۱ آبان ۱۴۰۱، ۱۱:۰۹

توسط انتشارات سوره مهر انجام شد؛

چاپ کتابی درباره فرمانده گردان کربلا/«بی‌آرام» به بازار آمد

چاپ کتابی درباره فرمانده گردان کربلا/«بی‌آرام» به بازار آمد

کتاب «بی‌آرام» شامل خاطرات دوستان و همرزمان شهید اسماعیل فرجوانی نوشته فاطمه بهبودی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «بی‌آرام» شامل خاطرات دوستان و همرزمان شهید اسماعیل فرجوانی فرمانده تیپ یکم لشکر هفت حضرت ولی‌عصر (عج) و فرمانده گردان کربلا، به‌قلم فاطمه بهبودی به‌تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و راهی بازار نشر شده است.

اسماعیل فرجوانی متولد سال ۴۱ در اهواز است که سال ۶۵ در منطقه اروند به شهادت رسید. او پیش از انقلاب سابقه مبارزه با رژیم پهلوی را داشت و پس از انقلاب نیز با شروع جنگ در جبهه حضور پیدا کرد. سال ۶۰ و همزمان با روز میلاد امام حسین (ع) ازدواج کرد و سپس دوباره راهی جبهه نبرد خرمشهر شد. او در سال‌های جنگ ۸ مرتبه مجروح شد و در عملیات‌هایی نظیر ثامن‌الائمه (ع) و کربلای ۴ سلحشوری‌های ماندگاری به‌نام خود ثبت کرد. در عملیات بدر نیز دست راستش قطع شد.

شهید فرجوانی در عملیات کربلای ۴ فرمانده گردان کربلا بود و همراه نیروهای خود ایثار عجیبی به نمایش گذاشت که در نهایت با اصابت گلوله دشمن به شهادت رسید و پیکرش در منطقه درگیری باقی ماند تا سال ۸۱ تفحص و در اهواز به خاک سپرده شود.

کتاب پیش‌رو ۱۴ فصل و در واقع روایت دارد که راویان خاطرات، در آن‌ها حضور داشته و تکه‌های روایت مربوط به زندگی و حالات شهید فرجوانی را تکمیل می‌کنند.

عصمت احمدیان، محسن نوذریان، سیدمحمدباقر مروج، سیدمجید شاه‌حسینی، عصمت احمدیان، محسن پویا، سیدحسن موسوی کربلایی، سیدمجید شاه‌حسینی، زهرا امینی، رحیم قمیشی، مهدی عادلیان، رحیم قمیشی، عصمت احمدیان، زهرا امینی.

و در پایان نیز عکس‌ها و تصاویری از شهید فرجوانی درج شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

پی حرفش را گرفتم و گفتم و گفتم تا قد قامت صلات. یک لحظه به خودم آمدم و فکر کردم مگر می‌خواهم نماز بخوانم! قاطی کرده بودم. توی دلم گفتم وقتی رسیدم آن دنیا به خدا می‌گویم من اذان را بلدم، اقامه را هم بلدم، اما اشهد را کسی به من یاد نداده است!

عراقی عصبانی پشت سرم ایستاده بود و وراجی می‌کرد که یک‌مرتبه صدای گلوله‌ای گوشم را پر کرد. پلک‌هایم را به هم فشار دادم. چیزی بین من و نادر خورد و گوپی صدا کرد. پایم داغ شد. فکر کردم گلوله گرم بدنم را شکافته است. یک نفر داد و بیدادی کرد و خط را روی سر گرفت. چشم‌هایم را باز کردم. عراقی دیوانه تفنگش را بر زمین انداخت. گلوله به دیوار سنگر پشت سرمان خورده بود. مسعود پایش را گرفته و پخش زمین بود. تکانی به خودم دادم. طوری نشده بودم! خون مسعود به من پاشیده بود.

بگومگوی افسر عراقی و سربازی که شلیک کرده بود بالا گرفت. افسر به نشان روی شانه‌اش اشاره می‌کرد. رفتارها و زبان بدنش از سرباز می‌پرسید چه کسی به او اجازه شلیک داده است. از حرکات افسر فهمیدم تیر کمانه کرده و از کنار گوشش رد شده و مرگ را در چند قدمی خود دیده و ترسیده است. افسر به سرباز اشاره کرد که ما را به عقب منتقل کند. مسعود، که می‌لنگید، تکیه‌اش را به من داد و رضا روی دوش نادر افتاد.

این‌کتاب با ۳۲۴ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۲۵۰ نسخه و قیمت ۱۱۰ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 5615009

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha