خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: مرگ ملکه بریتانیا بهانه خوبی است تا به تاریخ سرک بکشیم و برخی از حقایقی را که رسانههای در خدمت استعمار قدیمی و نوین بریتانیا که بخشی از حکومت جهانی یهود است، مرور کنیم. برای اینکار هم سراغ کتابهایی میرویم که پیشتر در قالب پروندههایی چون «بررسی کتاب کودتا (۲۸ مرداد)» و «قاتل سردار سلیمانی را بهتر بشناسیم» نقد و تشریحشان کردهایم. همینطور باید به منابع و کتابهای تاریخی سرک بکشیم تا عدم صدور پیام تسلیت ایران بهمناسبت مرگ ملکه انگلستان، باعث عذاب وجدانمان نشود و رگ غربدوستیمان به اصطلاح باد نکند و خود را متهم به بیادبی و جسارت به ساحت دیگر ملل دوست و شریف نکنیم!
اتفاق پیش آمده در روزهای گذشته و رفتار متناقض رسانههای غربی ازجمله BBC در زمینه آزادی بیان و جلوگیری از ارسال نظرات کاربران اینستاگرام برای واکنش به خبر مرگ ملکه الیزابت، اینواقعیت را هم پیش رویمان میگذارد که برخی که خود را ایرانی میخوانند، با کار برای رسانههای ضدایرانی، و فعالیت علیه مردم و هموطنان خود، حقوق میگیرند و بهاصطلاح نان خود را در خون مردم میزنند و میخورند. که اینروزها هم کارشان یا منحرفکردن حواس مخاطب از یکسری مسائل است و یا رفع رجوع همین رفتار متناقض و پیداکردن راهی برای خروج از بنبستی که تبعات مرگ ملکه برای صاحبکارانشان به وجود آورده است.
تجربه سالها و دهههای گذشته هم نشان داده رسانههای وابسته به جریان استعمار یا حکومت جهانی یهودی که از طرف جریان صهیونیسم تغذیه میشوند و رسانههای ملکه بریتانیا هم بخشی از اینجریان هستند، تلاش زیادی برای اعتمادسازی بین مخاطبان ایرانی و از بین بردن آن تصویر پارانوئید یا توطئهاندیشانه کرده و تا حدودی هم موفق بودهاند. برای مطالعه شیوه کار و شغل مستخدمان بهظاهر ایرانی اینرسانهها بد نیست سرکی هم به کتاب «دیگر اخبار نخوانید!» اثر رولف دوبلی بکشیم که چنینفعالیتهایی را در جهت پرپولکردن جیب کمپانیهای غربی و مستحق بیتوجهی و تحریم مردم عادی کوچه و بازار میداند؛ کسانی که میخواهند یکزندگی سالم و معمولی داشته باشند.
ابتدای بحث کوتاهمان هم بد نیست این پیشفرض غلط را که رسانههای دشمن در پی القای آن هستند که ملکه بریتانیا صرفاً یک مقام تشریفاتی بوده، از ذهنمان پاک کنیم. چون ملکه انگلستان آینهدار سیاستهای استعماری دیروز و امروز اینکشور و در قبال آنها مسئول است.
اما سال ۹۹ در دومینقسمت پرونده مربوط به بررسی کتاب «کودتا» نوشته یرواند آبراهامیان که درباره کودتای انگلیسی-آمریکای ۲۸ مرداد برای به قدرت بازگرداندن محمدرضا پهلوی نوشته شده، به فعالیت شبکه BBC یعنی یکی از شرکتهای مهم رسانهای استعمار پیر بریتانیا پرداختیم. تیتر آنقسمت از پرونده هم از اینقرار بود: « نقش BBC و رسانههای آمریکا در کودتا/چرا همیشه به انگلیس شک داریم؟» در اینمقاله همچنین به نگاه پارانوئید یا توطئهانگار مردم ایران اشاره شد که نویسنده کتاب «کودتا» هم به آن توجه کرده است.
اینجمله در فرهنگ عامه ایرانی خیلی معروف و مصطلح است: «کار، کار انگلیسیهاست!» یرواند آبراهامیان ایننگاه توطئهانگار مردم ایران را، دیرپاترین تأثیر کودتای ۲۸ مرداد بر حافظه جمعی اینمردم میداند و میگوید کودتای مورد اشاره نهتنها نگاه پارانوئید غالب را در فرهنگ سیاسی ایران تشدید کرد، بلکه آمریکا را نیز به این تصویر اضافه کرد. چون تا جاییکه میدانیم تا پیش از آن، یعنی زمان جنگ جهانی دوم، مردم ایران توطئهها و حوادث را از چشم شوروی و انگلستان میدیدند که شوروی بهمرور و تدریج از این گردونه خارج شد و انگلستان جایش را گرفت. سِر ریدر بولارد سفیر بریتانیا در ایران (زمان جنگ جهانی دوم) که چهره فعال و تأثیرگذاری در تاریخ ایران و بریتانیا است، در نوشتههای خود آورده است: «در ایران آب هم بخوری اتهام کار کردن برای روسیه یا انگلیس به شما میزنند.» جالب است که این مسئول انگلیسی هم به ظنّ کمترِ ایران به روسها و بدبینی شدیدشان نسبت به انگلیسیها معترف است. او در نوشتههایش آورده که بریتانیا و روسیه هر دو در مشکلات مردم ایران مقصر قلمداد میشوند اما مردم، به ندرت از روسیه اسم میبرند چون روسها قلچماق بودهاند. بنابراین در چنیننوشتههایی میتوان میزان حیلهگری و مکر بریتانیا را در طول تاریخ معاصر ایران شاهد بود.
اما بد نیست آزاداندیشی و آزادی غربی را که همیشه بهطور مستقیم و غیرمستقیم توسط رسانههای غربی به خورد مغز و روح و روان مردم ایران داده میشود، پیشِ نظر بیاوریم و به اینجملات یروآند آبراهامیان هم توجه کنیم که با اشاره به جلوگیری CIA و MI6 از انتشار اطلاعات واقعی و اسناد محرمانه مربوط به دخالت آمریکا و انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد، از اسناد پراکنده در روزنامهها، ژورنالها، مجلات و کتابهای منتشرشده صحبت کرده و روشنگرترین اسناد را هم، خاطرات مشاوران نزدیک مصدق میداند که پس از مرگشان منتشر شدند. او نوشته است: «تا آنروزِ بعید، روزی که MI6 و سیا اجازه دهند خواب آرشیوهای بستهشان آشفته شود، ما تاریخنگاران برای ترسیم تصویری منسجم از کودتای ۳۲، هیچ گزینه دیگری جز رضایتدادن به این منابع پراکنده و مختلف در اختیار نداریم.»
احساسات ضدانگلیسی و پارانوئید ایرانیها به گفته آبراهامیان، پس از کنارهگیری رضاخان افزایش پیدا کرد. همانطور که میدانیم همزمان با ورود نیروهای متفقین به ایران در جنگ جهانی دوم (روسها از شمال و انگلیسیها از جنوب)، رضاخان از قدرت کنار گذاشته شد و انگلیسیها برای نظارت بر اشغال ایران، تقریباً در تمام شهرهای کشور، کنسولگری دایر کردند. سر ریدر بولارد سفیر وقت انگلیس در ایران درباره روحیات ایرانیانِ آن دوره نوشته است: «ایرانیها خوراک ایدهآل استالین هستند. آنان دروغگو، اهل غیبت و بدگویی، بیانضباط، ناتوان در برقراری وحدت و بیبرنامه هستند.» این، نگاهی است که گردانندگان شبکه BBC نسبت به مخاطبانی دارد که بعضی از آنها سالهاست بیننده و شنونده وفادار برنامههایش هستند و بر اینتصور باطل پافشاری میکنند که در حال دیدن اخبار راست یا تحلیلهای بیغرض و صحیح از اوضاع و شرایط هستند. در حالی که غافلاند که بخشی از نمایشی هستند که رولف دوبلی، کارگردان و گرداننده صحنه و نخهای عروسکهایش را کمپانیهای بزرگ خبری (بگوییم شرکتهای صهیونیستی) میداند.
* انگلستان؛ تاریخی از حد اعلای وقاحت سیاسی
این؛ یکی از تیترهای میانی مطلب «نقش BBC و رسانههای آمریکا در کودتا» بود. یکی از موارد وقاحتهای تاریخی بریتانیا، این بود که در مناقشات ملیشدن صنعت نفت، در حالیکه مصدق و یارانش بر ملیشدن نفت و درآوردن آن از چنگال انگلیس تاکید و پافشاری داشتند، بریتانیا سرسختانه تاکید میکرد که نفت ایران باید در کنترل بریتانیا باشد یا حداقل از کنترل ایران خارج باشد. همانطور که اشاره کردیم، با تحلیل یرواند آبراهامیان و اسنادی که برای این تحلیل ارائه کرده، علت اصلی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، نفت ایران و برکناری مصدق بوده است. این پژوهشگر در همینزمینه در صفحه ۱۲۶ کتاب خود به ۲۸ ماه طوفانی اشاره میکند و منظورش بازه زمانی خرداد ۱۳۳۰ (که نفت ملی شد) تا کوتای ۲۸ مرداد ۳۲ است. بهعبارتی، این طوفان و آتشافروزی انگلیس و آمریکا در آن، از خرداد ۳۰ آغاز شد و مرداد ۳۲ به پایان رسید. با معادلاتی که برای جهان پیش آمد، تا اواخر دهه ۱۹۸۰ یعنی دهه ۱۳۶۰ اکثر کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین نفت خود را ملی کردند و به قول آبراهامیان بر بازار جهانی تأثیرگذار شدند اما زمانیکه ایران نفت خود ملی کرد، یعنی دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰) چنین اتفاقی، برای بریتانیا و تمام مصرفکنندگانِ آنموقعِ جهان صنعتی، بهمنزله پایان تمدن بود.
«اگر این مصادره اموال تحت نام ملیشدن به پیش برود، سرمایهگذاری آمریکا در عربستان سعودی امنیت نخواهد داشت و …» حیرتانگیز است که سرمایه ملی مردم ایران و بازپسگیریاش توسط دولت مصدق، توسط این رسانه آمریکایی، مصادره اموال خوانده است بریتانیا و ایالات متحده شاید در جزئیات با هم توافق نداشتند اما در یکچیز با هم متفق و به قول آبراهامیان، شانهبه شانه بودند و آن، مخالفت اساسی با ملیشدن نفت بود. این موافقت هم بهدلیل همان نگرانی پایان تمدنی است که به آن اشاره کردیم و بهموجبش، قدرتهای غربی نگران بودند کشورهای تولیدکننده نفت با اتکا به محاسبهای واقعبینانه از افزایش ارزش منابعشان، در آینده به نگهداری ذخایر دستنخورده خود در زیرِ زمین تمایل پیدا کنند. خلاصه آنکه وزارت خارجه بریتانیا در آن برهه اعلام کرد انگلیسیها میتوانند در زمینه سود، نحوه اداره یا شراکت در صنعت نفت ایران انعطافپذیر باشند اما در مورد کنترل منابع نفتی ایران هرگز! که این اعلام موضع هم یکی دیگر از نمونههای وقاحت انگلیسیهای استعمارگر در تاریخ استعمارشان است.
یکنمونه دیگر از وقاحت انگلیسیها را میتوان در هفتههای پس از ملیشدن نفت ایران جستجو کرد؛ زمانیکه نشریه تایمز لندن در ستایش نشریه نیویورک هرالد تریبون (بهخاطر مواضع ضد ایرانیاش)، مطالبی را منتشر کرد. نیویورک هرالد تریبون در مطلب خود اشاره کرده بود «اگر این مصادره اموال تحت نام ملیشدن به پیش برود، سرمایهگذاری آمریکا در عربستان سعودی امنیت نخواهد داشت و …» حیرتانگیز است که سرمایه ملی مردم ایران و بازپسگیریاش توسط دولت مصدق، توسط این رسانه آمریکایی، مصادره اموال خوانده است. و همچنین، جالب است که در این نمونه تاریخی هم، اصل بر پول و سرمایه است و دقیقاً بهخاطر همیناصل غربی است که بازپسگیری سرمایه ملی مردم یککشور، مصادره اموال خوانده میشود. بههرحال نشریات انگلیسی و آمریکایی آن دوره که نفت ایران را ملیشده و از دسترفته میدیدند، هنوز امیدوار بودند نفت کشورهایی مثل عربستان و عراق و مناطقی مثل کانال سوئز مصر را در چنگ خود نگه دارند و از اینرو نگرانیهای زیادی داشتند.
اما نکته آموزنده در زمینه رفتار و چگونگی روبروشدن با قدرتهای غربی، این است که انگلیس و آمریکا، تازه پس از همه کارشکنیها و دسیسههای پنهانی، وقتی نتوانستند از ملیشدن صنعت نفت جلوگیری کنند، به این نقطه رسیدند که بهطور لفظی آن را بپذیرند. ادامه این توطئهها هم به طرحریزی مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم با مصدق اختصاص داشت که چون این توطئهها هم به نتیجه نرسیدند، گزینه کودتای نظامی را عملی کردند.
* دشمنیهای کهنه BBC در دهه ۳۰
در مسیر طراحی و اجرای توطئههای بریتانیا و آمریکا برای مقابله با مصدق و تلاش برای برکناریاش بدون اجرای کودتا، وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در ایران، برای همتای خود در واشنگتن خوراک منظم و مستمری تهیه میکرد که به قول آبراهامیان، برای BBC زیادی زهراگین بود و باید در رسانههای آمریکایی مثل صدای آمریکا مورد استفاده قرار میگرفت. بهاینترتیب موج انتشار مطالب غیرواقع و اتهامات واهی نسبت به مصدق و افرادی مثل دکتر حسین فاطمی در رسانههای انگلیسی و آمریکایی آغاز شد. اهالی رسانه در دو کشور یادشده، در این زمینه آزاد بودند هرچه میخواهند بنویسند. آبراهامیان میگوید درو پیرسون یکی از ستوننویسان اصلی واشنگتن پست مقالهای کاملاً مندرآوری نوشت و فاطمی را در دستداشتن در جرایمی مثل اختلاس یا ساختوپاخت با قضات متهم کرد.
بیبیسی در جنگ تبلیغاتی و رسانهای خود، این مساله را طرح میکرد که چگونه ملیشدن نفت ایران بناست به فقیرشدن این کشور بیانجامد. بهاینترتیب افرادی از مطبوعات و پژوهشگران انگلیسی که حاضر به همکاری با این خط مشی رسانهای نبودند، بایکوت شده و در فهرست سیاه قرار گرفتند. وقتی هم روزنامهها و نشریات از این خطمشی خارج میشدند، بهویژه وقتی درباره لابی نفتی در وزارت خارجه بریتانیا مطلب مینوشتند، وزارت خارجه این کشور علیهشان اقامه دعوا و شکایت میکرد همچنین در این مقاله نوشته بود: «آیا آمریکاییها میخواهند چنین فرد شیادی همچنان مغز متفکر کل بحران نفتی خاورمیانه باقی بماند؟» شخصیت ضد استعماری و ضد شاهِ فاطمی در این هجمههای رسانهای، آماج اتهامات اخلاقی و دینی هم قرار گرفت. در حالیکه ریشه در خانوادهای روحانی و دینی داشت.
خلاصه کلام اینکه در بهبوحه حملههای رسانهای به مصدق و یارانش که او را مردی با عقاید متعصبانه دینی، درویشی دورهگرد با مدرک دانشگاهی، نیرنگباز، شرقی، پیرمرد دریا، دیوانه و کلهشق، تهدیدگر یا محدودکننده جهان آزاد از نیازهای نفتیاش معرفی میکردند، دیگرْمسئولان و دستاندرکاران دولت وقت ایران را نیز برای مردم دیگر کشورها، بهعنوان عناصری تحصیلکرده اما فاقد واقعگرایی و فاقد فهم معرفی میکردند.
همزمان که مقامات انگلستان سعی میکردند تصویر امپریالیستی خود در ایران را نزد مردم آمریکا کمرنگ کنند، BBC سخت مشغول بوده است. چون سفارت بریتانیا در ایران از این شبکه خواسته بود مدت برنامههای فارسی خود را دو برابر کند و خبرنگار حاضر در تهرانش را هم که گرایشی به همکاری با این اهداف نداشت، با فردی دیگر جایگزین کند. بیبیسی در جنگ تبلیغاتی و رسانهای خود، این مساله را طرح میکرد که چگونه ملیشدن نفت ایران بناست به فقیرشدن این کشور بیانجامد. بهاینترتیب افرادی از مطبوعات و پژوهشگران انگلیسی که حاضر به همکاری با این خط مشی رسانهای نبودند، بایکوت شده و به قول آبراهامیان در فهرست سیاه قرار گرفتند. وقتی هم روزنامهها و نشریات از این خطمشی خارج میشدند، بهویژه وقتی درباره لابی نفتی در وزارت خارجه بریتانیا مطلب مینوشتند، وزارت خارجه این کشور علیهشان اقامه دعوا و شکایت میکرد.
نمونه دیگر رویکرد کهنه و قدیمی رسانهای انگلستان و آمریکا در قبال ایران را میتوان در مقالهای دید که همانزمان، روزنامه تایمز لندن منتشر کرد و در آن مدعی شد تضادهای داخلی ایران بین فقیر و غنی، زمیندار و دهقان، شهر و روستا، پایتخت و استانها – منجر به آن شده که ایرانیان دشمنی و کینه خود را به سوی دشمنان فرضی به ویژه بریتانیا و شرکت نفت فرافکنی کنند. در نمونهای دیگر، شپرد سفیر وقت بریتانیا در تهران، سندی طولانی تنظیم کرد که بهشکل گسترده در سفارتهای انگلستان در همه کشورهای جهان توزیع شد. او در این سند، بین ناسیونالیسم آسیایی و ایرانی تمایز قائل شده و در یادداشتهای دیگرش هم مصدق را مردی پریشان احوال معرفی میکرد. علت اعطای این لقب به مصدق این بود که او حاضر نبوده از لقب عالیجناب و خودروی لوکس وزارتی استفاده کند.
* کمی گذشتهتر؛ جنگ جهانی و اشغال ایران توسط متفقین
اگر بحث دردناک و درازدامن اشغال ایران توسط متفقین و قطحی و مرگ گسترده مردم کشورمان از گرسنگی و نبود غذا و امکانات را خلاصه کنیم، به اینجا میرسیم که در جنگ جهانی دوم، نیروهای انگلیسی با طرح و تدبیر چرچیل در اینفکر بودند که چگونه نیروهای لازمشان را برای حفظ چاههای نفت ایران، در عراق متمرکز کنند. نکته مهم تاریخی دیگری که درباره ایران و آلمان نباید از نظر دور داشت، این است که آلمان هم مثل انگلیس، تلاش کرد جانشینی برای رضاخان پیدا کند و محمدحسین آیرم رئیس سابق نظمیه هم که از دست رضاخان به آلمان فرار کرده بود، نامزد تصدی اینسمت کرد. اما به هرحال ظاهراً متفقین در اینمورد هم جلوتر از آلمان بودند و قاعده بازی در زمین ایران را بهتر میدانستند.
چرچیل، روزولت را متقاعد کرد که برای کمکرسانی به شوروی باید ایران را اشغال کرد. نکته غمانگیز دیگر این است که اینمیان، ایران هیچنقش تأثیرگذاری نداشته و بهاصطلاح در مذاکرات و گفتگوها، اصلاً به حساب نمیآمده است انگلیسیها به ایننتیجه رسیده بودند که اگر شوروی مقابل آلمان شکست بخورد، باید برای دفاع از چاههای نفت ایران مقابل آلمانیها، ایران را اشغال کنند. ستاد مشترک ارتش آلمان هم به یکگروه مخفی مأموریت داده بود در پالایشگاه نفت آبادان و دیگر تأسیسات نفتی جنوب ایران، خرابکاری کند. دوباره از آنطرف، چرچیل، روزولت را متقاعد کرد که برای کمکرسانی به شوروی باید ایران را اشغال کرد. نکته غمانگیز دیگر این است که اینمیان، ایران هیچنقش تأثیرگذاری نداشته و بهاصطلاح در مذاکرات و گفتگوها، اصلاً به حساب نمیآمده است. مثلاً در ابتدای جنگ که آلمان و شوروی پیمان عدم تجاوز به یکدیگر را امضا کردند و در مقطعی که شوروی به فنلاند حمله کرد، ایران از توافق آلمان و شوروی بر سر خاکش ترسید. بنابراین وزیرمختار ایران در لندن (محمدعلی مقدم) در سال ۱۹۴۰ به دیدار وزیر خارجه انگلستان رفت و پیشنهاد کرد ایران و انگلستان برای مقابله با تهدید شوروی، با یکدیگر پیمان همکاری امضا کنند که این درخواست، نقش انفعالی ایران آنروز را نشان میدهد.
در ادامه همین اتفاقات هم سفیر شوروی در ایران، به مقامات ایرانی هشدار داد. در همانمقطع تاریخی، حتی شنیده شده آلمانیها بارها شوروی را برای حمله به ایران که سنگر انگلستان به شمار میرفت، ترغیب کردهاند. مجموع اینمستندات تاریخی بیانگر یکمساله مهم دیگر هم هستند و آن اینکه غربیها علاوه بر اینکه مثل گله گرگها به ایران حمله کردند، اگر منافع ایجاب میکرد، به یکدیگر هم رحم نمیکردند. توجه کنیم که ایده اتحادیه اروپا چند دهه بعدتر مطرح و عملی شد.
بههرحال، برای جلوگیری از سلطه آلمان بر خاورمیانه و دسترسی به منابع نفتی خاورمیانه و هندوستان، ایران به اشغال متفقین درآمد. چرچیل پیش از اشغال و زمانیکه اینمساله در حد حرف و برنامه بود، گفته بود: «اگر شوروی (از آلمان) شکست بخورد، باید آماده باشیم تا خودمان مناطق نفتخیز ایران را اشغال کنیم، زیرا در اینشرایط ایران قادر به مقاومت در برابر فشار آلمان نخواهد بود و ما را از ایران اخراج خواهد کرد.» بنابراین اگر از بالا به مساله نگاه کنیم، ایرانِ آنزمان یک زمین بازی برای جنگ متحدین و متفقین بوده که متفقین موفق شدند زودتر اینزمین را از آنِ خود کنند. در بخشی از ترجمه ذبیحالله منصوری از خاطرات چرچیل، آمده است: «نخستین هدف نیروهای بریتانیا تصرف ذخایر نفت و دومین هدف پیشروی در خاک ایران و تسلط بر خطوط ارتباطی ایران با همکاری روسها و به دستآوردن یک خط ارتباط سرتاسری تا خلیجفارس بود.»
بنابراین در یکجمعبندی که چرا ایران توسط متفقین اشغال شد، باید به ایندلایل اشاره کنیم: ۱- ذخایر و منابع نفت ۲- رساندن مهمات از طریق راهآهن ایران به شوروی ۳- اهمیت استراتژیک ایران بهخاطر اینکه حلقه دفاعی سوقالجیشی اطراف هندوستان بود.
ورود سربازان انگلیسی به پالایشگاه آبادان
* مرگ مردم بهخاطر قحطی ناشی از غارت منابع
روزی که اشغال آغاز شد، با وجود بیکفایتی رضاخان و ساختار شکننده ارتش، مقاومتهای پراکندهای توسط نیروهای ارتشی و مردمی کشور صورت گرفت که تا حدودی سرعت اشغال ایران توسط متفقین را کُند کردند. بهعنوان مثال میتوان به مقاومت لشکرهای خوزستان و کرمانشاه در جنوب و غرب کشور اشاره کرد؛ و یا مثلاً شهادت سرتیپ غلامعلی بایندر فرمانده نیروی دریایی در عملیات هواپیماهای انگلیسی در خلیج فارس. یا از مقاومت سربازان ایرانی در اطراف پالایشگاه نفت آبادان مثال زد که با آتش تند و متوالی، پیشروی متفقین را دفع کردند اما پس از مدتی عقبنشینی کرده و در نخلستانها پناه گرفتند. درگیری اینسربازان و نیروهای انگلیسی کمی بعد دوباره آغاز شد. از طرف دیگر، نیروهای شوروی هم در برخی مناطق مثل آذربایجان، به بمباران شهرها و مردم پرداختند.
به جز دخالتهای عمیق، صدور دستورهای عزل و نصب یا حتی کشت و کشتار و حذف؛ قحطی، گرانی غله و کمبود نان از دیگر عوارض حضور متفقین در ایران بود که باعث بروز اعتراضات مردم و البته کشتارشان در تظاهراتهایی مثل ۲۰ آذر ۱۳۲۰ در کرمانشاه شد. احساسات ضدانگلیسی مردم ایران در اینبرهه شدت پیدا کرد و مردم متفقین را متهم کردند با اخلال در وضع اقتصادی ایران و خارجکردن گندم از کشورمان برای سربازان خود، باعث قحطی شدهاند. اینمیان، رقابت تبلیغاتی انگلیس و شوروی هم مساله تاریخی جالبی است. بهاینترتیب که مقامات شوروی پس از اعتراضات مردم، ۲۵ هزار تن گندم به ایران هدیه دادند و انگلیسیها هم برای اینکه عقب نمانند، اعلامیهای دادند که در آن گفته شده بود انگلیس و آمریکا دوبرابر گندم اهدایی شوروی، به ایرانیها گندم دادهاند.
مشروح مطالب مربوط به اشغال ایران توسط متفقین را هم میتوانیم در مطلبی که برای تشریح کتاب «ایران در جنگ جهانی دوم» با عنوان «زمانی که ایران حیاطخلوت غرب بود / پای آمریکا چگونه به ایران باز شد» منتشر کردیم، مطالعه کرد.
* جمعبندی
دشمنی انگلیس با ایران، واقعیت یا مساله جدیدی نیست. از قدیم بوده و امروز هم هست. فقط با توجه به گسترش فعالیتهای رسانههای دشمن و وطنفروشی آنعده بهظاهر ایرانی، کمی مطالعه عمیق و غیرسطحی نیاز دارد که از طریق مراجعه به کتابخانهها و کتابفروشیها کاری بسیار میسر و سهل است. تنها کمی همت میطلبد تا به قول رولف دوبلی از فضای مجازی دل بکنیم و به کتابها و منابع راستگو و صادق دل بدهیم.
نظر شما