علی مغازهای پژوهشگر، منتقد موسیقی و مدیر هنری فستیوال موسیقی نواحی «آینه دار» که طی دوران برگزاری خود با استقبال قابل توجهی از سوی مخاطبان نیز مواجه شده بود، در پاسخ به سئوال خبرنگار مهر درباره بحران سکوت در حوزه «موسیقی جدی» در کشور توضیح داد: من ابتدا لازم میدانم از تعبیر و عنوانی که برای گفتوگو انتخاب کردهاید تشکر کنم. تشکر میکنم چرا که پرسش به جایی است که حاکی از نگرانی شماست اما پاسخ من در همین عنوان است؛ بحران سکوت. چرا سکوت هست و چرا پاسخ در سکوت است؟ در باور من سکوت هست برای اینکه بسیاری از حرفها را نمیگوییم. اگر بگوییم چاپ نمیشود. اگر چاپ شود به کسی یا کسانی برمیخورد. وقتی هم که برمیخورد، ممکن است برخوردی شود. خب، چاره چیست؟ اگر سکوت است، چاره در همین سکوت است.
وی افزود: در بخشی از اخلاق و سنت فکری ما ایرانیان مسلمان، سکوت را نشانه رضا دانسته و برشمردهاند اما سکوت گاهی ناشی از ملاحظات است، هر ملاحظهای. بارها همکاران رسانهای و خبرنگاران عزیزی به من گفتهاند طوری صحبت کنم تا آنان بتوانند حرفها و انتقادات را منتشر کنند. خب چه باید کرد؟ من معتقدم ما ترسو شدهایم. من و شما و همه ترسو شدیم و ترس، ما را محافظهکار کرده است. از قدیم هم که گفتهاند ترس برادر مرگ است. شاید ما از مرگ آنقدر نمیترسیم که از گفتن ترسخورده هستیم. چرا نمیگوییم؟ چون فکر میکنیم الآن در وضعیتی استثنایی هستیم. در شرایط حساس کنونی هستیم. به ما یاد دادهاند باید صبور باشیم و تحمل کنیم. ما با واژه وحشیِ «تابآوری»، زبان نقد را اهلی کردهایم. بیان نکردن واقعیات را فضیلت قلمداد کردیم چرا که بزرگان بیشتر ساکتاند. ترسیدهایم و سخن نگفتهایم از آن رو که همواره به ما گفتهاند زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد.
این پژوهشگر بیان کرد: ما حتی از یکدیگر میترسیم. ما همدیگر را رعایت و تحمل میکنیم مبادا با سخنی یا نظری رشته برخی مناسبات بگسلد و برخی امورمان معلق یا متوقف شوند. ما وادار به سکوت شدیم چرا که اگر گفتیم، آنکه باید میشنید نشنید و آنکه نباید میشنید از سخن ما دچار سوءبرداشت شد. بله شما درست تشخیص میدهید که در بحران سکوت قرار داریم اما من نامش را ورطهسقوط مینامم. ما با سکوت در ورطه سقوط ذوق افتادهایم. سالها پیش اگر روزی «نی نوا» حسین علیزاده ساخته شد، علتش آن بود که شنوندگان چنین اثری نویسندگان و شاعران و روشنفکران و فرهیختگان بودند و فرهیختگی بود که حکم بر چگونگی تولید اثر هنری میراند. امروز اما نظم مسلط بر جامعه و بازار است که با بیان عبارت نابهجا و عوامفریبانه «استقبال مردم» همواره خرمهره را به جای دُر به جوان و پیر غالب میکند.
مغازهای با بیان اینکه امروز ابتذال کلیدواژه مشترک تمام امور ماست، تصریح کرد: ما همه چیز حتی اعتراض را به ابتذال کشاندهایم. اگر هانا آرنت از ابتذال شرّ گفته و نوشته است، ما امروز عموماً به شکل مبتذلی از تعبیر مبتذل استفاده میکنیم، چرا که تعریف و مرزهای ذوق و زیبایی و زیبایی شناسی را مخدوش کردهایم. ما در میدان تورم کلیت و امرِ کلی، فردیت خود را باختهایم. تولید اثر هنری و لذت بردن از اثر هنری، فردیتی لازم دارد که ما امروز تهی از آن شدهایم و با حل شدن در امرِ کلی، فردیتی از خود نداریم. امروز کسی اثری خلق میکند و کسی میخواند که خنثی باشد. او نه تنها فردیت ندارد که کلیت را هم نمیشناسد. او برای چیزی به نام مردم اثری ارایه میکند اما این مردم همان پوپولاس یا همان عوام است که بی ذوقیاش سلیقه تعریف شده که حاکم بر امور هنری شده است؛ همان توده فاقد اندیشه و ذوق. اما مشکل در همین نقطه است.
این کارشناس و منتقد موسیقی ادامه داد: این مردم نیستند که سلیقه یا ذوق را تعریف میکنند و این هنرمند نیست که ذوق را تعریف و صورتبندی میکند بلکه بازار است که سفارش تولید اثر هنری میدهد که خود نیز معلول و مدلول شرایط و علتها و دالها است. امروز اگر سکوت در شنیده نشدن موسیقی جدی شما را میرنجاند تا در جستوجوی پاسخ بنده و سایر دوستان باشید، باید توجه داشته باشیم که سکوت وقتی تعریف درستی دارد که صدایی باشد. صدا وقتی هست که حنجره و سازی باشد. امروز نه در موسیقی که در نمایش و سینما و ادبیات ما هم صدای خوبی به گوش کسی نمیرسد.
وی در بخش پایانی صحبتهای خود تأکید کرد: اگر شما در موسیقی جدی سکوت را میبینید و آن را میشنوید، پس به خاموشی اشاره دارید. و اگر خاموشی را در زمانه جولان موسیقی کمارزش و غیرجدی آسیب و بحران میبینید، باید این را هم بدانید و بدانیم که بحران ریشههایی دارد. سببسازان بحران خودمانیم. ما میانمایگان که توهم دانایی خفهمان کرده است. ما سکوت میکنیم چون نمیبینیم. نمیبینیم چون درک نمیکنیم. درک نمیکنیم چون اسیر غوغا هستیم. تصنیفی هست به نام غوغای ستارگان که حتماً میشناسید. آنجا شاعر به شکل استعاری با قرار دادن یار به جای ماه سخن از غوغای ستارگان میراند. اینجا اما دست نامرئی بازار (به تعبیر آدام اسمیت)، ستارگانی در موسیقی ساخته و میسازد. اینجا ستارگان بازارند که در موسیقی غوغا میکنند و میدرخشند و زرق و برق این ستارگان موسیقی پاپ، سپهر موسیقی را اشغال میکند. پس در میانه غوغای میانمایگی، توقع شنیدن و دیدن اثر هنری جدی به خصوص در موسیقی، بدون درک و دریافت ریشههای این شرایط، توقعی ناهمخوان با واقعیات و حقایق است.
نظر شما