به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «این پسر من است» زندگینامه مستند شهیدان رسول و مهدی جعفر نوشته ندا رسولی است که توسط انتشارات خط مقدم به چاپ رسیده است.
این کتاب روایت حرکت همیشگی خانوادهای است که فداکارانه هجرت را به جان خریدند. حرکت از افغانستان به ایران، کوچیدن مدام در ایران و در نهایت هجرت به سوریه که به قراری همیشگی میانجامد. این کتاب پدری شهید را به تصویر میکشد که شهادت را به پسرش میآموزد و خود هم از پی او میرود. روایت رفتن و رسیدن رسول و پسرش مهدی.
ندا رسولی در خصوص نوشتن پیرامون شهید رسول و مهدی جعفری و انتخاب این دو شهید از میان شهدای مدافع حرم، میگوید: من داستان نویس هستم، رمان و داستان کوتاه مینویسم. وقتی این کار پیشنهاد شد، فکر کردم که با بهره گیری از تکنیکهای داستان نویسیای که آموختهام، احتمالاً میتوانم کارِ مستند ملموسی را ارائه دهم، به نحوی که هم خط داستانی داشته باشد و برای مخاطب جذاب باشد، و در عین حال با تکیه بر واقعیتها و شناساندن شخصیتها به مخاطب پیش رود.
او اضافه میکند: این کار به من پیشنهاد شد و در واقع شناخت قبلی از این دو شهید بزرگوار نداشتم.
رسولی با اشاره به افرادی که برای انتقال روایات و خاطرات با آنها گفتوگو داشت، توضیح میدهد: برای دریافت اطلاعات و آگاهی از جزئیات خاطرات و شخصیت شهیدان مهدی و رسول جعفری با خانواده و دوستان و افرادی که این دو شخصیت را میشناختند، مصاحبههایی انجام گرفت.
نویسنده کتاب «این پسر من است» از تلخترین یا شیرینترین روایاتی که در طول مصاحبهها با آن مواجه شد، یاد میکند: بخشی از روایات که برای من تأمل برانگیز بود، روایتهایی بود مربوط به زندگی جنگ زده مردم سوریه. جنگ وسط میدان یک چیز است و جنگی که وارد شهر و خانه زندگی مردم میشود چیز دیگری است. وقتی جنگ وارد خانه آدمها شود، همه چیز متفاوت خواهد شد و آن وقت دور و بر همان آدمهای جنگ زده پر میشود از روایتهای انسانی قابل تأملی که نوشتنش اگر چه گاهی برای نویسنده با رنجی
روحی همراه است اما مهم است، چون در جنگ پای انسان درمیان است و چه چیزی مهمتر از روایت انسان. فرقی هم نمیکند این جنگ کجا باشد؛ در ایران باشد یا سوریه یا اوکراین یا...
ندا رسولی در پایان از سختیهایی که در طول جمعآوری روایات داشت، توضیح میدهد: بخش سخت کار برای من مصاحبه بود؛ چراکه وقتی خانوادهای دو عزیز را در فاصله کوتاهی از دست میدهند، نشستن مقابل افراد این خانواده و گفت و گو درباره رنجی که برایشان تازه است، قدری سخت خواهد بود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«حقش بود یکی هم باشد تا رسول را دلداری دهد؛ یکی هم به او بگوید به امید خدا پیدا میکنیم پسرت را. بگوید دو دو تا چهار تای جنگ، همین است دیگر؛ میچزاند آدمها را؛ ولی تو خیالت نباشد ها! ما آسمان را به زمین میرسانیم و جگرگوشهات را پیدا میکنیم؛ یا خودش را با پیکرش را. کسی اما نبود؛ یعنی بود؛ ولی همیشه رسول آنقدر محکم بود که کسی فکرش را نمیکرد او هم به دلداری و آن حرفها نیازی داشته باشد. همیشه خودش پیشقدم مهربانی کردن و روحیه دادن به دیگران بود».
نظر شما