پیام‌نما

وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ * * * یهود و نصاری هرگز از تو راضی نمی شوند تا آنکه از آیینشان پیروی کنی. بگو: مسلماً هدایت خدا فقط هدایت [واقعی] است. و اگر پس از دانشی که [چون قرآن] برایت آمده از هوا و هوس های آنان پیروی کنی، از سوی خدا هیچ سرپرست و یاوری برای تو نخواهد بود. * * * از تو کی خوشنود گردند ای ودود! / از رهی، هرگز نصاری و یهود؟

۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۹:۰۹

توسط نشر افق انجام شد؛

«کابوس‌های خنده‌دار» شاه‌آبادی به کتابفروشی‌ها آمدند

«کابوس‌های خنده‌دار» شاه‌آبادی به کتابفروشی‌ها آمدند

رمان «کابوس‌های خنده‌دار» حمیدرضا شاه‌آبادی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کابوس‌های خنده‌دار» حمیدرضا شاه‌آبادی توسط نشر افق چندی پیش منتشر و به‌تازگی راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب دویست و پنجاهمین عنوان مجموعه «رمان نوجوان» است که این‌ناشر منتشر می‌کند.

این‌رمان هم مانند سه‌گانه «دروازه مردگان» این‌نویسنده که توسط نشر افق چاپ شده، در بستر زمانی دوران قاجار جریان دارد و قصه یک گروه نمایشی دوره‌گرد در آن‌زمان را روایت می‌کند. در سال‌های حکومت ناصرالدین‌شاه هنگامی که مردم تهران اسیر قحطی و گرسنگی هستند، دسته نمایش حبیب سلمونی با دعوت مردی مرموز راهی قلعه‌ای خارج از تهران می‌شوند تا در ازای دریافت پول و غذا، نمایش روحوضی اجرا کنند. اما پس از اجرای هرنمایش حادثه‌ای عجیب رخ می‌دهد که آدم‌های گروه را قدم به قدم به سوی یک فاجعه سوق می‌دهد.

شاه‌آبادی برای نوجوانان می‌نویسد و تاریخ و عناصر وحشت را با هم تلفیق می‌کند. «لالایی برای دختر مرده»، «وقتی مژی گم شد» و سه‌گانه «دروازه مردگان» در کنار جایزه کتاب‌سال جمهوری اسلامی ایران، نشان‌های ماهی سیاه کوچولو و سیمین لاک‌پشت پرنده، جایزه جشنواره رشد، جشنواره مهر و نشان مرغک سیمین و همچنین ورود به فهرست کلاغ سفید کتابخانه بین‌المللی مونیخ ازجمله موارد مندرج در کارنامه این‌نویسنده هستند.

«کابوس‌های خنده‌دار» این‌نویسنده در ۲۳ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

بعد مرد کوتوله‌ای که قدش به‌سختی از قد صندوقچه بلندتر بود، با پیراهن سفید و جلیقه سیاه و کلاه فینه منگوله‌دار، در حالی که دستگیره یک طرف صندوقچه ما را گرفته و تا سینه‌اش بالا برده بود، عقب‌عقب توی اتاق آمد. به دنبال او، مرد کوتوله دیگری با همان قدوقواره و با همان لباس و کلاه، در حالی که طرف دیگر صندوق را گرفته بود، وارد شد و پشت سرشان مرد چاق فینه‌به‌سری که قبلاً دیده بودیم، آمد تو. مرد چاق با دیدن عزت‌سلطان تعظیم کوتاهی کرد و گفت: «ببخشید شازده‌خانوم که مزاحم شدم.»

و رو به بابا گفت: «شما همیشه وسایلتون رو جا می‌ذارین یا توقع دارین دیگرون براتون بیارن؟»

بابا جواب داد: «عه… صندوق... پاک فراموش کرده بودیم.»

دو مرد کوتوله صندوقچه را زمین گذاشتند و رفتند عقب و در چارچوب در ایستادند؛ اما مرد چاق سر جایش ماند و تکان نخورد. عزت‌سلطان نگاهی به مرد چاق انداخت و نگاهی به ما و به مرد چاق گفت: «از مهمانان هنرمند ما خوب پذیرایی کن آقا جلال؛ احترام اهل هنر از هر واجبی واجب‌تر است.»

آقا جلال سر خم کرد و گفت: «چشم شازده‌خانوم.»

عزت‌سلطان لبخند کم‌رنگی زد و دستمالش را توی هوا تکان داد و گفت: «بسیار خوب، تماشای کتابچه عکس‌ها و اعلان‌های من هم بماند برای بعد. عجالتاً شما استراحت کنید تا فردا که شاهد هنرمندی‌تان باشیم… شب به خیر.»

این‌کتاب با ۲۵۶ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۸۵ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 5506605

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha