خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه-نگار احدپور اقبلاغ: امروز ۱۰ رجب، مصادف است با سالروز میلاد با سعادت پیشوای نهم، امام محمد تقی (ع) که نام مبارکش «محمّد»، کنیه اش «ابو جعفر» و معروفترین القاب او «تقی» و «جواد» است، میباشد.به مناسبت ولادت حضرت جوادالائمه (ع) و در راستای بررسی سیره علمی آن امام همام، با حجت الاسلام محمدجواد یاوری، پژوهشگر تاریخ اسلام و عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) به گفت و گو پرداختیم که در ادامه حاصل آن را میخوانید:
گونههای فعالیت آموزشی امام جواد (ع)
حجت الاسلام یاوری با بیان اینکه امام جواد (ع) پس از شهادت امام رضا (ع) در سنین کودکی به امامت رسیده و مدیریت نظام آموزشی شیعه را برعهده گرفت، عنوان کرد: ایشان در همان آغاز امامت و کمی سن، با ارائه توان علمی، شیعیان را برای پذیرش ولایت آماده کرد و آنان را از جذب در گروههای دیگر برحذر داشت؛ زیرا شیعیان معتقد بودند که وجه الهی ائمه اطهار در قالب علم و دانش تجلی پیدا میکند. بنابراین، شیعیان از مناطق مختلف به محضر امام حضور پیدا کرده و اصرار داشتند تا از طریق سنجش توان امام در دانش، امامت وی را بپذیرند.
آسیب شناسی و مبارزه با جریانهای علمی و فکری
وی افزود: امام جواد (ع) باتوجه به حمایت خلفا از عالمان عامه و فعالیتهای علمی و فکری اهل حدیث، معتزله، زیدیه، غلات و واقفیه، از ظرفیتهای مختلف از جمله سازمان وکالت، شاگردان برجسته و برقراری کرسی درس و مناظره با فقهای عامه، برای انجام فعالیت علمی و آموزشی و جلوگیری از تجزیه شیعیان اهتمام ورزید. این تلاش امام تا آن جا بود که پس از این که مُعتَصِم رأی امام جواد (ع) را در مقابل فقهای اهل سنت، درمورد قطع دست سارق میپذیرد، ابن دُؤاد سنی در خلوت به او تذکر داد که چرا خلیفه نظر کسی را که نصف امت به امامت او قائلند بر نظر تمام علمای مجلس ترجیح میدهد.
این پژوهشگر تاریخ اسلام با اشاره به اینکه در برههای از دوران امامت حضرت جواد (ع) شاهد بروز برخی اختلافات بین شیعیان بودیم، خاطرنشان کرد: در عصر امام جواد (ع) به دلیل تلاش گروهی فکری همانند معتزله و اشاعره در آموزش عقاید، برخی از شیعیان تحت تأثیر آموزهی آنان قرار گرفته و بین آنان اختلاف افتاد. آنان نیز تنها مرجع نهایی در آموزهی دین را امام میدانستند؛ لذا برای دریافت پاسخ مناسب به محضر ایشان مشرف میشدند. امام جواد (ع) افزون بر پاسخگویی به اعتقادات ناصواب فرقهی مختلف از جمله اهل حدیث، شیعیان را به دلیل تأثیرپذیری از باورهای آنان به ویژه درباره توحید، به ترک مراوده با آنان پرهیز میداد. در این دوره برداشتهای ناصحیح از آیات الهی صورت میگرفت؛ ازاینرو ایشان با بیان روش صحیح در برداشت و تفاسیر آیات، از تفسیرهای نادرست جلوگیری میکرد و دانشمندان این عرصه را به سوی فهم صحیح آیات راهنمایی میکرد.
تربیت شاگردان
وی تصریح کرد: امام جواد شیعیان و فرزندان خود را به یادگیری دانش سفارش میکرد و امام هادی را در خردسالی برای یادگیری خواندن و نوشتن به مکتبخانه فرستاد. ایشان در موقعیتی مختلف از جمله مدینه و هنگام اقامت در بغداد در مسجد دَارِالْمُسَیب شیعیان بغداد به برقراری کرسی درس و تبلیغ آموزههای دینی اهتمام داشت و شیعیان را به علم آموزی ترویج و از صدور فتوا بدون علم نهی میکرد. وی توانست شاگردان برجسته ای را تربیت کند. شاگردانی که در مناطق مختلف از جمله قم، کوفه و بغداد به نقل روایات ائمه اطهار اهتمام میورزیدند.
یاوری افزود: علی بن مهزیار و عبدالعظیم حسنی از جمله شاگردانی هستند که توانستند مکتب تشیع را به شیفتگان آن آموزش دهند. عبدالعظیم، در ری ساکن گردید و در اثر فعالیتهای وی، تشیع در این منطقه گسترش یافت. علی بن مهزیار نیز علاوه بر نقل روایات، نشر کتابی فقهی، کلامی و تاریخی مکتب تشیع را گسترش و زمینه گرایش علی بن اسباط به تشیع را فراهم کند.
اسمترار حرکت سازمان وکالت
عضو هیئت علمی دانشگاه باقرالعلوم (ع) با اشاره به ایجاد سازمان وکالت بین شیعیان گفت: امام جواد (ع) با تمام محدودیتهای موجود، ازطریق نصب وکلا و نمایندگان ارتباط خود را با شیعیان حفظ میکرد. ایشان در سراسر حکومت و قلمرو خلیفه عباسی، کارگزارانی را با داشتن برنامههای دینی، سیاسی و اجتماعی که مهمترین فعالیت آنان پاسخ گویی به نیازهای دینی شیعیان بود، اعزام و با فعالیت گسترده آنان، از تجزیه شیعیان جلوگیری کرد. امام به شیعیان خود اجازه میداد که به درون دستگاه حکومت نفوذ کرده و مناسب حساس را نیز بدست بگیرند تا شیعیان نقطه امیدی پیدا کنند. از این رو بود که «نوحبن دراج» چندی قاضی بغداد و پس از آن قاضی کوفه گردید. «عبدالرحمن بن حجاج» ، «زکریا بن آدم»، «صفوان بن یحیی»، «محمدبن سنان»، «عبدالعزیزبن مهتدی»، «علی بن مهزیار اهوازی»، «ابوعمرو حذّاء»، «صالح بن محمدبن سهل»، «یحیی بن عمران»، «ابراهیم بن محمد همدانی»، «علی بن ریان بن صلت قمی»، «محمد بن فرج» و «ابوهاشم داوود بن قاسم جعفری» از نیروهای سازمان وکالت در عصر امام جواد بودند.
عرضه حدیث بر امام برای جلوگیری از تحریف
وی بیان کرد: در این دوره شیعیان علی رغم خفقان سیاسی، متون آموزشی خود را منتشر کردند به گونهای که کتاب فقهی «یوم و لیله یونس بن عبدالرحمن» در منزل بیشتر شیعیان وجود داشت و امام جواد (ع) نیز به مطالعه آن پرداخت. شیعیان اهواز و قم با عرضه متون به امام جواد (ع) و پرسش از صحت محتوایی آن، تلاش کردند تا با برگزاری کرسی درس به نقل روایات کتابی عالمان پیشین نیز بپردازند. چنان که محمد بن حسن گوید: «به امام جواد عرض کردم فدایت شوم اساتید ما از صادقین روایاتی دارند که چون در آن زمان به دلیل تقیه طرح آن کار مشکلی بود، ایشان مجبور به اخفای کتابی خود بودند، در نتیجه از آنان در زمان حیاتشان روایتی نقل نگردید و چون از دنیا رفتند کتابیشان به ما رسیده است، اکنون وظیف ما چیست؟ امام فرمود: آن را نقل کنید که درست است.». «علی بن مهزیار اهوازی» نیز به دلیل اختلاف شیعیان در کیفیت اتمام و قصر نماز در حرم مکّه و مدینه و مسأله وقف روایات آن را بر امام جواد (ع) عرضه کرد تا در تعلیم مردم اشتباهی مرکتب نگردد. همچنین شخصی به نام عبدالجباربن مبارک نهاوندی نیز در سال ۲۰۹ روایتی را برای دریافت صحت و سقم آن به خدمت امام عرضه کرد و امام آن را تأیید فرمود.
شیعیان و نهضت ترجمه
یاوری عنوان کرد: یکی از رویدادهای آموزشی و پژوهشی این دوره، استمرار جریان ترجمه متون بود که از عصر امویان آغاز و با تأسیس بیت الحِکمه در بغداد توسط مأمون در سال ۲۰۴ به اوج رسید. مأمون توانست کتابی زیادی در موضوعات مختلف را از روم و دیگر مناطق به سرزمینی اسلامی وارد کند. اگرچه دولت روم در آغاز با این اقدام موافقت نمیکرد، اما به پیشنهاد یکی از راهبان با این انتقال موافقت شد و خطاب به حاکم روم گفت: «آن را بفرست که به نفع تو است، چرا که این کتاب در میان هر اُمتی که نفوذ کنند، ارکان آن اُمت متزلزل میگردد».
وی افزود: تأثیرات نهضت ترجمه میتواند مستقیم و یا غیر مستقیم باشد. این تأثیرات در جهان اهل سنت به ویژه معتزله به دلیل قائل بودن به انقطاع و انسداد از وحی، میتوانست اتفاق بیفتد و موجب تغییر نگرش آنان درباره مباحث اعتقادی گردد. به نظر میرسد که مأمون تحت تأثیر فلسفه یونان که علوم عقلی را ترویج میکرد، از اهل حدیث بیزاری جست و به معتزله گرایش پیدا کرده بود و شاگردی اساتیدی چون ابوهذیل عَلاّف (م ۲۲۶ ق) را پذیرفت؛ علاف دارای عقایدی انحرافی در باب توحید بود، که برخی او را تکفیر کرده اند.
این پژوهشگر تاریخ اسلام بیان کرد: اکنون ممکن است این سوال در ذهن تداعی گردد که باتوجه مفاسد بیت الحکمه و جریان ترجمه در جامعه اسلامی، آیا شیعیان و امامان آنان در برابر این رویداد تاریخی و تمدنی اقدامی عملی و نظری انجام داده اند؟ در پاسخ به این سوال لازم است چند نکته بیان گردد. نخست آن که باید بررسی کرد که در جریان ترجمه چه علوم زیان باری وارد سرزمینی اسلامی گردید؟ هدف از آن چه بوده است؟ آیا این علوم تأثیرات منفی در روند فعالیت آموزشی شیعیان نیز داشته اند؟
یاوری تصریح کرد: در پاسخ به این سوال میتوان گفت: افزون بر جمع آوری تاریخ عرب، انتقال و ترجمه علوم به زبانی مختلف در زمینه ریاضیات، نجوم، فلسفه، منطق، طب، آئین اداری، ادبی، نجوم، مهندسی و هنر بود. بررسی و تشخیص تأثیر زیان هر آنچه از علوم که ترجمه گردید، کار دشواری است؛ اما به نظر میرسد که برخی از علوم همانند: فلسفه و منطق میتوانست تأثیرات مستقیم و غیر مستقیمی در مبانی و فرایند آموزش و پژوهش داشته باشد. در یک تحلیل میتوان گفت: هدف آنان میتوانست رشد و توسعه ابعاد مختلف تمدن در سرزمینی اسلامی باشد و یا توسعه نظام فکری و آموزشی و توجه دادن عموم مردم به این فعالیت باشد تا ذهن مردم را از رجوع به نظام آموزشی و فکری اهل بیت بازدارند و به عبارت دیگر بیت الحکمه بدیل ائمه اطهار گردد.
وی افزود: به نظر میرسد که در صورت صحت این نظریه، شیعیان با کمک رهبری امامان خود، به رصد احوال علمی و آموزشی پرداخته و بخشی از این علوم را که میتوانست خطرساز باشد، خنثی میکردند. آنان فعالانه وارد این عرصه شده و با مرجع قرار دادن امام در نظام آموزشی و پژوهشی، پاسخ سوال و شبهات خود را از آنان دریافت میکردند. ائمه اطهار نیز با صدور روایات آن هم ناظر به جریانی حاکم فعالانه برخورد کرده و از انحراف شیعیان جلوگیری میکردند. کار دیگر اهل بیت تربیت شاگردانی بود که از طریق آنان نظام فکری شیعه به مردم آموزش داده شود. آنان در حالت تدافعی توان نظام آموزش و پژوهش شیعه را به نمایش میگذاشتند. شیعیان برای رفع تأثیرات جریان ترجمه و ابطال عقیده آنان به نهضت ردیه نویسی اهتمام ورزیدند. چنان که هشامبن حکم (م ۱۷۹ ق) علاوه بر مناظره با ابوهُذیل علاّف (م ۲۲۶ ق) و عبید (م ۱۴۴ ق) معتزلی ردیه هایی نیز بر زنادقه، اصحاب اثنین، معتزله، و آثار ارسطاطالیس درباره توحید نگاشت. هشام در نقد ارسطاطالیس دیدگاه فلسفه یونان درباره توحید و در نقد معتزله روش فکری آنان را درباره مباحث اعتقادی نقد کند. فضل بن شاذان و علی بن محمدبن فسانجس نیز از کسانی بودند که ردیه هایی بر فلسفه و منطق- وارداتی یونان- نوشت.
مناظرات علمی امام جواد (ع)
حجت الاسلام یاوری با اشاره به مناظرات علمی امام جواد (ع) گفت: امام جواد علیه السّلام از دو جهت به مناظرات علمی کشانده میشد نخست از طرف شیعیان خود که با توجه به سن کم آن حضرت میخواستند علم الهی امام را دریابند؛ بنابراین طبیعی بود که مجالس متعددی بدین منظور ترتیب داده میشد.دوم از طرف حکومت، به ویژه مأمون و معتصم، دو خلیفه معاصر آن حضرت. از آنجا که شیعیان، مدعی علم الهی برای امامان خود بودند، خلفا میکوشیدند با تشکیل مجالس مناظره، آنان را رو در روی برخی از دانشمندان بنام زمان قرار دهند تا شاید در پاسخ برخی از پرسشها درمانده شوند و شیعیان از این رهگذر، در اعتقاد خود (وجود علم الهی نزد ائمه اهل بیت علیهم السّلام) دچار مشکل شوند و از پیروی آنها خودداری کنند.
وی افزود: همین مسأله بود که سبب شد مأمون امام رضا علیه السّلام را به مجلس مناظره دعوت کند. گرچه مأمون هدف خود را عکس آنچه گذشت وانمود میکرد و نشان میداد که برای نشان دادن دانش امام دست به این اقدام زده است. افزون بر اینها، علاقه شخصی مأمون در بر پایی این مناظرات بیتأثیر نبوده است. او شهرت به علم دوستی داشت و فیلسوف خلفای عباسی شناخته میشد.
وی خاطرنشان کرد: یکی از این مناظرهها، مناظره امام جواد (علیه السلام) با یحیی بن اکثم درحضور مأمون است که بسیار معروف و مشهور است و شیخ مفید نیز آنرا نقل کرده است. در حضور معتصم نیز مجلس مناظره مانندی تشکیل شد که پس از ثبوت برتری علم امام، ماجرا منتهی به شهادت آن بزرگوار گردید. عیاشی مفسر شیعی از زرقانچنین روایت میکند: روزی دوست من «ابن ابی داود» در حالی که به شدت ناراحت بود از پیش معتصم بازگشت، در حالی که از ابو جعفر جواد علیه السّلام به شدت گلهمند بود. وقتی از علّت ناراحتی او پرسیدم، گفت: شخصی را در مجلس معتصم آوردند که اعتراف به دزدی کرده بود و قرار بود به وسیله اجرای حدّ او را تطهیر نمایند. بحث فقها بر سر آن بود که دست دزد را از کجا باید برید؟ من گفتم: تا مچ (الکرسوع) را دست میگویند، بنابراین باید دست او از مچ قطع شود و دیگران نیز با من موافق بودند. برخی نیز مرفق را محل قطع میدانستند، ولی معتصم در این باره از «ابو جعفر» نظر خواست. او ابتدا از پاسخ طفره رفت، اما وقتی خلیفه اصرار کرد، فرمود: وَ أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً ّ، یعنی محل سجده از آن خداست، با خدا کسی را مخوانید. یعنی کف دست که برای سجده است، باید برای سجده بماند و قطع نشود. معتصم نظر او را پذیرفت. من آنچنان خجلت زده شدم که آرزوی مرگ کردم. چند روز بعد نزد معتصم رفتم و او را به خاطر ترجیح رأی یک جوان بر آرا فقیهان، مورد سرزنش قرار داده و عواقب ناگوار آن را بازگو کردم. معتصم نیز تحت تأثیر سخنان من قرار گرفت.
یاوری در پایان گفت: در جمع بندی از وضعیت آموزشی شیعه در این عصر میتوان گفت: هم چنان جلسات درس و تدوین آثار علمی برقرار بود و نهضت ترجمه با تأسیس بیت الحکمه نتوانست خللی در روند فعالیت آموزشی شیعیان ایجاد کند. به نظر میرسد که اگر هم تأثیری در تغییر عقیده مردم نسبت به مذاهب عامه بوده ناشی از تبلیغ شدید آنان با حمایت دستگاه حکومتی، فشار سیاسی بر فعالیت شیعیان و دوری شیعیان از دسترسی آسان به اهل بیت و دانشمندان شیعه بوده است.
نظر شما