اصلاح نقد ادبي نو شامل نظريه اي ادبي مي شود كه سنت نقد ادبي انگليسي و آمريكايي از بيش از پنجاه سال گذشته آن را مورد استفاده و تحليل خود در نقد آثار ادبي قرار داده اند . اين گونه نقد بر خوانش مستقيم متن و تاكيد بر متن به عنوان موضوعي خاص و مستقل تاكيد دارد . امابه عقيده بسياري از استادان ادبيات آمريكاي شمالي و بريتانيا ، اين امر يك روش انتقادي به حساب نمي آيد بلكه خود نقد ادبي است . حتي اخيرا عناصر اصلي در روش هاي تفسيري نقد ادبي نو با نوعي سوء ظن عميق و گسترده از سوي استادان فن روبرو شده است . البته در اين مقال و در حال حاضر مهم اين است كه اصول نقد ادبي نو را به عنوان موقعيت هاي انتقادي و نه به عنوان واقعيتي درباره ادبيات - پيش از رجوع به ديگر روش هاي نقد ادبي - مورد بررسي قرار دهيم .
نقد ادبي نو بيانگر اين مطلب است كه متن مستقل از هر نوع نگرشي است و در تمام حالات استقلال خود را حفظ مي كند . تاريخ ، زندگي نامه نويسنده ، جامعه شناسي ، نيت نويسنده و تجربيات شخصي خواننده هيچ يك دخلي به موضوع و اثر ادبي ندارند و بايد گفت كه نقد ادبي نو خارج از تمامي اين مفاهيم به بررسي اثر مي پردازد . بر خي از استادان اين نظريه ادبي معتقدند در اين روش هر كوششي براي ارتباط دادن نويسنده به اثرش يك نوع مغالطه و سفسطه در نيت تلقي مي شود و هر تلاشي براي واكنش شخصي خواننده نسبت به متن ، مغالطه عاطفي نام گذاري مي گردد .
نقد ادبي نو درباره اين مساله بحث مي كند كه هر متن از يك بخش و واحد مركزي تشكيل شده است و در واقع مسووليت خواننده كشف اين بخش و واحد است . همچنين وظيفه خواننده در اين روش انتقادي ، تفسير متن و سخن گفتن در باره اين است كه كداميك از بخش هاي متن با واحد مركزي آن در ارتباط و تعامل بوده اند . پس هدف اوليه را بايد دردرونمايه اثرادبي جستجو كرد .
در نقد ادبي نو ، اثر به طور مستقل و به عنوان موجودي خاص مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد |
تحليل خواننده از اين عناصر وي را به آزمودن و سنجش درونمايه راهنمايي مي كند . در واقع مي توان گفت خوب بودن و يا بد بودن يك اثر به اين بستگي دارد كه درون مايه اثر تا چه ميزان پيچيده بوده است و يا اينكه آن حالات گفته شده با در نمايه و واحد مركزي متن در تعامل و ارتباط بوده اند يا نه . هر چه در ونمايه پيچيده تر باشد و هرچه اين حالات با واحد مركزي متن در تعامل باشند ، يقينا اثر بهتر خواهد بود .
معمولا نقد ادبي نودر بررسي آثار ادبي درونمايه هاي آثار را به صورت مفاهيم متضاد نمايش مي دهد : زندگي و مرگ ، خوب و بد ، عشق و تنفر ، هماهنگي و تنافر ، دستور و خواهش ، جاودانگي و آني ، سادگي و پيچيدگي و هنر و طبيعت .
تحليل يك متن تجربه اي است براي نمايش دادن اينكه چطور همه بخش هاي يك متن با يك عبارت پيچيده اما منفرد در باره مسايل مختلف بشري در تعامل اند .در اين روش خواننده از نوع "تحليل نزديك" سود مي جويد . خواننده بايد كلمات ، نحو واژگان ، ايماژها ، ساختار جملات ، و معمولا استدلال را مورد بررسي قرار دهد . كلمات مبهم بايد مورد تحليل قرار گيرند . هر چقدر كه يك كلمه داراي معاني متعددي باشد ابهام آن نيز بيشتر خواهد بود . همچنين خواننده بايد مفاهيمي چون طنز و تناقض نمايي ( معاني متقابل مبهم ) را كشف كند . علاوه براين خواننده بايد همزماني هاي معاني لفظي و مجازي را نيز در اثر بيابد . اين ها نتايج تضادهاي در ونمايه هايي است كه اكثر آنها مي توانند به عنوان تصاوير و ايماژهاي متضاد با يكديگر جمع گردند : روشنايي در برابر تاريكي ، زيبايي در برابر زشتي مهرباني در برابر خشونت . همچنين اين تضاد ها مي توانند در كلماتي چون عيني در برابر ذهني يا پرجنب و جوش دربرابر آرام جمع گردند .
خواننده در اين روش نقد بايد از دو مشكل ،" واكنش كليشه اي" و" واكنش خاص " دوري جويد . "واكنش كليشه اي" همانند اين است كه عبارت "پاييز" نبايد خواننده را غمگين سازد مگر اينكه شعر خود به تنهايي غم را با ستفاده از ايماژهاي پاييز به خو اننده منتقل سازد . و اكنش شاذ و خاص هم مانند اين است كه ما از شنيدن عبارت "علف تنك " نبايد خواننده را به تفكر در باره گاو رهنمون سازيم حتي اگر اغلب خواننده ها "گاو" را در ميان علف هاي تنك ديده باشد . مگر اينكه شعر به وضوح خواننده را در باره گاوها و علف هاي تنك قبلا توجيه كرده باشد .
نظر شما