به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «۱۴ آبان روز آتش؛ گفتگو با انقلاب» نوشته روبرت صافاریان بهتازگی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است.
روبرت صافاریان متولد سال ۱۳۳۳ در تهران، مدرس و منتقد سینمایی ارمنیتبار کشور است و ترجمه کتابهای «تاریخ سینما»، «تدوین فیلم و ویدئو»، «ازو و بوطیقای سینما» و رمانهای «خانه دو طبقه خیابان سنایی» و «یادداشتهای سردبیر هایاتسک» و کتاب «ساکن دو فرهنگ» از جمله آثاری هستند که نشر مرکز از او چاپ کرده است. «خانه دو طبقه خیابان سنایی» اولینرمان صافاریان است که سال ۹۸ منتشر شد و در آن، از تجربیات مستندنگاری و روزنامهنگاری خود بهره برد. دومینرمان ایننویسنده نیز سال ۹۹ ساختاری فیلمنامهگونه داشت و درباره نشریهای بههمین نام و آدمهای شاغل در آن بود.
«۱۴ آبان روز آتش» بهعنوان کتاب جدید صافاریان در ژانر خاطرهنگاری نوشته شده و همانطور که از نامش مشخص است، درباره حوادث انقلاب در تهران بهویژه از مقطع ۱۳ آبان ۵۷ به بعد است. او میگوید چهاردهم آبان ۱۳۵۷ روز عجیبی بود؛ بین سیزدهم آبان ــ روز تیراندازی به روی دانشآموزان در دانشگاه تهران که بعدها شد «روز دانشآموز» ــ و پانزدهم آبان که شاه در نطق رادیوتلویزیونی مشهور خود اعلام کرد که «صدای انقلاب مردم را شنیده است». روزی که دولت نظامی سر کار آمد. اما مهمتر از همه، روزی که تهران به آتش کشیده شد.
صافاریان که آن روز در خیابان بود، در اینکتاب رویدادها را به یاد میآورد تا فیلمی درباره آنها بسازد. سوال محوریاش برای تهیه فیلم هم این است که چهکسی تهران را به آتش کشید؟ اما به تدریج خود این پرسش و اعتبار سپردههای حافظهاش مورد سوال واقع میشوند و نوشتههای کتاب با اینرویکرد جدید جلو میروند.
مطالب کتاب پیشرو حوادث منتهی به انقلاب را از دید فیلمسازان و نویسندگان، پیش روی مخاطب میگذارد و عناوین مندرج در آن بهترتیب عبارتاند از:
«چهکسی عقلش را از دست داده است؟»، «نترس! هواییه!»، «من در خیابان بودم»، «چند ساعت فیلم؟»، «سفرا در خیابان و کاخ»، «روز آخر روزنامهها»، «باز بابات گول خورد»، «آن سخنرانی کذایی»، «فیلمهای گمشده»، «منبعشناسی: روشنفکر ضد روشنفکر»، «من آنروز (در خیابان) نبودم»، «گمشدن در مرکز خرید»، «تردید»، «چهاهمیتی دارد چهکسی کبریت را کشید»، «گفتوگو با انقلاب»، «رمانتیسیزم انقلابی در هنر سده نوزدهم» و «استعارههای انقلاب».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
فردای چهاردهم آبان، محمود گلابدرهای باز از کرج به تهران میآید و از میدان مجسمه (میدان انقلاب) راه میافتد به طرف چهارراه پهلوی (چهارراه ولیعصر) تا آثار اتفاقات روز قبل را از نزدیک ببیند. سینما کاپری هنوز دارد دود میکند و سر چهارراه پهلوی شاهد است که به داروخانه بغل مشروبفروشی نبش چهارراه دست نخورده و حتی دخل مشروبفروشی را نزدهاند. از سر سهراهی تا سر دیوار و تا سر پهلوی، تمام عرض و طول کوچه، کوهی از رادیو و ضبط صوت و تلویزیون و قوطی آبجو و عرق و مشروب روی هم کوت شده و دارد دود میکند و میسوزد. دم و دود و بوی کائوچو و پلاستیک و لاستیک و بوی عرق و آبجو همهجا را گرفته. بعد وقتی از خیابان فردوسی بالا میرود میبیند سفارت انگلیس سوخته اما ویترین فرشفروشیها دست نخورده، در حالی که کافی بود یک پاره آجر بزنی و قالیچه قیمتی را از ویترین برداری. تا میرسد به ساختمان ب ام و، و آنجا اولینبار میشنود کار ساواک بوده. گیج میشود. با خودش کلنجار میرود. اگر هم کار ساواک بوده حتما بعد از ساعت دو و سه وارد کار شدهاند. صبحش نبودهاند. آخر، صبح خودش هم جزو دستهای بوده که از مجسمه تا میدان بیستوپنج شهریور را آمدهاند و سر راه بانکها را آتش زدهاند.
اینکتاب با ۱۵۴ صفحه، شمارگان ۸۰۰ نسخه و قیمت ۸۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما