خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: یکی از کتابهای عاشورایی بازار نشر کشور، «سیمای امام حسین (ع)» نوشته محمدرضا اکبری است که توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است. اینکتاب سال ۱۳۸۲ منتشر شد و سال ۱۳۸۷ به چاپ پنجم رسید. سال ۱۳۹۵ هم چاپ هفتم آن به بازار عرضه شد. مجموع شمارگان چاپ اول تا ششم اینکتاب، به ۱۰ هزار نسخه رسید.
محمدرضا اکبری میگوید بخش گستردهای از کتابش مربوط به حقایق، معارف و فرازهای سازنده انقلاب امام حسین (ع) است. اما سعی نویسنده بر این بوده نگاه جامعی به شخصیت متعالی سیدالشهدا (ع) داشته باشد. چون گرچه انقلاب کربلا زیباترین و سازندهترین فصل زندگی امام حسین (ع) است، اما شخصیت آنحضرت تنها در نهضت کربلا خلاصه نمیشود و معارف بلند دیگری مانند امام حسین از نگاه وحی، محبت به او و آثار اینمحبت، امامت، معجزات، فضائل و منشور اخلاقی در کتاب مطرح میشوند که پرداختن به آنها به طرح سیمای امام حسین (ع) و شناخت انقلابش منجر میشوند.
کتاب پیشرو ۱۲ فصل دارد که عناوینشان به اینترتیباند: «از طلوع تا عروج»، «امام حسین (ع) در آینه وحی»، «حسین (ع) در نگاه اندیشمندان»، «محبت به امام حسین(ع)»، «امامت حسین بن علی (ع)»، «صحنههای اعجاز»، «جلوههای فضیلت»، «منشور اخلاقی حسین بن علی (ع)»، «سیمای یاران»، «سیمای دشمنان»، «نهضت عاشورا»، «درسها و عبرتهای عاشورا».
در ادامه بخشهایی از اینکتاب را مرور میکنیم؛
***
پدر ابورافع میگوید:
حسین (ع بسیار اهل نماز و روزه و حج و عبادت بود، سخاوتمند و بزرگوار بود و بیستوپنجبار به مکه رفت و بزرگان اقوام او به همراهش حرکت میکردند.
هرچنین عبدالله بن عبید میگوید:
حسین بیستوپنج حج پیاده به جا آورد.
امام حسین (ع) آنگونه در بحر عمیق عبادت فرو میرفت و حضور قلب او به اندازهای بود که دیگر توجهی به هرچه غیر خدا بود نداشت. امام باقر (ع) از پدرش نقل میکند: حسین بن علی (ع) نماز میخواند که مردی از جلوی او عبور کرد. یکی از کسانی که در آنجا حضور داشت او را نهی کرد، وقتی حضرت از نماز فارغ شد پرسید چرا او را نهی کردی؟ عرض کرد: یابنرسولالله! او بین شما و محراب فاصله انداخت. حسین (ع) فرمود: خداوند به من نزدیکتر از آن است که کسی بین من و او فاصله اندازد.
علاقه امام حسین (ع) به عبادت و بهویژه نماز به اندازهای بود که عصر تاسوعا که میرفت تا آتش جنگ میان او و دشمنان شعلهور گردد به برادرش عباس فرمود:
برو و از آنان بخواه که جنگ را به فردا واگذارند تا امشب نماز بخوانیم و دعا و استغفار کنیم. خدا میداند که من نماز و تلاوت قرآن و دعای فراوان و استغفار را دوست دارم.
***
اگرچه امام حسین (ع) یاران کمی داشت اما شهادت پنجاهنفر آنها در تیرباران دشمن کمترین تاثیری در روحیه او پدید نیاورد بلکه هرچه تنهاتر و غریبتر میشد، شکفتهتر میگردید.
روحیه حسین بن علی (ع) بهگونهای بود که نهتنها از کمی یاران متاثر نمیشد که از زیادی دشمن هم ضعفی به خود راه نمیداد. آنهنگام که یارانش چون نگینی او را در میان گرفته بودند و زمانی که چون برگهای پاییزی در اطراف او بر زمین ریخته بودند حسین بن علی (ع) در یک اقتدار روحی به سر میبرد و این همان معجزه شجاعت است که در سرزمین کربلا روی داد و همه را در حیرت فرو برد.
حماسههای حیرتآور حسینی در برابر جمعیت گسترده دشمن خاطره حماسههای علوی را در به خاک انداختن قهرمانان مشرک عرب نظیر عمرو بن عبدود زنده میکرد.
وقتی تمیم بن قحطبه که از فرماندهان لشکر یزید به شمار میرفت به امام حسین (ع) گفت: تا به کی با یزید دشمنی میکنی، در جواب او فرمود: «من به جنگ شما آمدم یا شما به جنگ من آمدید؟ من راه را بر شما بستم یا شما راه را بر من بستید و برادران و فرزندانم را کشتید؟ حال بین من و شما چیزی جز شمشیر حکم نخواهد کرد.
وقتی امام (ع) حاکم میان خود و دشمنان را شمشیر معرفی کرد، فرمانده شامی گفت: پس جلو بیا تا حاکمیت شمشیر را به تو نشان دهم.
امام حسین (ع) فریاد بلندی کشید و شمشیر برآورد و چنان بر گردن او زد که سرش در فاصلهای دور بر زمین افتاد. دشمن که با این حرکت حماسی امام (ع) گرفتار ضعف روحی شد برای تقویت روحیه خود یکی دیگر از جنگاوران خود را به جنگ با امام فرستاد. این مرد جنگی «یزید الابطحی» نام داشت که به شجاعت مشهور بود. جلو آمد و به لشکر مضطرب خود گفت: وای بر شما! از یک مرد عاجز شدهاید و فرار میکنید؟ آنگاه در برابر امام (ع) قرار گرفت بهگونهای که لشکر دشمن از دیدن او خوشحال شد.
امام حسین (ع) بر او فریاد زد و فرمود: مگر مرا نمیشناسی که بدون ترس به جنگ من آمدی؟
او جواب نداد و شمشیر کشید. امام (ع) هم به سرعت بر او حمله برد و آنچنان شمشیر بر او فرود آورد که به دو نیم تقسیم شد و جسدش بر زمین افتاد.
***
دشمنان امام حسین (ع) به خوبی او را میشناختند و حقانیت و نسبت او را هم با پیامبر (ص) میدانستند و با او جنگیدند. چه اینکه امام حسین (ع) با صوتی بلند فرمود:
- شما را به خدا آیا مرا میشناسید؟
- آری تو پسر دختر رسول خدا هستی.
- شما را به خدا آیا میدانید که جد من رسول خدا است؟
- آری.
- شما را به خدا آیا میدانید که مادر من فاطمه دختر محمد است؟
- آری.
- شما را به خدا میدانید پدر من علی بن ابی طالب است؟
- آری.
- شما را به خدا میدانید جده من خدیجه اولین زن ایمانآورنده به اسلام است؟
- آری.
- شما را به خدا آیا میدانید حمزه سیدالشهدا عموی پدر من است؟
- آری.
شما را به خدا میدانید جعفر که در بهشت قدرت پرواز دارد عموی من است؟
- آری.
- شما را به خدا میدانید این شمشیر که من به خود بستهام شمشیر رسول خداست؟
- آری.
- شما را به خدا آیا میدانید اینعمامهای که من به سر بستهام عمامه رسول خداست؟
- بله.
- شما را به خدا آیا میدانید علی اولین کسی بود که اسلام آورد و آگاهترین و بردبارترین مردم و ولی هر مرد و زن مومنی بود؟
- آری.
- پس چرا ریختن خون مرا حلال کردید در حالی که پدرم در قیامت مردانی را از حوض کوثر دور میکند همانگونه که شتر از آب رانده میشود و پرچم حمد در روز قیامت به دست جدم میباشد.
- همه اینها را میدانیم ولی تو را رها نمیکنیم تا از تشنگی جا دهی.
در اینجا بود که حسین (ع) در حالیکه پنجاهوششسال داشت یک طرف محاسن خود را گرفت و گفت: غضب خدا بر یهود بالا گرفت وقتی گفتند عزیر فرزند خداست و غضب خدا بر نصاری شدت گرفت وقتی گفتند مسیح فرزند خداست و غضب خدا بر مجوس شدت گرفت وقتی آتش را پرستیدند و غضب خدا بر قومی بالا گرفت که پیامبرشان را کشتند و غضب خدا شدت یافت بر اینمردمی که میخواهند مرا که فرزند پیامبرشان هستم بکشند.
نظر شما