خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: در روزهای انتخاب رشته کنکور سراسری برای بسیاری از داوطلبان این سوال پیش میآید که چه بخوانم و چرا؟ از آینده شغلی رشتهها پرس و جو میکنند و برای انتخاب رشته خود با توجه به علاقمندی و رتبهشان کنکاش میکنند. هر چند آمارهای اخیر نشان میدهد که از بین داوطلبان کنکور سراسری بیش از نیمی از افرادی که مجاز به انتخاب رشته شدند، حتی انتخاب رشته هم نکردند. یعنی در آزمون شرکت کردند، حائز رتبه خوبی شدند ولی دانشگاه را برای آینده خود انتخاب نکردند. «حسین کلهر» مجری صدا و سیما که تا مرحله کارشناسی ارشد مهندسی عمران را در دانشگاههای خوب سراسری درس خوانده است مهمان مجله مهر بود تا در این رابطه از انتخابهای خود بگوید.
هیچ شناختی نداشتم
روزی که انتخاب رشته کردم هیچ شناختی نسبت به رشتهها نداشتم. بچه ۱۷ ساله آن زمان نمیدانست فرق مهندسی نرمافزار با سخت افزار یا مهندسی عمران چیست. مثلاً من فکر میکردم که اگر مهندسی هوا فضا بخوانم آخرش سر از ناسا درمیآورم. بر مبنای مشاهده و به جرأت میگویم هنوز که هنوز است، بسیاری از خانوادهها تصور میکنند برای اینکه بچه شأن خلبان شود باید برود در دانشگاه رشته مهندسی هوا فضا بخواند.
اسیر جو
خیلی از هم نسلان ما اسیر تفکری شدند که خیال میکرد مهندس عمران الزاماً بساز و بفروش خواهد شد. سالی که من کنکور دادم مهندسی عمران به معنای طراحی و اجرا ساختمان هنوز روی بورس بود. آن زمان بچهها که چه عرض کنم بزرگترها هم فرق بساز و بفروش را با مهندس عمران نمیدانستند. تا آخرین روزهای تحصیل هم هنوز معلوم نبود سطح درآمد بچههای عمران قرار است همین باقی بماند یا نه. اتفاقی که الان برای رشتههای پزشکی و دندانپزشکی و داروسازی دارد میافتد. شما وارد هر کوچهای میشوید، دو داروخانه و یکی دوتا دندانپزشکی میبینید. اگر میخواستم بهتر انتخاب رشته کنم، در کنار علاقهام کمی روی آیندهپژوهی هم زمان میگذاشتم و در مورد آینده شغلی رشتهها بیشتر بررسی میکردم. از خودم میپرسیدم: «اگر روزی که حدود ۲۵ سالم شده و از دانشگاه فارغالتحصیل شدم، قرار است چه شود؟ این رشتهای که الان برایش سر و دست میشکنیم، ده سال دیگر بازار کار دارد یا رفته است قاطی باقالی ها؟»
فقط رسانه
الان فقط روی رسانه متمرکز هستم. این رسانه یک بار قالب اجرا به خود میگیرد. یک بار قالب مشاوره رسانهای و یک بار هم انجام پروژههای رسانهای. با رشته تحصیلیام اصلاً ارتباطی ندارد در حدی که مرتبطترین کار این روزهای من با عمران این است که یک کار رسانهای برای یک پروژه عمرانی انجام دهم.
هوش مصنوعی انقدر با سرعت پیش میرود که تعداد زیادی مهندس و راننده و پزشک در حال حذف شدن هستند. از این لحاظ شغل ما خوب است چون فعلاً هوش مصنوعی مشاغل خلاق را به صورت جدی تهدید نمیکند.
دایی ۶۰ ساله
کنکور را که دادم و رتبهها آمد، باید انتخاب رشته میکردم. یک دایی دارم که متولد ۱۳۱۸ است و خودش جزو آدمهای موفق حوزه مهندسی است. ایشان برای من انتخاب رشته کردند. نمیدانم چرا تغییر ابزار و بازار کار را در نظر نگرفتند و روی این عقیده پافشاری میکردند که رشتهای که در سال ۵۶ کارش سکه بوده است در سال ۹۶ هم همانقدر مشتری دارد.
سال کنکور در مدرسه سمپاد (سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان) بودم. از بین کل بچههای هم دوره ما، تنها دو نفر به رشته تجربی علاقه داشتند و پزشکی هم قبول شدند و خواندند و موفق هم شدند، باقی بچهها اقبالشان به ریاضی بود. همه درگیر جو بودیم. الان هم همین است. بچهها جوگیر میشوند و تجربی میخوانند.
خلاقیتی که نبود
ترم سوم دانشگاه احساس کردم عمران با خلاقیت که ارزش محوری زندگی من است اشتراکی ندارد. آنجا بود که «ای کاش» هایم آغاز شد. با خودم گفتم ای کاش در دبستان، راهنمایی یا دبیرستان یکی این را میفهمید. من آن روز با خودم تصور کردم که اگر یک کارآگاه خصوصی میشدم اتفاق خوبی برایم بود. دوست داشتم هرروز برایم اتفاق جدیدی رخ دهد که در عمران این اتفاق برایم نمیافتاد. علاقمندی خودم را با آزمون و خطا درآوردم. بعداً فهمیدم که تمام کارهایی که دوستشان ندارم یک وجه اشتراک دارند، آنهم اینکه خلاقیت ندارند. همان اول که فهمیدم از عمران خوشم نمیآید، رفتم معلم کنکور شدم. باز دیدم خوشم نمیآید و بعد چیز دیگر. چیز دیگر.. دیدم یکنواختند، پیش رونده نیستند و.. بعد دیدم دو سه ارزش جدی در زندگی من وجود دارد که باید به آنها توجه کنم. ننشستم زل بزنم به یک گوشه و مراقبه کنم که ببینم ارزشهای زندگی من چه هستند. بلکه با انواع شغلها کشتی گرفتم تا بفهمم از چه چیزهایی خوشم نمیآید بعد تازه توانستم اشتراک چیزهایی که دوست نداشتم را درآورم.
ورودبه رسانه
همان سالهایی که فهمیدم به عمران علاقه ندارم با یکی از دوستانم اتفاقی به همشهری جوان رفتم. به سردبیر گفتم: «میشود من چیزی برای تان بنویسم منتشر کنید؟» اولین گزارش در کمال ناباوری روی جلد رفت. به من چسبید. سه سال همشهری بودم و بعد به خاطر علاقه به تلویزیون در دفتر یک تهیه کننده نامردی که این روزها به خاک سیاه نشسته است مشغول به کار شدم. سال ۹۰ بود. برنامه موفق نشد. پول بدی نمیگرفتم اما خروجی مورد نظر من را نداشت. بعد از یک سال و نیم کار را رها کردم، به اندازه یک پراید پولم را خورده بودند، برنامه هم به آنتن نرسیده بود و خانواده هم متلک میانداختند که این یک سال و نیم را میتوانستی بروی در عمران یک اتفاقی رقم بزنی. خلاصه خاطره خوبی برایم نماند. کنکور ارشد را هم عقب انداخته بودم و حالم گرفته بود.. احسان علیخانی برای نویسندگی ماهعسل مرا دعوت کرد. همینطوری که نق میزدم به احسان گفتم فامیلهایمان فکر میکنند چون من در تلویزیون کار میکنم حتماً باید تصویرم را نشان دهد. نویسنده و کارگردان اینها توی کتشان نمیرود. یعنی حتماً باید تلویزیون مرا نشان دهد. به بچههای آیتم سپرد که در بخشهای مستند گزارشی یک جوری از تصویر حسین استفاده کنید که فک و فامیل خیالشان راحت شود. بعد از ماه عسل رفتم شبکه دو اجرا کردم و همین باب شد برای اجراهای بعد. تا رادیو هفت که کمی برایم تفاوت داشت. بعد از آن من در تلویزیون حضورهای کوچک داشتم ولی موفق.
دانشگاه رفتن خوب است؟
در مورد رفتن دانشگاه بگویم: «دانشگاه باید برویم. ولی باید بدانیم که قرار نیست در دانشگاه اتفاق خیلی خاصی بیافتد. آدم در دانشگاه تفکر منطقی را یاد میگیرد. همین که در دانشگاه بروی برای زندگی مدل سازی یاد بگیری خوب است. در دانشگاه تمرینهای پرشکست زندگی را یاد میگیری. در کنارش یک لیسانس هم میدهند. اما باید بدانیم که این ۲۰% ماجراست. نه همهاش! به نظرمن دانشگاه محل تجربههای کوچک و پرشکست است که خودش تجربه مهمی است. سفرهای کوچک، کسب و کارهای کوچک. حتی شکستهای عاطفی و.. رفتن به دانشگاه با این دید به نظرم لازم است.
فضای دانشگاه تأثیری در تغییر رشته دارد؟
یک موضوعی که دارد این است که بچههای ورودی دانشگاههای خوب اغلب از هوش عمومی خوبی برخوردارند. مخصوصاً امثال ما که از شهرستان میآییم یکهو داریم با گزینههای زیادی مواجه میشویم. به همین دلیل در اغلب انتخابها موفق خواهیم شد. باورود به دانشگاه فضا را میسنجیم و برای ادامه مسیر انتخاب بهتری انجام میدهیم. همین میشود که بچههای دانشگاههای خوب در ادامه مسیرشان رشته متفاوتی را میخوانند.
نظر شما