به گزارش خبرنگار مهر، همایش ملی «آموزش تفکرمحور زمینهساز تمدن نوین اسلامی» پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
در این همایش یحی فوزی معاون پژوهشی و تحصیلات تکمیلی پژوهشگاه به ایراد سخنرانی پرداخت و اظهار داشت: پژوهشگاه علوم انسانی یکی از مراکز بزرگ علوم انسانی در کشور است که در رشتههای مختلفی فعال است و تمرکز آن بر علوم انسانی و اثربخشی آن است. یکی از پژوهشکدههای فعال همین پژوهشکده اخلاق و تربیت است که توانسته با گروه فبک گام مهمی در این زمینه بردارد و دستاوردهای مهمی همچون این همایش داشته باشد و بهگونهای تشخص پژوهشگاه در این زمینه محسوب میشود.
وی بیان کرد: اولین نکته اینکه فلسفه یعنی ذهن فلسفی داشتن، یعنی فلسفی فکر کردن، که میتواند در زمینههای مختلف اثر داشته باشد. دومین نکته اینکه همایشها کارکردهای مختلفی دارند. همایش نه تنها باعث تبادل آخرین اطلاعات و دادهها میشود، بلکه باعث گسترش ارتباطات و همکاریهای علمی میشود. در سال جاری پژوهشگاه چهار همایش ملی برگزار کرده که هرکدام با مجموعهای از پیشنشستها همراه بودند. این همایش نیز چندین پیشهمایش داشته است که این جلسه عصارهای از آن پیشنشستها است.
معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی عنوان کرد: در این همایش سعی میشود میان چند موضوع یعنی مقوله آموزش، تفکر و تمدن ارتباط برقرار کند. این موضوعها از مقولههای مهمی هستند که در همایش آموزش تفکرمحور زمینه ساز تمدن نوین اسلامی به همت گروه فبک شکل گرفته است. در واقع قصد دارد بگوید آموزش میتواند زمینهساز تمدن باشد، سوال این است که آیا آموزش میتواند خدمت تمدن باشد؟ آیا آموزش میتواند باعث قوام و تغییر تمدن شود. گفتگو و تعامل افراد با یکدیگر باعث ایجاد تفکر تمدنساز میشود. به نظر میرسد آموزش از طریق تأثیر بر فرهنگ میتواند تمدنساز شود البته به میانجی فرهنگ احتیاج دارد. در واقع آموزش از طریق تأثیر بر فرهنگ میتواند تمدنساز باشد.
فرهنگ نرمافزار تمدن است
فوزی ادامه داد: اگر آموزش را یکسری فعالیتها بدانیم که هدفش یادگیری است یکی از کارکردهای فرهنگسازی خواهد بود. فرهنگ مجموعهای از ارزشها و آموزشها و آداب و رسومی است که خود دانشگاه است. آموزش میتواند نقش مهمی در فرهنگسازی داشته باشد. میتواند نوع فرهنگ را مشخص کند و شکل دهد. فرهنگ هم میتواند تمدن را شکل دهد. تمدن تجلی و عینیت بخشیدن به فرهنگ است. وقتی فرهنگ در قالب نظامهای سیاسی، اجتماعی و.. مستقر میشود تمدن شکل میگیرد.
وی با بیان اینکه فرهنگ نرمافزار تمدن است گفت: اگر هدف حفظ تمدن موجود باشد آموزش میتواند در جهت تثبیت آن باشد اما اگر نیازمند یک فرهنگ بدیل و کاملتر هستیم باید آموزشهای متناسب با آن داشته باشیم. بنابراین اینکه آموزش متناسب با فرهنگ تمدن و اسلامی چیست جای بحث دارد. ما نمیتوانیم با یک فرهنگ سکولار، تمدن اسلامی داشته باشیم. پس باید به آموزشها توجه کرد. اصولاً آموزش مبتنی بر نظریههایی است و اگر این آموزشها مبتنی بر بنیانهای خاصی باشد طبیعی است که به همان سمت و سو میرود.
معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اضافه کرد: حال سوال این است که چه مؤلفههای در آموزش برای تمدنسازی بدیل باید مورد توجه قرار گیرد. به نظر میرسد دو عامل محتوای آموزش و روش آموزش در ایجاد تمدن نقش دارند. در مورد محتوای آموزش اینکه این آموزشها مبتنی بر چه بنیانهایی هستند؟ نگاه آنها به جهان چگونه است؟ چه نوع انسانی را مد نظر دارد؟ آیا انسان را مادی یا معنوی یا چندساحتی میبیند؟ هدف و غایت از جامعه مطلوب چیست؟ پس بحث در مورد محتوا بسیار مهم است و باید به آن پرداخته شود.
فوزی ادامه داد: عامل دوم روش آموزش است. در مورد روش آموزش اینکه چگونه باید باشد؟ چگونه باید منتقل شود؟ میتوان گفت آموزش باید تفکرمحور باشد و آموزش باعث احیای تفکر شود. انسان بدون اندیشه معنا ندارد. تفکر یعنی از دادهها و معلومات استفاده کنیم و به مجهولات برسیم و این کار به یک روش خلاقانه، انتقادانه و نظریهپردازی نیاز دارد. از منظر تمدنی سوال درباره آموزش این است که آیا نگاه به تمدن موجود نگاه انتقادی است یا پذیرنده؟ یکی از مشکلات امروزی کنار گذاشتن آموزش تفکرمحوری است. نگاه جزوهای و کنکوری زمینهساز تمدن موجود یا تمدن بدیل نیست. برای زمینهسازی برای تمدن بدیل ما نیازمند تغییر در شیوههای آموزشی هستیم. محتواها، حفظیات و تستهای بیارزش باید به مفهوم و دانش برای دانشجو و دانش آموختگان تبدیل شوند و تفکرمحور باشند. بنابراین اگر سه بحث آموزش، فرهنگ و تمدن را یک زنجیره و حلقه پیوسته بدانیم، آموزش نقش کلیدی خواهد داشت، به ویژه اگر به لحاظ محتوی و روش مناسبباشد و با تفکر پیوند داشته باشد تا تمدن کاملی را شکل دهد و در جهت تمدنسازی بهتر قرار گیرد.
دیالکتیک تفکر و هنر
در ادامه محمود مهرمحمدی به ایراد سخنرانی پرداخت و اظهار داشت: بنده میخواهم از هنر به عنوان یک حلقه مفقوده نام ببرم. پیش فرض من این است که پیش فرض این همایش تفکر است اما بحث من با تکیه بر هنر بیان میکنم. در قوام و دوام تمدنها هنر نقشی اساسی دارد. پیش فرض دیگر توجه به این بحث در زمینه نظام آموزشی بهویژه آموزش عمومی یا فرهنگسازی است. من هم معتقدم بذر دستیابی به هر آرمانشهری باید در سرزمین آموزش و پرورش کاشته میشود و بدون آن واهی خواهد بود. با این دو مقدمه وارد بحث میشوم. تربیت هنری و آموزش تفکر هر دو در نظام آموزشی ما مغفول ماندهاند و در ساقط شدن آموزش و پرورش از یک نظام اجتماعی کارآمد، سرآمد و پاسخگو که باید کل نگرانه پرورش انسان را در کانون خود قرار دهد، این دو عرصه مغفول سهم قابل توجهی دارد و باعث ناکارآمد، غیرسرآمد و فاقد کیفیت شدن آن شده است.
وی افزود: به نظر بنده برای احیای تفکر و هنر، به جای ایجاد دو مسیر متفاوت و مستقل روش ترکیبی تفکر و هنر (تربیت هنری و شناختی تفکر) یعنی روش دیالکتیکی استفاده کرد. پیشنهاد تمرکز بر تربیت هنری با گفتمان شناختی است. پس گفتمان شناختی هنر میتواند به شکلی بهرهورانه این دو خلأ را هدف قرار دهد. یعنی از هنر یک محملی بسازیم که علاوه بر موضوعیت ذاتی تربیتی هنری را مورد توجه قرار میدهد، توانایی پرورش قابلیت ذهنی و شناختی را هم داشته باشد. طرح این گفتمان در فلسفه تربیت هنری را من یک امر نوین و متفاوت میدانم. کجفهمی و بدفهمیهای به وجود آمده باعث شده است که هنر به کنار رانده شود و این طور استنباط شود که هنر صرفاً جنبه تفننی در حیات بشری دارد و فقط باعث پالایش روحی و روانی میشود و زمان یادگیری آموزش که بسیار باارزش است نباید به آن اختصاص داده شود.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: درمان این وضعیت ارائه یک گفتمان شناختی است. آغاز این تبیین و گفتمان توسط افرادی از حوزه فلسفه تربیت زده شده است. افراد دیگری نیز ارائه گفتمان شناختی از هنر را مورد توجه قرار دادهاند این گفتمان که همان تبیین مزایای هنر است. در این زمینه یک تبیین ۶ وجهی مطرح شده است که در این جلسه من با توجه به کمبود زمان، به یک یا دو مورد اشاره میکنم.
وی افزود: اول اینکه مدرسه و برنامه درسی سازنده ذهن است؛ یعنی تعیینکننده کیفیت، گستره، عمق و پهنای به فعلیت درآمدن ظرفیتهای بالقوه ذهنی است. مدرسه یک ابزار تمدنی است. مدارس بدون تربیت هنری، افرادی تربیت میکنند که افراد نیمه باسوادی هستند. وقتی از منظر شناختی به مقوله هنر نگاه کنیم؛ هنر باعث خلق ذهن کاملتر و انسان بالندهتر میشود. در نظام آموزشی ما با حذف هنر، ذهن فقیر میماند. این فقر عارضی که در غیبت تربیت هنری در نظام آموزشی عارض میشود، مفروض اساسی نظریه تعلیم و تربیت به عنوان کثرتگرایی شناختی است که در آن شناخت و معنا و فهم باید در تمام اشکال و مظاهرش در دسترس نسل جدید قرار گیرد تا بتوانیم بگوییم تمام ظرفیتهای ذهنیاش بارور شده است. درحالیکه در اکثر نظامهای آموزش به طور ناقص و سوگیرانه بر پرورش برخی راههای تثبیتشده ساخت معنا و مبادله معنا تمرکز میشود و اصلاً توجه نمیکنیم که هنر یک ابزار ساخت شناخت و مفهوم است؛ یعنی اکثراً تصور میشود ساخت معنا در کلام و در گفتمان محاورهای، عینی و منطقی تجلی پیدا میکند.
مهرمحمدی افزود: پس زبان و سیستم معنایی نهفته در زبان یا نهفته در ریاضیات که در نظامهای آموزشی مورد توجه قرار میگیرد. چون فرض بر این است که بشر در طول تاریخ تنها با همین دو ابزار توانسته است معنا بسازد و مبادله کند و در نگارش خلاق که شکلی از هنر است، در درام، در موسیقی، در شعر، در فیلم، در گرافیک، در نقاشی، عکاسی و.... جز حض حسی نیست معنایی نیست. براساس این کژفهمی، کار هنر را ساخت معنا نمیدانند. این همان کژفهمی است کثرتگرایی شناختی آمده تا با آن مقابله کند. کثرتگرایی شناختی معتقد است اشکال و قالبهای هنر هریک به منزله یک شکل منحصر فرد و باارزش بازنمایی معنا و دانش هستند که بشر نه از سر تفنن و بیکاری بلکه برای پوشش دادن کاستیهای موجود در سایر اشکال ساخت و مبادله معنا مانند زبان و ریاضی به صحنه آورده است. این هنرهای مختلف مکمل ساخت و مبادله معنا در صحنه بشر باقی مانده اند که خود این بقا بزرگترین شاهد بر نیازمندی بشر بر آنهاست. اگر کارکردی تکراری داشتند و کارکرد ویژه ای نداشتند در طول زمان حذف میشدند. پس هنرها هریک حاوی بخشی از سبد معنایی تولید شده توسط بشر هستند و حذف آنها از برنامه درسی مدارس، هستی رنگین کمانی و جذاب معنا و شناخت را به هستی تکرنگ و غیرجذاب تقلیل میدهد و دانشآموزان را از تجربه حضور آگاهانه در جهان متکثر شناخت محروم میسازد؛ چون بسیاری از شناختها از طریق آثار هنری ارائه میشود و فردی که تربیت هنری نداشته باشد، قادر به ایجاد ارتباط معنایی با آنها نیست. هستی او یک هستی تقلیل یافته است. او در جهانی زندگی میکند که بسیاری از غنایی که هنر به این عرصه آورده در دایره امکانش قرار نمیگیرد. این اتفاق بدون شک نوعی ارتکاب جرم و تعدی به حقوق مسلم کودکان و نسل جدید است.
چگونه میتوان یک تمدن اسلامی روز آمد برپا کرد؟
در ادامه مهدی گلشنی سخنان خود را با عنوان «چه عواملی موجب تکوین تمدن اسلامی شد و چگونه میتوان یک تمدن اسلامی روز آمد برپا کرد؟» آغاز کرد و گفت: از دیدارتان در پژوهشگاه بسیار خوشحالم و در پژوهشگاه خاطرات بهیادماندنی دارم. مسئلهای که هست مسئله ایراد من به وضعیت تعلیم و تربیت فعلی حاکم بر دانشگاههاست. به هیچ وجه در دانشگاهها خلاقیت وجود ندارد. افراد استثنایی داریم و بنده خودم شاگردان نخبهای داشتم که اصلاً به راهنمایی احتیاجی نداشتند.
گلشنی ادامه داد: چیزی که مطرح نیست اینکه ما علم را برای چه میخواهیم؟ برای شغل، برای مقام، برای درآمد یا پول؟ که امروزه بیشتر برای مسائل اقتصادی و مقام دنبال علم هستیم درحالیکه ابوریحان بیرونی، خواجه نصیر یا ابن سینا و در زمان خودمان انیشتین یا افراد تراز اول میخواستند عالم را بفهمند و یک مرتبه هم نمیشود عالم را فهمید بلکه بهتدریج تجربیات آدم زیاد میشود. بنابراین در مسئله تعلیم و تربیت باید یک تغییر اساسی رخ دهد و از نظر بنده این موضوع یک اولویت است. متأسفانه امروز فرهنگ فراموش شده است. دانش آموزان و دانشجویان با فرهنگ اسلامی و فرهنگ ملی ما بیگانه شدهاند، واقعاً بیگانهاند در دوران ما که به دبیرستان یا راهنمایی میرفتیم اینطور نبود و ما میدانستیم که سعدی یا حافظ چه کسانی هستند، اما الان واقعاً دانشجویان با این قضایا بیگانهاند. زندهشدن علوم انسانی در غرب هنوز به دیار ما نرسیده است.
وی گفت: من از رادیو شنیدم که مجری از یک وکیل دادگستری میخواست که شعری بخواند و متأسفانه او شعری بلد نبود که بخواند با اینکه وکیل دادگستری فارغالتحصیل ادبی و بعد حقوق است که باید با ادبیات و فرهنگ ما آشنایی بیشتری داشته باشد، یک بیت شعر بلد نبود بخواند! حالا باید این وضعیت جبران شود و همت میخواهد در غرب برخی نکات مهم علوم مختلف احیا شده، آن هم در میان سرآمدان غرب اما به کشور ما منتقل نشده یا خیلی خیلی کم منتقل شده است. یکی از آنها علوم انسانی است دانشگاه صنعتی شریف که قبلاً اسمش دانشگاه صنعتی آریامهر بود، بر اساس الگوی دانشگاه امآیتی ساخته شد و آنها مشاوره میدادند که چگونه ساخته شود ولی دانشگاه صنعتی امآیتی بخش علوم انسانی مدرک مشترک بین مهندسی و علوم انسانی همچنین مدرک مشترک علوم پایه و علوم انسانی میدهد، چون استادان مهندسی امآیتی گفتند که فارغالتحصیلان ما در اجتماع موفق نیستند. پس رئیس دانشگاه اینقدر دانا بود که به این نتیجه رسیدند که حتماً دانشجوی مهندسی و علوم انسانی کنند اما زندهشدن علوم انسانی در غرب به دیار ما نرسیده است. الان کنکور را نگاه کنید که دانشجویان نخبه چه اندازه به علوم انسانی گرایش پیدا میکنند؟
وی تأکید کرد: الآن فلسفه برای غربیها زنده شده و مدرک مشترک آکسفورد فیزیک و فلسفه فوق لیسانس صادر میکند. بنابراین کلی افق تغییر کرده است سرآمدان علم و سرآمدان فلسفه این موارد مهم را متوجه شدهاند. وقتی که بنده در دهه ۴۰ شمسی در آمریکا بودم نسبت دین و نسبت فلسفه در بهترین دانشگاههای آمریکا مثل «برتلی» هم مطرح نمیشد اما واقعاً الان فیزیکدان و فیلسوف با هم و دور هم مینشینند و مسائل خلقت، ذرات اتم و غیره را حل میکند و غیرقابل باور هست که در ایران دانشجوی فیزیک در دانشگاه شریف وقتی یک سوال میکند، میگویند این سوال را نکن که فلسفی است! یعنی به کلی ما از افق دور افتادهایم و نتیجهاش این است که باید تعلیم و تربیت تغییر کند، باید الگوی ما تغییر کند و اتفاقاً این الگو باید از پایه و دوران دبیرستان مثل گروه فبک پژوهشگاه (فلسفهپروری برای کودکان) تغییر کند الگویی که الگوی تمدن اسلامی است. متأسفانه نکات بسیار مثبت تمدن اسلامی به محیط ما منتقل نشده است و آن اندازه که در اندونزی، مالزی و پاکستان مطرح است، در ایران مطرح نیست. بنده اوایل انقلاب در پاکستان بودم که یک کتاب یادگاری دادند که مربوط به ابوریحان و ابنسینا بود و با خودم آوردم. آنها تابلوهایی داشتن از دانشمندان ما و کارهای مهم آنها را تابلو درست کرده بودند بیشتر از ما دانشمندان ما را میشناسند. از اینرومن تأکید میکنم، روی نکات مثبت تمدن اسلامی تمرکز کنیم و اصول آن را رعایت کنیم.
گلشنی با تأکید بر پرهیز از تعصب و تقلید کورکورانه به جمله صریح ابن سینا اشاره کرد و گفت: اگر کسی حرفی را بدون دلیل قبول کند، از فطرت انسانی به دور افتاده است. ما تصور میکنیم هر چیزی که از غرب به ایران میآید را باید عین آن را تقلید کنیم، ابداً اینطور نیست و ما باید به کودکان و دانشجویانمان دوری از تعصب و تابع استدلال بودن را یاد بدهیم. در حقیقتجوییمان نیز نباید تعصب باشد. الان یکی از عالمان تراز اول جهان و برنده جایزه فیزیک دو سال پیش، صاف و سریع شکایت دارد که در فیزیک چرا خیلیها تابع مُد هستند؟
وی افزود: انیشتن ۸۰ سال پیش شکایت داشت که نقش مُد در فیزیکدانها بیشتر از نقش مُد در لباسهای خانمهاست. ما باید تلاش کنیم ذهن خلاق به وجود بیاید اما ما در محیطمان یکسری قوانین خشک اعمال شده از طرف غرب داریم مثل مقاله انگاری و غیره که نخبه ما نمیتواند نخبگی و کار اساسی بکند و باید یک کار درجه سه انجام دهد، تا فوراً تبدیل به مقاله شود و مرتبه سالانه بگیرد و....
استاد سابق دانشگاه صنعتی شریف تصریح کرد: نباید اینطور باشد و شروع این قضیه از دبستان، دبیرستان دانشگاه است و در همه مراحل باید این آزاداندیشی و تابع برهان و استدلال بودن، مطرح شود. علوم عقلی در کنار علوم نقلی و علوم اسلامی خاص، مثل فقه و همه این موارد است که یک آدم جامع و طراز اول مثل «علامه حلی» و مثل شیخ بهایی پرورش دهد. اخیراً کتاب «شیخ بهایی» به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی منتشر شده است، ببینید چه ابعادی از این شیخ مخفی مانده است. در این زمینه دکتر نصر نامه نوشته بودند که واقعاً شیخ بهایی در محیط ما مظلوم واقع شده است. نکته مهم دیگر سختکوشی دانشمندان مسلمان در کسب معرفت بود که خیلی سختکوش بودند و نمیخواستند شاگرد تنبل بار بیایند. ابوریحان خاطرهای نوشته که یکی از شاگردان از او پرسیده بود، استاد! چرا شما برای این مواردی که گفتید، مثال نزدید؟ او پاسخ میدهد: من میخواهم آدمهای نکتهدان خودشان دنبال مثال بروند و پرورش یابند. «رازی» کتابی با نام جامع الجوامع نوشته و در خاطراتش نوشته است که ۱۵ سال روی این کتاب به قدری کار کردهام که دستان و چشمانم از کار و از نور افتادند و مطالب را برایم میخواندند تا کتاب را تمام کنم. او مینویسد ۴۰ سال دنبال کتابی بهعنوان مرجع میگشتم. یعنی میخواهم بگویم کاوش و جستوجو خیلی مهم است و هر جا که میتوانستند میرفتند تا علم بیابند. مسافرتهای شهید ثانی که طراز اول شیعه بود را مطالعه کنید و ببینید به چه کشورهایی مسافرت کرده بود. دانشمندان قدیمی ما، خیلی فعال بودند و خیلی تلاش میکردند اما الان چنین چیزی نیست و الان متأسفانه جهان اسلام فقط مقلد غرب است و کمتر نوآوری نداریم. نوآوریهایی که باید از دبستان، دبیرستان و دانشگاه به دانشجویان بیاموزیم و دانشگاههای ما فعلاً صرفاً از غرب تقلید میکنند. اما چرا جهان اسلام افول کرد؟ در این خصوص دلایلی مختلفی آوردهاند ازجمله شیوه تصوف، ورود مغولها به ایران و ورود صلیبیون به کشورهای اسلامی و تنازعات در کشورهای اسلامی و …؛ ولی بهنظرم یک مورد در این میان نقش عمده را ایفا کرد و آنهم «اشعریگری» بود. اشعریون که آمدند هم کتابهای فلسفی را از محیطهای علمی برچیدند و هم کتابهای غیر از فرقه خودشان را برچیدند و زمان خواجه نظام الملک در بغداد فقط مذهب حنفی و مذهب شافعی تدریس میشد و حتی دو فرقه دیگر اهل سنت هم تدریس نمیشد. حنفی بهخاطر اینکه ملکشاه، حنفی بود و شافعی به خاطر اینکه خواجه نظامالملک، شافعی بود و بقیه جمع شده بودند و… که بعد از آن جهان اسلام از علم خداحافظی کرد.
گلشنی در ادامه سخنانش پیشنهادهایی را برای برپایی یک تمدن اسلامی روزآمد مطرح کرد که شامل احیای تفکر اصیل اسلامی، لزوم تغییر ذهنیت حاکمان نسبت به علوم انسانی و علوم پایه، ضرورت تؤمین نیازهای ضروری کشور در داخل، مشارکت دادن نخبگان در تولید علم، لزوم توجه شایسته به صاحب نظران و متخصصان، لزوم توجه ویژه به کیفیت، لزوم تقویت هویت دینی_ملی دانشآموختگان، لزوم ایجاد یک زمینه فرهنگی مناسب برای رشد علمی، لزوم ضرورت تأمین نیازهای ضروری دانشگاهها و مدارس توسط دولت، ضرورت برپایی یک تعلیم و تربیت خلاق، ضرورت توجه به ارزیابی محققانه پیشرفت علمی و فعالیت استادان میشود و عوامل مؤثر در شکوفایی علوم در دارالاسلام را تشویق قرآن و سنت به فراگیری علوم، تشویق قرآن به کاوش طبیعت، تشویق به کسب علم از هر منبع ذیعلم، بزرگداشت علما و فراهم کردن امکانات تحقیق برای آنها، حاکمیت تسامح و سعه صدر و تحمل آرا دیگران، تأکید روی پرهیز از تعصب و تقلید کورکورانه و تبعیت از برهان، حقیقتجویی عالمان، جامعیت علم اسلامی و وحدت علوم در اسلام و سختکوشی دانشمندان مسلمان در کسب معرفت مطرح کرد.
نظر شما