۲۹ شهریور ۱۳۸۶، ۱۱:۳۵

من دانشمند نیستم / در تحقیقات علمی محدویتی نیست

من دانشمند نیستم / در تحقیقات علمی محدویتی نیست

خبرگزاری مهر- گروه فناوریهای نوین : جولای گذشته، هیئت داورانی متشکل از محققان و انسان شناسان برجسته دنیا، جایزه "مرک سرونو" را به خاطر ترکیب ادبیات و علم در کتاب "اکسیرهای علم" به متفکر برجسته "هانس منگنوس انزنسبرگر" اعطا کرد. گفتگویی از این متفکر برجسته آلمانی منتشر شده است که در زیر آمده است.

به گزارش خبرگزاری مهر، این کتاب نه تنها دانشمندانی را که تنها پشت درهای بسته لابراتوارهای خود در جستجوی علم هستند و ارتباط خود را با ابزارهای فرهنگ انسانی قطع کرده اند مورد اتهام قرار می دهد، بلکه هنرمندان، نویسندگان و در کل تمام متفکرانی را که هرگز یک صفحه از کتاب دنیای علم را ورق نزده اند، نقد می کند.

همچنین کتاب "جادوی اعداد" این متفکر در حقیقت تلاشی برای انتقال زیبایی های حساب به کودکان بی علاقه به ریاضی و والدین آنها است.

هانس منگنوس انزنسبرگر، متفکر آلمانی که در عرصه های مختلفی از جمله ریاضیات، ادبیات، علم و فرهنگ فعالیت کرده است و کتاب "جادوی اعداد" وی در شمار پرفروش ترین کتاب های دنیا قرار دارد، مصاحبه ای را با مجله علمی گالیه چاپ ایتالیا انجام داده است که در ادامه می خوانید:

پروفسور انزنسبرگر، شما برای توانایی خود در ایجاد پل هایی میان دو فرهنگ علم و ادبیات برنده جایزه "مرک سرونو" شده اید، اما آیا شما این نگاه به علم و فرهنگ را از تحقیق و علوم انسانی جدا کرده اید؟

تمایل من به سمت این موضوعات چیز جدیدی نیست و مربوط به دوران تحصیل من در مدرسه می شود. در دوره نازیسم، تمام مباحثاتی که درباره فرهنگ انسانی انجام می شد، به نظر من پیش پا افتاده و قدیمی بودند. تنها چیزی که مورد توجه این سلسله مراتب بود، وجود یک روحیه متعصب آلمانی را نشان می داد، چیزی که من به هیچ عنوان نمی پسندیدم. من دانشمند نیستم و در هیچ حوزه علمی تخصص ندارم. درواقع من در تمام عرصه های ممکن یک آماتور هستم. یادگرفتن چیزهای جدید برای من اجبار یا بار اضافی نیست. برای مثال به نظر من تمرینات ریاضی یک نوع  ورزش برای ذهن است و من با انجام این تمرینات ماهیچه های مغز خود را تقویت می کنم.

نسبت به چند دهه قبل، امروز به نظر می رسد علم بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. کافی است به افزایش تعداد مجلات و یا شبکه های تلویزیونی علمی فکر کنیم. اما شاید از علم پرسیده شود که چه دانستنی های دیگری وجود دارند که با ارزش هستند اما موفق نمی شوند خود را مطرح کنند؟

"ارزش"، اصطلاحی است که از اقتصاد سرچشمه گرفته است و بنابراین واژه چندان معنوی نیست. من دوست ندارم از ارزش ها آنگونه که درمورد خرید یک شی ء و یا خانه استفاده می شود، صحبت کنم. امروز یک ارزش، انعطاف پذیر است. برای مثال ارزش بازار کار. این درحالی است که قبلا این گونه نبود و به معنی ثبات و ایمان بود. بنابراین ترجیح می دهم از وجدان خوب و بد صحبت کنم. اما حتی وجدان خوب و بد هم هرگز مفاهیمی قطعی نیستند. به خصوص علم نمی تواند در یافتن این قعطیت کمک کند. یک دانشمند نباید مفهوم زندگی را ارائه کند. این درحالی است که علم امروز معماهای دشواری را بدون ارائه راه حل آنها طرح می کند. برای مثال شبیه سازی، پیوند، پزشکی باروری و سایر مشکلات... .

در این مفهوم، شما در کتاب "اکسیرهای علم" از قوانینی چون قوانین فیزیک، ریاضی و فناوری های مخابرات فراتر می روید. اما در مباحثات بیولوژی بنظر می رسد بیشتر از اینکه یک نگاه "بشارت دهنده" داشته باشید یک نگاه "مکاشفاتی" دارید. به اعتقاد من نگاهی که در مباحثات مربوط به فناوری های زیستی مطرح می کنید، شبیه به مباحثاتی است که در دهه 50 در خصوص فیزیک ذرات ارائه کرده بودید. آیا اینگونه است؟

در دهه 70 رسانه های جمعی نقش بزرگی در حرف زدن درمورد خطرات اتمی ایفا کردند. این کاری است که جوامع مدرن را وحشت زده می کند. به یاد می آورم وقتی که در آلمان ترس باران های اسیدی وجود داشت، هیچ رسانه ای از مواد اتمی صحبت نمی کرد. امروز اگرچه رسانه ها از باران های اسیدی حرف نمی زنند، اما این بدان معنی نیست که این باران ها خطری برای سلامت انسان ها و محیط زیست ندارند. به اعتقاد من، حتی علم نیز از مراحل توسعه یعنی کودکی، جوانی و بلوغ می گذرد. بیولوژی علمی است که بسیار جوان است. برای مثال فیزیولوژی تولید مثل تنها در پایان قرن 19 مورد بررسی قرار گرفت. این درحالی است که فیزیک تاریخی بسیار طولانی دارد. بنابراین نوجوانان در تخیلات خود همواره به دنبال رازهای فیزیک بوده اند. اما در مورد بیولوژی، حتی زیست شناسان در حد متوسط نیز محدودیت هایی را که در این علم وجود دارد می شناسند. بنابراین نگاه من در این کتاب به زیست شناسی نگاهی "بشارت دهنده" است. اما به نظر من برای علم هیچ محدودیتی نیست.

درهرحال بیولوژی نیز وارد سن بلوغ خواهد شد...

بله و این نیز یکی از دلایلی است که باعث می شود من اعتقاد داشته باشم جامعه نیاز دارد که به طور جدی درباره علم تعمق کند. تنها گفتگو با جامعه می تواند منجر به رشد یک قانون شود و بنابراین در یک مفهوم واحد رشدهای مختلفی وجود ندارد.

به نظر شما لازم است که برای علم مزر و حدودی تعیین شود؟

به نظر من بسیار سخت است که بخواهیم تحقیق و جستجو را محدود کنیم. اما من می گویم که امروز ادغام زیاد علم و صنعت می تواند تاحد زیادی در علم محدودیت ایجاد کند. اما اگرعلم در پایبندی به اخلاقیات محدود شود، مشکلی وجود ندارد. درهرحال نباید فراموش کرد که دانشمندان معصوم نیستند. آنها هم انسان هایی مثل هریک از ما هستند و هر انسانی ممکن است دچار اشتباه شود. معتقدم که در داخل هر فرایند علمی مکانیزم های کنترل کننده ای وجود دارد که به اندازه کافی خوب عمل می کنند. اگر مقاله ای روی نیچر یا ساینس منتشر شود، من اغلب آن را باور می کنم. با این وجود اخباری همانند مورد دانشمند کره ای می شنوم. (وو سوک هوانگ دانشمند اهل کره جنوبی که مدعی شد جنین شبیه سازی شده تولید کرده است و بعد متهم به فریب علمی شد) و یا متخصص زنان و زایمان ایتالیایی (سورینو آنتینوری) که قول داده بود زنان 70 ساله را هم مادر کند... اما بازهم معتقدم که این مشکلات اساسی در ماهیت علم و تحقیق ریشه ندارند، بلکه اینها ناشی از کاربردهای صنعتی علم و تبعات ناخوشایند صنعت مداری هستند. برای مثال درمورد آزمایش داروها و یا امنیت مراکز هسته ای صحبت می کنم. کارشناسان و متخصصان علمی با هزینه های مالی شرکت های صنعتی بزرگ، درباره یک مولکول و یا تاثیرات یک پیوند تحقیق و آزمایشات طولانی می کنند و به این ترتیب هزینه های سرسام آوری به این شرکت ها تحمیل می شود. اما این آزمایشات چند مورد مرگ مشکوک را گزارش می دهند. بنابراین این مقامات باید تصمیم بگیرند که آیا باید این محصول علمی را تبدیل به محصول تجاری بکنند یا خیر. اگر مقامات با عرضه تجاری آن مخالفت کنند صنعت ضررهای مالی زیادی می بیند. اما حتی این مکانیزم هم کنترل هایی دارد. می خواهم بگویم که محدودیت های در تحقیقات پذیرفتنی نیستند، اما جامعه باید بداند که استفاده از کشفیات جدید می تواند با محدودیت هایی روبرو شود.

با کتاب "جاودی اعداد" شما به انتقال دانستنی های علمی، این بار در ریاضی، به کودکان پرداختید. برای آموزش در مدارس مقررات و ضوابط زیادی وجود ندارد، اما آیا این متد علمی می تواند تبدیل به راهی برای آموزش ریاضی در مدارس شود؟

پیش از این تاکید کردم که من یک متخصص نیستم. درحقیقت کتاب جادوی اعداد را برای دو فرزندم نوشتم که تاحد مرگ از مدرسه متنفر بودند. اما مشکل مهمتر این بود که حتی معلمان آنها هم به حد مرگ از مدرسه متنفر بودند! به نظر شما یک معلم ریاضی در دوره تحصیل خود چه چیزی باید یاد بگیرد؟ بنظر من باید ریاضی یاد بگیرد. اما هیچکس ایده ای ندارد که چگونه باید این علم را به کودکان منتقل کند، چگونه با آنها صحبت کند و چگونه آنها را سرگرم کند. تنها چیزی که از نظر معلم و دانش آموز وجود دارد، یک تخته سیاه است که روی آن باید تعداد زیادی عدد نوشت. حتی اگر از وزرای آموزش و پرورش هم که این برنامه های کسل کننده را تدوین می کنند، بپرسیم که این روش آموزشی به چه دردی می خورد، آنها هم نمی دانند. به این ترتیب دانش آموزان تنها درس می آموزند که امتحان دهند و با معدل خوب قبول شوند. این حساب کردن است نه ریاضی و این به نظر من وحشتناک است. من راه حل این مشکل را ندارم. تنها فکر می کنم که نیاز داریم این چیزها را به روش دیگری به کودکان آموزش دهیم و درکنار آن و به روشی مستقل از درس های رایج به معلمان نیز آموختن صحیح را آموزش دهیم. متاسفانه مدرسه یک سازمان 800 ساله اسکلت شده و قدیمی است. بنابراین تغییر مقررات رایج در آن آسان نیست.

کد خبر 555611

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha