خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: در تاریخ تمدن اسلامی و در دورهها و سلسلههای مختلف بانوان هنرمند، ادیب و شاعر بسیاری زیست کردهاند که متأسفانه تعداد اندکی از آنها نامشان در منابع ثبت شده است و البته این ثبت به معنای آن نیست که اکنون ما با زندگینامه حقیقی آنها طرف هستیم و چه بسیار شاخ و برگهایی که سایه بر حقیقت زندگانی بسیاری از شخصیتها انداخته است.
یکی از این زنان شاعر و هنرمند عباسه بنت المهدی است. او دختر مهدی عباسی (سومین خلیفه عباسی پس از منصور دوانیقی) و خواهر هارون الرشید است که بسیار مورد علاقه برادرش بود. در تاریخ از او با نام عُلَیّه هم یاد شده است. مادرش عباسه کنیزی بود به نام مکنونه که برای مهدی عباسی خریداری شد و چنان در دل خلیفه جای گرفته بود که خیزران (ملکه عباسی و مادر هادی و هارون که روایت است بانویی عاقل، فقیه و دانشمند بود) را به خشم میآورد.
مختصری در معرفی عباسه بنت المهدی
در منابع ثبت است که عباسه زیباترین و ظریفترین بانوان عباسی بود و بسیار طرف محبت برادرش هارون الرشید قرار داشت. او ابتدا به همسر ابوعبدالله محمد بن سلیمان عباسی، دولتمرد نامدار عباسی شد که در دوران حیات سیاسی خود حکومتهای بصره، بحرین و عمان را داشت. پس از وفات ابوعبدالله، عباسه به همسری ابراهیم بن صالح عباسی درآمد که حکومت مصر و دمشق را در اختیار داشت. گویا پس از این شخصیت سیاسی، عباسه بازهم با یکی دیگر از امرای عباسی ازدواج کرد. یکی از غلطهای مشهور تاریخ ازدواج عباسه با جعفر برمکی است که بویژه در منابع غربی با آب و تاب بسیار شرح شده و حتی سقوط خاندان برمکیان را به این ازدواج نسبت دادهاند، چرا که هارون به خواهر خود علاقه بسیار داشت و جعفر بدون اجازه هارون نسبت به ازدواج با او مبادرت کرد که البته این رویدادها سندیت تاریخی ندارد و ساخته و پرداخته قصه سرایان است.
عباسه شاعری قهار بود و شعرها و ترانههایی دلکش میسرود و آوازهایی عالی برای آنها میساخت. در تبحر او در موسیقی، راویان افسانه سراییهایی دلکش کردهاند. روایتهای قوی تاریخی بر این مبناست که او بانویی دیندار بود و در ایام طهر به نماز، قرآن و مطالعه روی میآورد و دوره دشتان را به سرودن اشعار و ساختن نغمات میگذراند.
ابوالفرج اصفهانی در الاغانی روایت کرده که او به سال ۱۶۰ هجری متولد شد و به سال ۲۱۰ یعنی در دوران خلافت مامون عباسی درگذشت. ابوالفرج درباره میزان علاقه عباسه به سرودن شعر چنین گفته است: «محمد بن یحیی مرا روایت کرد که یکی از سرگرمیهای علیه (عباسه) سرودن و نوشتن شعر برای دوستان نزدیک بود. یکی از خادمان هارون الرشید به نام «طَلّ» مورد علاقه او بود و شعرهایی برایش میسرود و میفرستاد… همچنین محمد بن یحیی مرا روایت کرد که علیه برای خادم خود رشا نیز شعرهای عاشقانه میسرود، اما از نامش به رمز و کنایه (به زینب) یاد میکرد.»
داستانی از کمک عباسه به زبیده خاتون (همسر اصلی هارون الرشید)
ابوالفرج اصفهانی در «الاغانی» چنین نوشته است: «علی بن صالح بن الهیثم و اسماعیل بن یونس مرا از ابوهفان (*) چنین روایت کردند: کنیزکی در نهایت جمال و کمال به هارون الرشید اهدا شد. از بس زیبا و دلربا بود همه کنیزکان و رامشگران را از قصر بیرون فرستاد و با او خلوت کرد. تعداد کنیزکان آوازهخوان و خدمه طرب او حدود دو هزار نفر بودند که بهترین زیورها و جواهرات و زیباترین جامهها را دربر داشتند. خبر خلوت هارون با او و بیرون کردن سایر خدمه از حرم به ام جعفر (زبیده خاتون همسر هارون) رسید و بر او سخت گران آمد و کسی را نزد عباسه فرستاد و بدو شکایت برد.
عباسه بدو پیغام داد که وحشت نداشته باش. به خدا قسم او را نزد تو باز خواهم آورد. شعری میسازم و آهنگی برای آن درست میکنم و آن آواز را به کنیزکان خویش یاد میدهم. تو هم تمام کنیزکان خود را بدون استثنا پیش من بفرست و جامههای رنگارنگ به آنان بپوشان تا همراه کنیزکان من آن آواز را بیاموزند. ام جعفر به فرموده عباسه عمل کرد و هر دختر خدمتکار و رامشگر که در خانه داشت نزد او فرستاد. هنگام نماز دیگر هارون الرشید ناگهان دید که عباسه و ام جعفر با هم از حجرههای خود به سوی او بیرون آمدند و حدود دو هزار کنیزک از جواری قصر با لباسهای عجیب و غریب به دنبال ایشانند و همه یک صدا و هم آهنگ این آواز ساخته علیه (عباسه) را که در بحر هزج است شروع به خواندن کردند:
مُنفَصِلٌ عَنّی وَما * قَلبی عَنهُ مُنفَصِلُ
یا قاطِعی الیَومَ لِمَن * نَوَیتَ بَعدی أَن تَصِل
از من جدا شده، اما قلب من از او جدا نیست (او مدام در قلب من قرار دارد)
ای که امروز از من بریدهای، بعد از من میخواهی به که دل ببندی (یا به که بپیوندی؟)
هارون که این وضع جالب را دید به طرب آمد. پس از جای برخاسته به سوی ام جعغر و عباسه رفت و در نهایت شادمانی گفت: هیچ روزی را مثل امروز ندیدهام. پس به مسرور خادم دستور داد هر مال که در بیت المال جمع است نثار کن و حتی یک درهم باقی نگذار. مسرور فرمان پذیر شد و مبلغی را که نثار بانوان کرد ۶ هزار هزار درهم بود. هیچ روزی به شکوه آن روز شنیده نشده است.
نمونههایی از اشعار عباسه
نخست
بُنَیَ الحُبُّ عَلی الجَورِ فَلَو * أَنصَفَ المَعشوقُ فیهِ لَسَمُج
لَیسَ یُستَحسَنُ فی حُکمِ الهَوی * عاشِقٌ یُحسِنُ تَألیفَ الحُجَج
لا تَعیبَن مِن مُحَبٍّ ذِلَّةً * ذِلَّةً العاشِقِ مِفتاحُ الفَرَج
وَقَلیلُ الحُبِّ صَرفاً خالِصاً * لَکَ خَیرٌ مِن کَثیرٍ قَد مُزِج
ترجمهای از آن چنین میشود: بنای عشق بر جور و ستم گذاشته شده و عاشق اگر طریق انصاف پیشه گیرد، از مسیر عشق جدا شده است. (یا بد کرده است)
در حکم عشق نیک این نیست که عاشق دلایل خود را برای زجر معشوق خوب ترتیب دهد.
هرگز ذلت عاشق را عیبش ندان، ذلت عاشق کلید گشایش عشق است.
اگر صرفاً اندکی عشق بی غل و غش داشته باشی، بهتر است تا اینکه عشقهای بسیار اما ناخالص را تجربه کنی.
دوم (از اشعاری که عباسه برای رشا سروده و نام او را به کنایه «زینب» خطاب میکند.)
وَجَد الفُوادُ بزینبا * وجداً شدیداً مُتعِبا
اصبَحتُ مِن کَلَفی بها * اُدعی سقیمَا مُنصَبا
وَلَقَد کَنَیتُ عَن اسمِها * عَمداً لِکَی لا تَغضَبا
وَجَعَلتُ زینب سُترَةً * وَکَتَمتُ امرا مُعجِبا
قالَت و قد عزَّ الوصا * ل ولم اجدلی مذهبا
والله لانِلتَ المَوَدَّ * دة او تَنالَ الکوکبا
این شعر را نیز میتوان اینگونه ترجمه کرد: این دل شدیداً و دردناک عاشق زینب شده است.
مرا به دلیل شیفتگی به او دردمندِ مبتلی میخوانند.
عمداً نامش را به کنایه بردم تا خشمگین نشود.
اسم زینب را ستر نامش کردم و امری شگفت را پنهان کردم.
اکنون وصال او دشوار شده و راهی برای من نیست.
مرا گفت که سوگند میخورم که به دوستی من دست نمییابی مگر اینکه به ستاره برسی.
سوم
کَأَنَّها مِن طیبِها فی یَدی * تُشَمُّ فی المَحضَرِ أَو فی المَغیبِ
ریحانَةٌ طینتُها عَنبَرٌ * تُسقی مِنَ الراحِ بِماءٍ مَشوبِ
عُروقُها مِن ذا وَتُسقی بَذا * مَمزوجَةً یا صاحِ طیباً بِطیبِ
تِلکَ الَّتی هامَ فُؤادی بِها * ما إِن لِدائی غَیرُها من طیبِ
چهارم
مالی أَری الأَبصارَ جافِیَه * لَم تَلتَفِت مِنّی إِلی ناحِیَه
لا یَنظُرُ الناسُ إِلی المُبتَلی * وَإِنَّما الناسُ مَعَ العافِیَه
وَقَد جَفانی ظالِماً سَیِّدی * فَاِدمَعی مُنهَلَّةٌ هامِیَه
صَحبی سَلوا رَبَّکُم العافِیَه * فَقَد دَهَتنی بَعدَکُم داهِیَه
پینوشت
*ابوهفان عبدالله بن احمد بن حرب عبدی (درگذشته به سال ۲۵۷ هجری) شاعر و ادیب و جامع اشعار عرب بود. در بصره متولد شد و پرورش یافت و نزد اصمعی و دیگر ادبای مشهور کسب علم کرد. بعد به بغداد رفت و در همین شهر درگذشت. از تالیفات مهم او که اکنون نیز موجود است یکی «اخبار الشعرا» و دیگری «اخبار ابونواس» است. دیوان اشعار امیرالمومنین امام علی بن ابیطالب (ع) و اشعار حضرت ابوطالب (ع) را نیز او جمع آوری و در تاریخ ماندگار کرد.
***
برای مطالعه دیگر قسمتهای پرونده جانهای آشنا روی این نشانی کلیک کنید.
نظر شما