خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: در دوران «جنگ سرد» یکی از ادبیات و گفتمانهای امنیتی غالب در سراسر جهان پرداختن به موضوع «جنگ هستهای» بوده است. بسیاری از اساتید روابط بینالملل و استراتژیستهای بزرگ حوزه امنیت معتقدند بودند که «توان هستهای» میتواند ضمن تضمین «اصل بقا»، میزان بازدارندگی کشورها در برابر دشمنان خارجی را افزایش دهد. با این حال نوع رقابت هستهای میان مسکو و واشنگتن این ایده را در میان تحلیلگران تقویت کرد که دو کشور به دنبال دستیابی به توان «نابودی در ضربه اول» و شکست کامل رقیب به قیمت از بین رفتن تمام زیرساختها و نشانههای حیات در آن منطقه جغرافیایی هستند. با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پیروزی نظام لیبرال دموکراسی ثابت شد که «بقاء» کشورها لزوماً وابسته به توان هستهای نیست. حال پس از گذشت سه دهه از فروپاشی «دیوار برلین»، آمریکا به دنبال احیاء «بحران هستهای» نه در برابر «تزارها»، بلکه در برابر رقیب جدید خود در منطقه جنوب شرق آسیا است. اکثر پیشبنیهای مربوط به مراکز معتبر اقتصادی چین به عنوان دومین اقتصادی برتر و صاحب ۱۷ درصد تولید ناخالص داخلی جهان را قدرت آینده جهان معرفی میکنند. این مسئله سبب شد است تا واشنگتن برای مهار چین به سراغ سیاستهای کلاسیکی همچون «مهار»، «فعال کردن نقاط تنش»، «بحران هستهای» حرکت کند. در ادامه این یادداشت سعی خواهیم کرد به این سوال پاسخ دهیم که آیا آمریکا به دنبال «هستهای» کردن رقابت با چین است یا خیر؟
پیمان آکوس
۱۵ سپتامبر ۲۰۲۱ رهبران سه کشور ایالاتمتحده آمریکا، انگلیس و استرالیا از پیمان نظامی «آکوس» رونمایی کردند. براساس این پیمان قرار است تا آمریکا (به جای فرانسه) زیردریاییهای هستهای در اختیار کانبرا قرار دهد. به عقیده بسیاری از تحلیلگران حوزه امنیت هدف این پیمان «مهار چین» و ایجاد توازن در برابر این کشور در حوزه اقیانوس هند-آرام است. به نظر میرسد کاخ سفید با این اقدام قصد دارد تا سیگنال قوی به پکن در خصوص برتری نظامی بلوک غرب ارسال کند. همچنین نتیجه وضعی این اقدام آمریکا در منطقه جنوب شرق آسیا موجب تشدید رقابت تسلیحاتی میان سایر رقبای پکن همچون هند، کره جنوبی، ژاپن و تایوان خواهد شد. در مقابل جمهوری خلق چین برای مقابله با نظم نظامی-امنیتی جدید در این منطقه مجبور است تا در دکترین دفاعی خود تجدیدنظر کرده و احتمالاً خط مشی «تهاجمی» برای توسعه تسلیحات هستهای خود، بویژه زیردریاییهای اتمی اتخاذ کند. لحظه به لحظه با تشدید رقابت میان چین و آمریکا دو کشور را به سمت ایجاد ائتلافهای جدید و تغییر آرایش ژئوپلیتیکی در منطقه «ایندو-پاسفیک» ترغیب کرده است. در این میان متحدان سنتی آمریکا و رقبا طبیعی چین میتوانند تبدیل به خط مقدم «مهار چین» و جلوگیری از پیشروی اژدها زرد به سمت غرب شوند.
بحران تایوان
در حال حاضر ارتش تایوان فاقد تسلیحات هستهای است و در صورت وقوع هرگونه درگیری نظامی با ارتش آزادی بخش چین مجبور است تا از راهبرد «جنگ نامتقارن» بهره ببرد. این کشور در سال ۲۰۱۷ از استراتژی «دفاعی» خود رونمایی کرد که متناسب با جنگ نامتقارن و اصلاحات در ساختار نظامی این کشور تنظیم شده بود. با این حال واشنگتن از تحویل سامانههای پیشرفته خود مانند موشکهای استینگر یا هلیکوپترهای ضد زیردریایی به این کشور خودداری کرده است. البته «بد عهدی» و «خیانت» امریکاییهای پیش از این نیز سابقه داشته است. در سال ۱۹۷۹ آمریکا پس از توافق با پکن، نیروهای خود را از تایوان خارج و چین را به رسمیت شناخت.
با این حال تایوان و آمریکا درک مشترک نسبت به قدرت چین دارند و برهمین اساس سعی میکنند تا ضمن حفظ روابط راهبردی با یکدیگر، بر روی استراتژیهای متنوع جهت مقابله با پکن تمرکز کنند. گام اول در این مسیر ترسیم سناریوهای حزب کمونیست چین برای بازگشت تایوان به خاک این کشور است. «فشار» و «تهاجم نظامی» دو راهبرد محتمل چین در خصوص پرونده تایوان است. در سناریو نخست چین از طریق تحریم اقتصادی، حملات سایبری، کارزارهای اطلاعاتی، جنگ تبلیغاتی و … سعی میکند تا دولتمردان تایوانی را به سمت نقطه «تسلیم» هدایت کند. در سناریو دوم چین با تکیه به ارتش بزرگ خود از راه آسمان و دریا به این جزیره حمله کرده و کنترل آن را به دست میگیرد. در سناریو دوم، «نابودی هستهای» میتواند رادیکالترین و در عین ضعیف ترین احتمال برای تسلیم این منطقه باشد؛ با این حال این سناریوی ضعیف میتواند تایوان را متقاعد کند که با پذیرش ریسک تقابل اتمی با پکن، به سمت خرید ادوات اتمی از واشنگتن حرکت کند. با این حال تاکنون سیاست واشنگتن، دفاع اتمی از متحدان در برابر دشمنان در دستور کار نبوده و باید دید که در آینده پنتاگون این راهبرد خود را تغییر خواهد داد یا خیر!
نظر شما