خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: رمان «دعبل و زلفا» ترکیبی از داستانی عاشقانه و تاریخ اهل بیت به قلم حجتالاسلام والمسلمین مظفر سالاری است که در قالبِ داستان، مخاطب را با روزگار پرمشقت امام موسیبنجعفر و امام رضا (ع) آشنا میکند درباره قصه عشق شورانگیزِ دعبل به همسرش زلفا است. دِعبل خزاعی شاعر، ادیب و عالم شیعی و مدیحهسرا و ذاکر فضائل اهل بیت است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«بیرون از دروازه و حصار شهر، تا چشم کار میکرد در دو طرف، دکان بود و کاروانسرا. دستفروشها چند متر آنطرفتر، به موازات ردیف دکانها، زیر سایهٔ چادرهایی رنگارنگ و پر وصله، بساط کرده بودند. تنوع کالاهای ریز و درشت چنان بود که اگر کسی ساعتی میچرخید و پرسه میزد، باز هم انگار چیزی ندیده بود. دعبل به هیاهوی آن شلوغبازار و به سکویی که روی آن، چند غلام و کنیز نیمهبرهنه را به نمایش گذاشته بودند، توجهی نشان نداد.
صدها شترِکاروان با دهها اسب و نگهبان مسلح و غلامان پیاده و چندتایی قاطر و سگ همراهش به کاروانسرایی بزرگ خزید که پر از بار و شتر و گاری و حمال و انبار و اطاقکهایی در اطراف بود. بارها را که پایین میآوردند، دهها کودک گدا و پابرهنه و دخترکان ولگرد و بیسرپرست، دورهشان کردند. در گوشهای خربزههایی بزرگ را تلنبار کرده بودند. دعبل بزرگترین خربزه را خرید. تا دو حمال، بار شتر را بر پشت اسبش بگذارند و ببندند، خربزه را به دهها باریکه برید و بین بچهها و دخترکان تقسیم کرد. دست، کاسه کرد و تخمههای خربزه را به اسبش خوراند. به خودش چیزی نرسید.
سکهای به حمالها و چند سکه به کاروانسالار داد و از ابنسیار و دو سه همسفر دیگر خداحافظی کرد. ابنسیار گفت: امیدوارم تو به زودی ندیم هارون شوی و من، طبیب مخصوص او!
نگهبانها دختران و زنان اسیر را کنار صدها طاقه پارچه و خمرههای گلین جمع کرده بودند. با تکان دادن تازیانههای حلقه شده، مجبورشان میکردند که فشردهتر بنشینند و از جلو چشم دور نشوند. دلش میخواست برود و خبری از او بگیرد. باز پا روی خواهش دل گذاشت و به سوی خروجی کاروانسرا بهراه افتاد.
- گیرم که بخواهند او را چون کنیزی بفروشند، تو پولت کجا بود که بتوانی چنین ماهرویی را بخری؟ اگر ده کیسه دینار هم داشتی، از پس خریداران ثروتمندی برنمیآمدی که برای اینگونه دختران ماهرو، دندان تیز کردهاند و دستوپا میشکنند.»
کتاب «دعبل و زلفا» در ۳۳۲ صفحه با قطع رقعی با قیمت ۵۹ هزارتومان توسط انتشارات به نشر (آستان قدس رضوی) چاپ و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
***
حجتالاسلام سالاری در گفت و گو با خبرنگار مهر درباره اینکه چرا این شخصیت را دستمایه رمانش کرده، گفت: چند سال قبل با همکاری چندی از دوستانم در قم مشغول نوشتن مجموعه داستانی در مورد امام رضا (ع) بودم به نام «مینوی نگاه تو» که که توسط دارالحدیث چاپ شد. یکی از داستانهای کوتاه این مجموعه «آستین» نام داشت که دربارهی دِعبِل خُزاعی بود که قصیدهی خود را در مدح ائمه در مَرو برای امام هشتم میخواند و از آن حضرت صله میگیرد که ازجمله این صلهها یک لباس است.
وی افزود: وقتی دعبل به قم برمیگردد شیعیان قم میخواهند این لباس را از او بگیرند و به عنوان یادگاری نگهدارند ولی دعبل با اصرار زیاد تلاش میکند لباس را پس بگیرد و آنها یک آستین از لباس را جدا کرده و به دعبل میدهند. وقتی دعبِل به خانه برمیگردد متوجه میشود همسرش تراخم چشم گرفته است، بنابراین آن آستین را به چشم همسرش میکشد و روز بعد مشاهده میکند که چشم همسرش شفا پیدا کرده است. بعد از نوشتن این داستان کوتاه از طرف انتشارات بهنشر (آستان قدس رضوی) به من پیشنهاد شد تا رمانی راجع به امام رضا (ع) بنویسم و لذا بنده از همین داستان کوتاه برای این رمان بهره بردم و فضاها، شخصیتها و اتفاقات آن داستان کوتاه را گسترش دادم و تلاش کردم به نوع زندگی همراهِ با مبارزهی او بیشتر بپردازم و در پسِ آن گوشههایی از زندگی امام موسیبنجعفر و امام رضا (ع) را نیز روایت کنم.
ایننویسنده در ادامه گفت: دعبل هم شخصیتی است که هم اهلِ هنر است هم ولایتمدار است و هم اهل مطالعه و صرفاً شعر نبوده نویسنده داستان پرفروش «رؤیای نیمهشب» با بیان اینکه «دعبل و زلفا» رمانی عاشقانه و تاریخی است، دعبل خزاعی با شعر خودش حکومت بنی عباس را مورد انتقاد شدید قرار میداد به همین دلیل معمولاً فراری بود. در این کتاب به زندگی عاشقانه او با همسرش هم اشاره شده و اینها بستری برای پرداختن به زندگی امام موسیبنجعفر و امام رضا (ع) شده اند.
سالاری در پایان گفت: تلاش کردم داستانی عاشقانه را به رشتهی تحریر درآورم تا برای مخاطبان جذاب باشد. پیشتر در رمانِ «رؤیای نیمهشب» همین کار را انجام داده بوده که مورد اقبال قرار گرفته بود چراکه تاکنون به چاپِ صد و هشتم رسیده است و بین رمانهای فارسی رکورد دار است، بنابراین همین الگو را در «دعبل و زلفا» هم پیاده کردم که نزدیک به پنجاه بار تجدید چاپ شده است و در اولین دوره کتاب سالِ میراثِ مکتوبِ رضوی هم، در شاخهی ادبیاتداستانی برگزیدهی نخست شد. در این اثر در بستر داستانی عاشقانه به زندگی سختِ موسیبنجعفر و امام رضا (ع) نیز در دورهی هارونالرشید اشارهای شده و تمام سعی خود ر ا کردم تا حوادث را بر اساس دادههای تاریخی بازآفرینی کنم.
نظر شما