورد و پول هم نمیدهد! مجانی دارند به او خدمت میکنند. شما آدمهای محترم، چرا این کار را نمیکنید؟! (أَ وَ لَیْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِیَةَ یَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَی غَیْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِیکَةُ الْإِسْلَامِ وَ بَقِیَّةُ النَّاسِ إِلَی الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ؛ نهجالبلاغه / خطبۀ ۱۸۰)
از عزاداران و سیاهپوشان امیرالمؤمنین علی (ع) خواهش میکنم که از کنار این ماجرا ساده رد نشوند. چرا نباید علی (ع) را دوست داشته باشند؟ در مقابل، مگر کسی معاویه را دوست داشت؟ مگر نمیدیدند او کاخ سبز برای خودش ساخته؟ مگر غارتکردن معاویه را نمیدیدند. این سؤالِ تاریخی امیرالمؤمنین علی (ع) از مردم است که چرا آنجا امام باطل، اطاعت میشود و اینجا امام حق اطاعت نمیشود؟ (صَاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ؛ نهجالبلاغه / خطبۀ ۹۷)
چرا این تفاوت وجود دارد؟ نمیشود ساده گفت که آنها آدمهای بدی بودند. بعضیها تاریخ امیرالمؤمنین (ع) را خراب میکنند و آن مردم را به عنوان یک قوم یأجوج و مأجوج معرفی میکنند که تصادفاً امیرالمؤمنین علی (ع) به تور آنها خورده بودند و الّا اگر حضرت، هرجای دیگری و در هر زمان دیگری بودند، اینطوری با ایشان برخورد نمیشد. این خرابکردن تاریخ است! اصلاً فلسفه تاریخ را زیر سوال میبرند. نه؛ این یک جامعه نمونه است، این یک اتفاق مثالزدنی است، و برای همیشه، یک درس و عبرت تاریخی است. اگر آن قوم مخاطب امیرالمؤمنین (ع) از یک ژن مخصوصی برخوردار بودند که اینطوری از آب درآمدند، آنوقت برای دیگران نمیتوانند درس و عبرت باشند و اصلاً از حیّز انتفاع ساقط میشود. آنوقت باید بگوییم امیرالمؤمنین (ع) حیف شدند! نه این یک جامعه نمونه است و همه باید این درس تاریخی را به خودشان بگیرند.
علت غربت علی (ع) نوع مدیریت ایشان بود / تا وقتی مردم، خودشان قیام به قسط و نصرت ولیّخدا نکنند ولایت غریب میماند
امیرالمؤمنین علی (ع) به این دلیل غریب ماندند که نوع مدیریت امیرالمؤمنین علی (ع) به گونهای است که تا وقتی مردم، خودشان قیام به قسط نکنند، تا وقتی مردم، قیام به نصرت ولیّ خدا نکنند، تا وقتی مردم، بصیرت برای این قیام نداشته باشند، تا وقتی مردم، جمعیّت و اتحاد و حرکت خودجوش و جمعی نداشته باشند، ولایت غریب میماند. پس بحث، سرِ نوع مدیریت امیرالمؤمنین (ع) است.
ما نمیخواهیم صرفاً بحث تاریخی بکنیم؛ بلکه میخواهیم تحلیل تاریخ کنیم، تحلیل را ببریم سرِ علّت یاری نشدن امیرالمؤمنین علی (ع) که آن علّت هنوز هم هست و الّا امام زمان (ع) میآمدند. البته مردم ما خیلی پر افتخارتر از مردم زمان امیرالمؤمنین علی (ع) هستند ولی آن علّت را باید فهمید.
در نوع مدیریت امیرالمؤمنین علی (ع) علّتی وجود داشت که میگفتند: یا علی تو سیاستمدار نیستی! دو نفر بودند که اگر امیرالمؤمنین علی (ع) با این دو نفر، برخورد امنیتی میکرد و سرشان را میبرد زیر آب، خیلی از مسائل حل میشد؛ یکی اشعث بود و یکی ابوموسی اشعری. همین دو نفری که حضرت در قنوت نمازش در اواخر عمر شریفشان و بعد از اینکه آنها افشا شده بودند، آنها را لعن میکرد.
خُب همین دو نفر را شما میزدی! یا آنوقتی که مالک اشتر به شما گفت: یا علی بن ابیطالب، ابوموسی اشعری که از قبل والیِ کوفه است؛ او را فعلاً بگذار باشد، برای ما ضرری ندارد… شما فرمودی: نه، این صحیح نیست، ولی من به حرف تو (مالک اشتر) گوش میکنم… و بعد وقتی ابوموسی اشعری به امیرالمؤمنین برای جنگ بصره و جنگ جمل کمک نرساند، امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: مالک، این همان کسی است که میگفتی بگذار بماند.
یا امیرالمؤمنین (ع) در عرصه سیاست، اینقدر صادقانه برخورد نکن! یا امیرالمؤمنین (ع) اگر همینقدر ساده و صادقانه برخورد کنی، کار به جایی میرسد که حسین تو را به گودی قتلگاه ببرند...
مکمّل مدیریت ولایی، مردم هستند که باید احساس مسئولیت کنند و باهم به میدان بیایند
پس بحث بر سر نوع مدیریت امیرالمؤمنین (ع) است که این نوع مدیریت ولایی آنقدر کرامت انسان، آزادی و حقوق انسانها را رعایت میکند که هیچ کجای دنیا الآن این حقوق در این سطح تعریف نشده است؛ یعنی این در اوج است. مکمّل مدیریت ولایی هم مردمی هستند که باید احساس مسئولیت بکنند و باید به میدان بیایند و دست به دست هم بدهند چون بهطور انفرادی و تنهایی فایده ندارد. ما در اینباره میخواهیم صحبت کنیم.
از کسانی که در این چند روز کتاب الغارات را خواندهاند، پیامهای جالبی به ما رسیده است؛ مثلاً اینکه میگویند: چرا هیچکسی حرف امیرالمؤمنین (ع) را گوش نمیکرده… یا میگویند: انتظار نداشتم این عدم قاطعیت را در امیرالمؤمنین (ع) ببینم! چرا حضرت نمیتواند مدیریت کند؟!… اگر شما این برداشت را پیدا کردی، اتفاقاً درست است چون اطرافیان امیرالمؤمنین (ع) هم همین حرف را به ایشان میزدند.
چرا امیرالمؤمنین (ع) سر به چاه میگذاشت و فریاد میزد؟ امیرالمؤمنین علی (ع) یک انتظاراتی از مردم داشت که آن انتظارات را مردم برآورده نمیکردند. ایشان یک سطحی را از مردم توقع داشت که آن سطح از توقع امیرالمؤمنین (ع) دقیقاً عین آیات قرآن است. ولی همین الآن اگر به بچه مذهبیها و مسجدیها بگویی، با تعجب نگاهت میکنند. مثلاً اگر به آنها بگویید: هیئتیها و رفقای مذهبی، شما باید رکن رکین اقتصاد مقاومتی باشید… یکی میگوید: من یک جایی کارمند هستم، آن یکی میگوید: من یک مغازه دارم… خُب با هم جمع بشوید تعاونی راه بیندازید. من این مثال تعاونی را رها نمیکنم. میگویند: داری چه میگویی؟!
شما میدانید چه مقدار مسئولیت به دوش ما هست؟ این باور کردنش یکمقدار سخت است! آدم چند تا دوره بلوغ دارد: یک، بلوغ اولیه اجتماعی است که سنّ بلوغش او را از خانه به جمع رفقا میکشاند. دوره بلوغ دوم، او را از سطح رفقا به وضعیت اجتماعی مسئولانه کوچک یعنی خانواده میکشاند. این دوتا بلوغ را معمولاً همه سعی میکنند داشته باشند. البته همین بلوغ دوم را هم فرهنگ غرب دارد از بین میبرد. یعنی «شما فقط اجتماعیرفاقتی بشوید، اما خانواده تشکیل ندهید…»
از آموزش و پرورش محترم میپرسیم: چهکار کردید که ازدواجها به تأخیر افتاده؟ رؤسای جمهور سابق، وزرای آموزش و پرورش و فرهنگ، چهکار کردید که احساس مسئولیت در حد و اندازه تشکیل یک خانواده و فرزنددار شدن را در میان مردم کشتید؟! چه جنایتی انجام شده که ما فرهنگ قدیمی ایرانی خودمان را هم از دست دادهایم؟! صداوسیمای جمهوری اسلامی، و حوزه علمیه، از کجای دین حرف زدید که به این جاها نرسیدهاید؟ و همچنین برنامههای مذهبی صداوسیما، و بنده طلبه و… ما باید به خودمان بیاییم.
پس دوره بلوغ دوم، مربوط به تشکیل خانواده میشود. بلوغ سوم، بلوغ اجتماعی است که با افتخار عرض میکنم «در بسیج، تبلور پیدا کرده است» بسیج شجرۀ طیبه این انقلاب است. این بلوغ، یعنی اینکه من بهدرد مؤمنین بخورم. بلوغ چهارم، آنجایی است که من برای جامعه تدبیر میکنم که به آن میگویند «بلوغ سیاسی»
بدترین نحوه شرکت در انتخابات وقتی است که جامعه دوقطبی بشود
بدترین نحوه شرکت در انتخابات و بدترین نتایج شرکت در انتخابات این است که جامعه دوقطبی بشود و از ترس این قطب، بروند هرچه در آن لیست هست رأی بدهند، یا از ترس آن قطب، بیایند هرچه در این لیست هست، رأی بدهند. این همان روشی است که صهیونیستها دارند کشورهای اروپایی را به یوغ میکشند. این را میخواهند در کشور ما اجرا کنند، لذا بنده با دوقطبی شدن جامعه دشمن هستم. وقتی دوقطبی شد، دیگر نمیشود از یک مسئول، انتقاد کرد، چون میگویند: «اینکه از خودمان است، هیچ چیزی نگویید…» یا مثلاً دو نفر از این لیست، مشکل دارند، ولی میگویند «نه! الآن این لیست را ندهید، آنها رأی میآورند»
دوقطبیسازیهای کاذب، فضای انتقاد را میبندد و نمیگذارد کار بهصورت فنی و تخصصی پیش برود و مدیران لایق، جلو بروند. میدانید چه فضایی ایجاد میشود؟ یک فضای خفقان که نمیشود درست انتقاد کرد. خیلی از روشنفکرها و علما، الآن دچار خفقان دیکتاتوری رسانهایِ رسانههای پلیدی هستند که این دوقطبی را در جامعه تشدید میکنند. دوقطبی کاذب چپ و راست در جامعه ما کشور را نفله کرده است. انگیزه شرکت در سیاست و انتخابات، همان چیزی است که رهبر انقلاب قبل از انتخابات ریاست جمهوری اخیر فرمودند: «کُلُّکُم راعٍ و کُلُّکُم مَسؤولٌ عَن رَعِیَّتِه»؛ این احساس مسئولیتی است که امیرالمؤمنین علی (ع) بهخاطر آن، دلش خون شد.
امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ مُرِّ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِینِ الْبَاطِلِ لَمْ یَتَشَجَّعْ عَلَیْکُمْ مَنْ لَیْسَ مِثْلَکُمْ وَ لَمْ یَقْوَ مَنْ قَوِیَ عَلَیْکُم» (نهجالبلاغه / خطبه ۱۶۶) اگر از کمککردن به حق، کوتاه نیامده بودید و باطل را توهین کرده بودید (توهین نه به معنای اینکه فحش بدهید، بلکه یعنی وهن باطل را اثبات کرده بودید) آنوقت دشمن شما به شما طمع نمیکرد و قوی نمیشد و بر شما قدرت پیدا نمیکرد.
بنده الآن تحریمهای غربیها را طمعِ غربیها میدانم برای اینکه ما را زمین بزنند؛ این طمع را سیاستورزان نابکار ما ایجاد کردند و الّا همین دشمنان ما جرأت نداشتند ما را محاصره کنند.
بعد میفرماید: ولی شما سرگردان شدید مانند سرگردانی بنی اسرائیل «لَکِنَّکُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَنِی إِسْرَائِیلَ» چرا؟ چون نصرت حق نکردید و علیه باطل اقدامی نکردید لذا سرگردان شدید مانند سرگردانی بنی اسرائیل… این یک داستانی دارد که در جلسات بعدی، عرض خواهم کرد داستان سرگردانی بنی اسرائیل چه بوده است.
امیرالمؤمنین علی (ع) یک سخن دردمندانهای دارد که به عنوان روضه میخوانم: «لَقَدْ کُنْتُ أَمْس أَمِیراً فَأَصْبَحْتُ الْیَوْمَ مَأْمُوراً» (نهجالبلاغه / خطبه ۲۰۸) یعنی من دیروز امیر شما بودم، ولی الان شما دارید به من حرف تحمیل میکنید… اینها دردناک است. خُب وقتی وضعیت اینگونه باشد، یک ابن ملجمی هم همیشه هست که بیاید آن جنایت را انجام بدهد...
نظر شما