به گزارش خبرنگار مهر، شیخ فضلالله نوری از شخصیتهای بزرگ شیعی است که در مقابل اندیشههای فاسد مکاتب غربزده ایستاد و با ایجاد گفتمانهای دینی و ظلمستیز، افکار عمومی را بیدار، و فتنههای دشمن را تا حدود زیادی خنثی کرد. مکتب شیخفضلالله، اندیشگاه آموزش درسهای عزتمندی، ظلمستیزی، دشمنشناسی، دوستشناسی، گفتمانسازیهای تربیتی و… است.
جستاری در زیستنامه شیخفضلالله نوری
شیخفضلالله نوری (۱۲۵۹-۱۳۲۷ ق)، از مجتهدان و علمای بزرگ شیعه و از پیشروان جنبش مشروطه مشروعه در ایران بود. وی پس از شاگردی نزد میرزای شیرازی در نجف، برای هدایت و پیشوایی جامعه ایران روانه تهران شد.
شیخفضلالله از علمای با بصیرتی بود که در امر سیاست ورود پیدا کرد. حمایت از نهضت عدالتخانه، مقابله با روشنفکران غربزده و فراماسونها در تهیه و تصویب قانون اساسی منهای دین و شریعت، مخالفت با کیفیت حکومت مشروطه و رهبری مشروطه مشروعه از جمله اقدامات اجتماعی و سیاسی او بود. [۱]
وی معتقد بود که قانون اساسی و دیگر قوانین حقوقی و جزایی باید مطابق قوانین اسلام باشد. به همین دلیل بر عنوان «مشروطه مشروعه» تأکید فراوانی داشت. این اصرار و مقابلهگری شیخ با تفکر مشروطه بدون مشروعه سبب شد تا مشروطهخواهان پس از پیروزی بر نیروهای دولتی و فتح تهران و تشکیل حکومت، به تصفیه حساب با مخالفان مشروطه بپردازند و شیخ را در دادگاهی محاکمه کنند و به دار آویزند. [۲]
شیخفضلالله و مبارزه با اندیشههای فاسد
اندیشههای فاسد، مهلک روح و روان و بیهویتی افراد جامعه است. رواج اندیشههای فاسد در جامعه اسلامی، نهتنها منافع دشمن و پویایی فرهنگ غربی را تأمین میکند و رواج میدهد، بلکه جامعه اسلامی را از حرکت به سوی سعادت و کمال بازداشته، مسیر آن را همسوی با افکار دشمن برای تأمین منافع آن به پیش میبرد؛ مسیری که افول انسانیت، بیهویتی دینی، رواج بیبندوباری، سقوط کانون خانواده، بیارزشی ارزشها و گسترش ضد ارزشها را به دنبال دارد.
امام خمینی رحمهالله دراینباره میفرماید: «تاریخ یک درس عبرت است برای ما ….مرحوم حاجشیخفضلالله نوری در ایران برای خاطر اینکه میگفت باید مشروطه، مشروعه باشد و آن مشروطهای که از غرب و شرق به ما برسد قبول نداریم، در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای [دار] او رقصیدند یا کف زدند ».[۳]
تاریخ نشان میدهد، مقاومت و ایستادگی شیخ در قابل اندیشه فاسدی بود که غربپرستی، خودباختگی و بیهویتی دینی و ملی، محور گفتمان آنها بود؛ گفتمانی که در آن ایران و ایرانی، ضعیف و بیخاصیت بود، اما غرب کانون قدرت، عزت، صاحب هویت و دارای سنتی پیشرفته معرفی میشد. ازاینرو تنها راه نجات و توسعه کشور و جامعه را در گرو غربی شدن فرهنگسازی میکردند؛ غربیشدنی که سبک و سیاق زندگی را از اسلامی بودن خارج میکرد و به سوی بیدینی و بیهویتی با سبک و سیاق غربی و اندیشه فراماسونی سوق میداد.
در اندیشه شیخفضلالله، قانونگذاری برای سعادت و کمال جامعه باید با معیارهای دینی منطبق باشد و بدون مشروعیت دینی مشروطه، که با اندیشه غربزدهها قوانین را ابلاغ میکردند، بیارزش بود.
او تنها راه سعادت بشر و رهایی جامعه اسلامی از طوق غربزدهها را مبارزه با اندیشه مشروطه و نهادینه کردن اندیشه مشروعه با مدیریت فقها میدانست. [۴]
فلسفه این مبارزهگری در نگاه شیخفضلالله به خوبی متبلور شده و جلوگیری از رواج بداخلاقیها، توهین به انبیای الهی و ضربه زدن به دین اسلام، هدف از این مبارزهگری است. در بخشی از سخنان او چنین آمده است: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم؛ با اشخاص بیدین و فرقة ضالّه و مضلّهمخالفم که میخواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها را که لابد خواندهاید که به انبیا و اولیا توهین میکنند ».[۵]
مکتب شیخفضلالله، اندیشگاه ظلمستیزی و عزتمندی
ظلمستیزی و عزتمندی، دو شاخصه مهم اهل ایمان برای سعادت و کمال است. در مقابل، ظلمپذیری و ذلتپذیری، از ویژگیهای مکاتب غربزده و جوامع روشنفکر غربگرا، و مانع سعادت جوامع اسلامی است.
شیخفضلالله، تندیسی از این دو ویژگی بود و مقابله با سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بیگانگان در جان او سیران داشت؛ تندیسی که تلاش میکرد در مقابل گفتمانهای غربزده، که به سمت تبدیل شدن به فرهنگ همگانی میرفت و دستاورد آن بردگی نظام ایرانی تحت طوق اجانب و قبول ظلمپذیری و ذلتپذیری بود، بایستد و گفتمان عزتمندی و ظلمستیزی را به فرهنگ فکری برتر جامعه تبدیل کند و این هشدار را مخابره نماید که تنها راه نجات جامعه اسلامی از طوق افکار غربزده و فتنههای دشمنان، پایبندی به اسلام و قوانین الهی است [۶] و هر دستورالعملی اگر بخواهد به جامعه ابلاغ شود، باید در راستای موازین اسلامی باشد. [۷]
شواهد نشان میدهد بیگانگان برای غارت سرمایههای ملی به بسترسازی فرهنگی و سیاسی پرداختند و برای نهادینه کردن این نقشه به مأموران سیاسی و دیپلماتهای خود اختیارِ انعقاد معاهدات، تجزیه قسمتهای مختلف کشور، تضعیف دولت مرکزی، مبارزه با پیشرفت فرهنگ و تمدن محلی، که همه آنها در مسیر استقرار سیاسی انگلستان و پیشبرد سیاسی آن دولت بود، دادند. [۸]
این سیاست سبب شد تا گروه زیادی از مبلغان مذهبی زن و مرد به ایران آیند و با مسافرت به شهرها ایرانیان را به مسیحیت دعوت کنند، کلیساهای بسیاری بسازند، بیمارستانها بنا کنند و پرستاری بیماران را به عهده دختران مسلمان ایرانی که اجباراً از حجاب برخوردار نبودند، بگذارند. [۹]
شیخفضلالله در مقابل این گفتمانهای فتنهگون و کشورسوز، موضِع، و آنها را به باد انتقاد گرفت که این مواضع را میتوان در رساله شصت پرسش و پاسخ مشاهده کرد؛ رسالهای که در آن درسهای بزرگی برای مدیریت سبک زندگی اجتماعی جوامع اسلامی وجود دارد. شجاعت، مناعت، کرامت، عزت، بصیرت، دشمنشناسی، دوستشناسی، اخلاقشناسی و… از جمله درسهای این مکتب تربیتی است.
پینوشت:
[۱]. جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، ج ۱، ص ۴۲۰.
[۲]. دانشنامه اسلامی، مدخل: شیخ فضلالله نوری.
[۳]. صحیفه نور، ج ۱۸، ص ۱۳۵.
[۴]. خاکیان، آموزه، ص ۵۴.
[۵]. تاریخ پیدایش مشروطیت، ص ۱۳۹.
[۶]. صحیفه نور، ج ۱۳ ص ۱۷۵؛ ج ۱۵، ص ۲۱.
[۷]. زرگری نژاد، رسایل مشروطیت، ص ۱۷۴.
[۸]. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری، ج ۲، ص ۱۲۸.
[۹]. تیموری، تحریم تنباکو، ص ۴۲.
نظر شما