خبرگزاری مهر - گروه استانها: وقتی آن ۱۵ تن از حرم شاهچراغ (ع) پرکشیدند و به دیدار معبود شتافتند، اهالی قلم هم دست به کار شدند تا دل شکستهشان را با چرخش قلم بر روی کاغذ التیام دهند.
محصول آن داستان و داستانک هایی برای شهدا و مجروحان حمله تروریستی شیراز شد که توسط اهالی قلم شیراز به رشته تحریر درآمده است.
طلب - طیبه روستا
زن به ساعت دیواری نگاه کرد، ماسک اکسیژن را از روی صورتش پایین آورد و پرسید: «مگه امشب شیفت نبودی؟»
مرد قرص و لیوان آب را به طرفش گرفت و جواب داد: «حالت که بد شد کلاً یادم رفت. آقا امشب ما رو نطلبیده انگار».
کنترل تلویزیون را از گوشه تخت برداشت و دکمه قرمز را فشار داد.
شبکه خبر عکس گنبد و حرم شاهچراغ را پخش میکرد. لبخند زد. زیر نویس را که خواند لبهایش لرزید. به صورت بی حال همسرش نگاه کرد که باز چشمهایش را روی هم گذاشته بود. آهسته گفت: یاابلفضل.
بلند شد و لباس بلند سرمهای رنگش را از چوب لباسی برداشت. توی بغلش گرفت و با گریه گفت: «آقا امشب ما رو نطلبید …».
سه سالههای حرم - میثم محمدی
اشکهایش ریز ریز پایین میآمد. آرام دستهایش را گرفت و گفت: خاله چرا گریه میکنی؟
دختر که موهایش پریشان روی چشمهایش بود آرام گفت: مامان دستش تیر خورده. بابام...
بعد با دست پشت کمرش را نشان داد و گفت: اینجا.
زن چادرش را مرتب کرد و نشست و موهای دختر به سمتی زد و گفت: خانم خوشگل چند سالته؟
دختر سه انگشتش را بالا برو و نشانش داد. زن با بغض گفت: سه سالته...
بعد آبنباتی از توی جیبش در آورد و به او داد. آنطرفتر کنار باب الرضا شاهچراغ یکی روضه رقیه میخواند.
میثم محمدی - دعوتی
کفشهایش را که داد. کفشدار آرام گفت: التماس دعا
مرد لبخندی زد و گفت: محتاجیم به دعا. حاجی دعا کن امام رضا (ع) بطلبه.
کفش دار کفش زائر دیگری توی قفسه گذاشت، برگشت و گفت: انشاالله
مرد نگاهی به شماره قفسه کفشش کرد
بعد خندید و گفت: انگار دم اذون طلبید امام رضا (ع)
کفشدار با تعجب گفت: به این سرعت.
مرد شماره را نشانش داد و گفت: جمع اعداد هشت هست.
با لبخند قدم زد و زیر لب گفت: یا شاهچراغ به کاکات بگو...
تیر توی قلبش جا خوش کرد. زیر لب مرد میگفت: یا امام رضا (ع)...
شماره ۲۳۳ خونی روی سنگ فرش افتاد بود.
جشن خانوادگی - نجمه اشرفی
_کجا آرتین خان؟ بازم که شال و کلاه کردی
_میرم حرم.
_روز مادر حرم، روز پدر حرم، بسه دیگه!
امروز تولدته بچهها قراره بیان پیشت
_آخه ماهرسال خانوادگی جشن تولد میگرفتیم...
هدیه به قلب داغدار آرتین سرایه داران
در همین نزدیکی - طیبه روستا
عطر غریبْ آشنایی میآمد؛ عطر سیب، یاسهای کبود، نرگس، مریم … نسیم آبان ماه قدم به قدم پخش شأن کرده بود.
یاس و مریم و نرگس، کنار سیبهای سرخ، روی سنگ فرشها قاب شده بودند.از سمت حرم، عطر خون میآمد.
شاه چراغ آمده بود پیشواز مهمانهایش.
نظر شما