به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «رسم اهل ادب» نوشته سید محمد سادات اخوی مجموعهای از خاطره، شعر، نثر ادبی و یادداشت این نویسنده در پیشگاه خادمان اهل بیت (ع) است.
سید محمد سادات اخوی (١٣٥٢ ه. ش) از شاعران و نویسندگان معاصر ایرانی است. وی در شهریور ماه ١٣٥٢ شمسی در تهران به دنیا آمد و از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است. سید محمد اخوی فرزند سید محمدرضا سادات اخوی از عالمان دینی تهران و یزد است.
کتاب «رسم اهل ادب» در سه فصل کلی با عناوین «قصه های اهالی»، «آداب اهالی» و «احوال اهالی» خاطرات مستقیم نویسنده از اهل هیأت، منبر، مسجد و خدمتگزاری اهل بیت علیهمالسلام با حدود ۳۰۰ قصه، همچنین مقالات، یادداشت و قطعههای کوتاه که به صورت مستقیم آداب خدمتگزاری اهلبیت در حوزههای گوناگون هیأت و هیأتداری را روایت میکند نوشته شده است.
همچنین این کتاب به روایت داستانهایی درباره علمای عارف و فقیه و رابطه آنان با اهلبیت بهویژه امام حسین (ع) پرداخته است و در بخش آخر قصههایی از زندگی مداحان و هیأتداران و پیشکسوتان به صورت منظوم روایت شده است و بخش عمدهای از کتاب به دلیل شنیدن مستقیم نویسنده از راوی دارای وثوق کامل است یا از افراد موثق نقل شده است.
در این کتاب، آداب همهٔ منصبهای خادمی (از آبدارچی و راننده تا هیئتدار، سخنران و مداح) مرور شده است. هر چند که چندین قالب ادبی در کنار هم هستند (خاطره، داستانک، شعر، گفتار متن تلویزیونی و یادداشت) اما محتوای کتاب، آداب، نکتهها و داستانهای خادمان اهل بیت در لباسهای گوناگون و عنایتها، تنبیهها و تأدیبهای اهلبیت (ع) به خدامشان است.
کتاب، به گونهای تنظیم شده که خواننده از نوجوان تا بزرگسال پس از مطالعه کتاب، بخش مهمی از مقدمههای خدمتگزاری در آستان اهلبیت (ع) را در قالبهای گوناگون بداند و نبض مسیرش را تنظیم کند.
داستان ۱۲۷ این کتاب با عنوان «آهنگ جانش» در صفحه ۲۳۱ خاطرهای از نویسنده و مواجهه آن با یک زائر کربلای معلی را چنین روایت کرده است:
«سال هشتاد و شش خورشیدی بود و کربلا هم خلوت بود… و هوا هم داغ بود...
آدمها از آفتاب ظهر به سایههای بی رمق سایبان مغازههای همسایه پناه برده بودن. ناگهان چشمم به مردی افتاد که در ورودی «بازرسی» بین الحرمین ایستاده بود.... و یادم اومد که از اول سفر تا جایی تنها گیرم آورده بود؛ حرف رو کشونده بود به بحث درباره سیاستهای صدا و سیما درباره موسیقی.
من هم مدام با استدلال و مرور شرایط روز و نسل جوان و فرهنگ غرب و تهاجم فرهنگی و غیره، مجابش می کردم… اما انگار به اتاقش در هتل که میرفت یهو همه چیزش عوض میشد و دوباره کشف جدید نصیبش میشد!
بر میگشت و تا گیرم میآورد می نشوند و دوباره درباره آلودگی موسیقی در ذهن آدمها و حرامی آلات موسیقی و غیره حرف میزد.
با همین فکرها بود که تا دیدمش، خواستم راهم رو کج کنم اما انگار داشت نگاهم میکرد...
خودم رو نباختم و از دور دست احترام به سینه گذاشتم و سلام کردم… اما انگار نمیدید پشت به حرم امام حسین بودم...
نگاهی به مسیر نگاهش کردم فهمیدم که نگاهش به من نبود...
از خدا خواسته، راهم رو کج کردم و تا خواستم ازش دور بشم کنجکاوی ام گل کرد....
آخه دو دستش رو به سینه ذاشته بود و سرش رو تکون میداد...
مثل بارون هم اشک میریخت و زیر لب زمزمه میکرد
جوری که نبیندم بهش نزدیک شدم...
انگار آب سردی روی سرم ریختند وبا دو دستش تلفن همراهش رو به سینه گرفته و آهنگی رو با صدای استاد محمد علی کریمخانی از آلبوم ساقی سرمست - اثر برادر هنرمندم آریا عظیمی نژاد روی تکرار گذاشته بود باهاش گریه میکرد
هرگز به روش نیاوردم.»
در بخشی دیگری از این کتاب با عنوان («فصل، فصل «دید» و «بود») مخاطب با نکتههایی مواجهه است که نویسنده این کتاب همه را از حضور هیئت داران قدیم و دیدهها و شنیدههای تجربی جمع کرده است.
این بخش از کتاب خود در سه فصل مجزا با عنوان «از سر رسید عاشقان»، مای «هستیم»، مای «باشیم»، هیئتی «منتظر» است!
در این بخش میخوانیم:
۱. همه سال هم اگر اشتباه می کنن تا به رمضان و محرم می رسن به قول خودشون غلاف می کنن به پیرهن مشکی تنشون می کنن و می شن: اینوری
۲. محاله «نذری» بدن و با همه خستگی سر کسی که بیشتر بخواد داد بکشن و طرف رو از خودشون برونن. می دونن که اگه این کار رو بکنن صاحب اصلی نذری سعادت دوستیش رو ازشون می گیره.
۳. می دونن که نذری و هیئت و شبیه اینها، موقعیتهای نشون دادن «اندازه عاشقی ان»
حواس شون به دل خودشونه...
نمی رن تو نخ سر و وضع دیگران چه برسه به اینکه ایراد بگیرن از کسی
در فصل حاضر ترین غایب و در صفحه ۶۸۶ این کتاب و داستانی با عنوان «تقارن» چنین آمده است:
«حتی یادش نم یاومد آخرین بار کی و به کی گفته بود
اما چنان د رشوک بود که لبخند رو هم فراموش کرده بود
نگاهی به پیامک کرد.... درست خونده بود
با اینکه چشمهایش مثل چند سال پیش… دقیق و درست نمیدید اما کلمههای پیامک چنان واضع بودن…
که شک نکرد آرزوش برآورده شده
پیرمرد بلند شد و از پنجره به خیابون نگاه کرد...
دود و شلوغی حتی از طبقه هفتم هم معلوم بود
مدتها بودکه پنجره رو باز نکرده بود
گفته بودن هوا آلوده بود و تا ماهها هم آلوده می موند.
پیرمرد هم بعد از فوت همسرش دلش تنگ بود و بیرون نمیرفت از خونه…
تنها تغییری که با خبر آلودگی هوا به زندگی خاموشش داده بود سکوت بیشتر و بستن پنجرهها بود.
اما پیامک تنها فرزندش که رسید… فهمید ایستادنهای صبحش...
رو به شرق...
رو به خراسان… بی جواب نمونده بود
دختر پیرمرد...
برای پدرش بلیت پرواز به مشهد رو گرفته بود...
بی اونکه بدونه سفر پدرش.... با شب تولد امام حسن مجبتی… مقارن شده بود.»
در بخش شعر این کتاب با عنوان گوشه سکوت شعری از زنده یاد استاد حاج حجت کسرا که پس از سالها مداحی و اجرای قطعه مشهور ای اهل حرم زبان شریفش سکوت را برگزیده است شعری با مضمون زیر آمده است:
از «بانک رسا» یت، به «لب بسته» رسیدی...
شاید که بنا نیست بگویی که چه دیدی!
یک عمر، کسانی به «حضور» ش نرسیدند…
اما تو_ در آن گوشه «اخلاص» _ رسیدی
ای کاش دمی حنجره ات باز بخواند…
تا «دم» بشود نوحه تلخی که شنیدی
«ای اهل حرم! … میر علم دار نیامد»...
گفتی و.... در آن گوشه، نشستی به امیدی
آتش زده بغضت به نیستان «شمیران»!...
هر بار که گریاندی و «مظلوم! …» کشیدی
گفتند: «چنان کرد و چنین کرد که آن شد»...
یک جرعه ببخش از عسلی را که چشیدی
ساکت شدی اما همگان لقمه گرفتند...
از سفره آن نوحه جان سوز که چیدی
«سقای حسین» از همگان دست گرفته ست...
بنشین به سعادت… که همه عمر دویدی
این عاقبت خیر، نصیر همگان باد… این
خاموشی و… عاشقی و… «بخت سعید» ی
کتاب «رسم اهل ادب» به کوشش و ویرایش زهرا ابراهیم پور و فاطمه معیا در کنار سادات اخوی در ۹۹۰ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۹۸ هزار تومان توسط انتشارات پرنده در دسترس علاقه مندان به حوزه ادبیات آئینی قرار گرفته است.
نظر شما