سرونار نانکلی بازیگر و کارگردان تئاتر که این روزها در نمایش «جنگ چهره زنانه ندارد» به عنوان تنها بازیگر حرفه ای نمایش در کنار هنرجویان کم تجربه تر تئاتر که به عنوان مربی نیز به برخی از آنها آموزش میدهد، به ایفای نقش می پردازد درباره این تجربه به خبرنگار مهر گفت: مدتی است در مسیر مربیگری تئاتر قرار گرفتم. در این سال ها متوجه شدم که مسئله آموزش خیلی گستردهتر از تئاتر است از این رو همیشه در کلاسهام دنبال ۲ چیز هستم؛ تئاتر و زندگی. دوست دارم و تمام تلاشم را میکنم که هنرجویانم هم روی صحنه زندگی کنند و هم در زندگی.
وی ادامه داد: به این نتیجه رسیدم باید یک پی محکم ساخته شود که بعدها خود هنرجو هرچه دلش خواست روی آن بسازد، حالا چه بازیگر شود، چه نویسنده یا هر شغل دیگری در وادی هنر داشته باشد. من در این اجرا به عنوان مربی فقط میبایستی میدیدم. در اجرا من به همه حرکات بچهها توجه میکنم و میبینم که چطور مشاهده به خدمت زندگی می آید. اتفاقاتی که در طول اجرا برای من میافتد حاصل پژواکی است که بچهها با اتودها و بازیهاشان در من ایجاد کرده اند. پیشنهاد میکنم وقتی در مورد کار با هنرجو حرف میزنیم سلیقهای نظر ندهیم. اینجا باید مشاهده کنیم یعنی بیطرفانه نگاه کنیم، بی هیچ قضاوتی چون آنها شهودی و خلاقانه دست به آفرینش میزنند. فقط کافی است آن اتود درست از کار درآمده باشد در این صورت تماشاگر متوجه میشود و لذت میبرد.
نانکلی که در این نمایش مستند به نوعی در نقش سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ نویسنده کتاب «جنگ چهره زنانه ندارد» بازی می کند، درباره ایفای نقش یک شخصیت حقیقی و مطالعاتی که برای رسیدن به نقش داشته است، بیان کرد: تئاتر مستند مقوله ای است که در ایران کمتر نمونهاش را دیدیم. وقتی اسم تئاتر مستند به میان می آید اولین چیزی که به ذهنمان میرسد اسناد و مدارک است. آیا استفاده از تصاویر ضبط شده، عکس و اسلاید و ... باعث مستند بود یک اجرا میشود؟ خیر، همه آنچه که باعث میشود یک اثر مستند باشد در متن نمایش نهفته است. متن است که تعیین کننده مستند بودن یا نبودن یک اثر است.
بازیگر نمایش «باغ آلبالو» یادآور شد: رویکرد ماتریالیستی که متن مستند نسبت به متن تاریخی دارد، باعث میشود قهرمان نمایشنامه خود تاریخ باشد، وجودی متافیزیکی. همین جا بود که در پذیرش و ایفای این نقش برایم تفاوتی نسبت به دیگر کارها ایجاد شد. در این اجرا دنیای بیرون مهمتر از دنیای درون نقش بود. متوجه شدم در این اثر اگر بازیگر به دنیای بیرون تکیه کند از خود و نقش شناخت بهتری به دست میآورد. معمولا در چنین اجراهایی بازیگر اگر بخواهد خوب بازی کند باید فاصلهاش را با نقش حفظ کند. باور نقش یا همذات پنداری با نقش به تنهایی کافی نیست بلکه باید نقش را بازی کرد مثل خاله بازی، عروسک بازی و ... و آن زمان است که تماشاگر مینشیند، نگاه میکند، باور میکند و لذت میبرد.
وی تصریح کرد: داشتن دیدگاه در کارهای نمایشی مهم است. معمولا ایدههایی مورد پسند عام قرار میگیرد که ریشه در واقعیت دارند. این قضیه در نقاشی هم دیده می شود؛ اگر در واقعیت درختی وجود نداشته باشد چه چیزی میتوانی بکشی!؟ به نظرم مشاهده انسان و طبیعت اولین کار یک هنرمند است. من به صور مثالی اعتقاد دارم ولی فکر میکنم در اینجا باید حرکت را از یک مرجع شناخته شده شروع کرد. اینجاست که بازی کردن یک شخصیت خاص کار سختی است چون این احتمال وجود دارد که هر لحظه از آن جدا شوید و به جای نقش بازی کردن خودتان را نشان دهید و اگر این اتفاق بیفتد، فاتحه نقش خوانده است. نتیجهاش هم میشود بازیگری که در تمام عمر مجبور است یک نقش را بازی کند که البته این دیگر اسمش بازیگر نیست کارمند تئاتر و سینماست چون چهل سال دارد یک کار را تکرار میکند. فکر میکنم اگه بخواهیم همچین بلایی سرمان نیاید باید به تماشاگر تصویر انتقال بدهیم، فرق کارمند تئاتر با بازیگر در همین است.
کارگردان نمایش «د اول دارکوبه» بیان کرد: برخی از تماشاگران معتقد بودند که من در این کار فقط حرف میزنم، قبول دارم. من حرف میزنم اما حرف زدن فقط استفاده از واژهها و جملات نیست. میخواهم اشاره کنم به معنای استعاری حرف زدن به منظور ساختن و بیان یک معنا و مفهوم خاص. من با کمک و راهنمایی نشاط میرمهدی کارگردان نمایش سعی کردم در این اجرا بین خلاقیت و کلام تعادل ایجاد کنم. ما سعی کردیم مدام اتفاقاتی ایجاد کنیم که خلاقیت هنرجوها بیدار شود تا در فضایی که ساختیم برای تماشاگر هم جایی باز شود. در این اجرا سعی کردیم از تجربه کردن کنار هم نترسیم.
من معتقدم اشتباهات کوچک برای ادامه زندگی نه فقط مورد قبول، بلکه ضروری هستند. جایی که اشتباه نیست حرکت هم نیست، فقط مرگ است که اشتباه نمیکند.
وی در پایان درباره تصمیمش برای حضور پررنگ تر در عرصه بازیگری گفت: من از ۱۳ سالگی وارد کلاس های بازیگری شدم و بعد از آن هم در دانشگاه این تجربیات را ادامه دادم. در تمام سالهای تحصیل به مشاهده و کشف زندگی روزمره و عادی مردم پرداختم. به اصطلاح زمینم را شخم زدم و بذر کاشتم، روح و جانم را گذاشتم تا تجربه و تمرین تئاتر کنم. آبیاری کردم، تمرکز و مطالعات را روی مهارت بازیگری گذاشتم. و حالا یک درختم مثل اسمم سروناز. چون هر اتفاقی هم که برای درخت بیفتد باز هم یک درخت است.
«جنگ چهره زنانه ندارد» براساس کتابی به همین نام نوشته سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ به کارگردانی نشاط میرمهدی تا ۴ شهریور ساعت ۱۸ در عمارت نوفل لوشاتو روی صحنه است.
«جنگ چهره زنانه ندارد» یک کتاب مستند است؛ روایت خاطرات دختران و زنان روسی که در زمان جنگ جهانی دوم رویاهای دخترانهشان را به فراموشی سپردند و سرباز شدند. دختران جوانی که همگام با مردان اسلحه به دست گرفتند، تیراندازی کردند، پل ها را منفجر کردند و در جنگ مقابل قوای آلمانها اسیر و کشته شدند، تعداد این دختران به بیش از ۵۰۰ هزار نفر میرسد.
نظر شما