به گزارش خبرنگار مهر، حامد هوشیاری نویسنده، کارگردان و پژوهشگر تئاتر که در نخستین وبینار جشنواره با موضوع «انسان و شیطان از دیدگاه قرآن در ادبیات نمایشی جهان اسلام» پژوهشی را ارائه داده بود در گفتگویی درباره این پژوهش که از سه منظر آیینی، روانشناختی (متد یونگ) و دراماتیک به مفهوم پیچیده شیطان در ادبیات نمایشی پرداخته است، توضیحاتی ارائه داده است که در ادامه میخوانید.
* دلیل پرداختن به مفهوم شیطان در ادبیات نمایشی چیست؟
طبق نص قرآن، شیطان دشمن آشکار و قسمخورده همیشگی انسان است. از اینرو شناخت شیطان از جمله مهمترین توصیههای خداوند در قرآن و امامان و پیشوایان دین در روایات است. به فرموده علامه طباطبایی تمام مفسران در مورد شیطان بحث کوتاهی کرده و بهراحتی از آن گذشتهاند، گویا خود شیطان نمیگذارد محققان بحثی دقیق و مفصل، دراینباره داشته باشند. شیطان قدرت تجسم برای همه را ندارد، ولی در اندیشههای غیر اسلامی به او قدرت تجسم همگانی دادهاند و از قدرت زیاد او در فریب انسانها غفلت کردهاند. این مسئله در نمایشنامههای (یهود و مسیحیت) بیشتر به چشم میخورد به گونهای که قدرت فراوان به شیطان دادهاند و این امر مقدمه ترسیدن از او و تسلیم شدن در برابر اوست.
* حضور شیطان در تئاتر و ادبیات نمایشی چه ابعادی را دربرمی گیرد؟
میتوان حضور شیطان در ادبیات نمایشی را به این صورت توضیح داد که یونگ، با مطرح کردن ضمیر ناخودآگاه جمعی، انقلابی در زمینه ادبیات به وجود آورد. او ناخودآگاه جمعی را محل تجمع رویاهای بزرگ میدانست و ادبیات که خاستگاهش همین امیال و رویاهای نهفته است وسیلهای میشود برای بیانِ مضامین مشترک. از آنجا که اساطیر و ادبیات ساخته و پرداخته ذهن آدمی است و کارکرد ذهنِ آدمیان یکی است، بنابراین مضامین مشترک در ادبیات کلیه ملتها ظاهر میشود.
* بحث شما گونهای از ادبیات تطبیقی است، چیزی که منتقدان و تحلیلگران آن را جزو آثار بینامتنی نام میگذارند؟
اگر نظریه یونگ را درباره ظهور مضامین مشترک در ادبیات بپذیریم آنگاه میتوانیم بگوییم از راه ادبیات تطبیقی به وجوه مشترک تفکر انسانی راه یافتهایم. درواقع ادبیات، میتواند مانند پلی برای نزدیک شدن ملتها و تمدنها به کار گرفته شود. ادبیات نتیجه میگیرد که همه انسانها یک سخن میگویند.
* منتقد نامدارِ جهانِ فکر و فلسفه میخائیل باختین چنین مباحثی را در ادبیات، تئاتر و سینما باب کرد. بهویژه بحث «بینامتنی» و «چندصدایی» که همواره از تأثیر جامعه بر هنر و برعکس، حکایت دارد. این دیدگاه شما هم به چنین مباحث نظری برمیگردد؟
اگر نظریه یونگ را درباره ظهور مضامین مشترک در ادبیات بپذیریم آنگاه میتوانیم بگوییم از راه ادبیات تطبیقی به وجوه مشترک تفکر انسانی راه یافتهایم. در واقع ادبیات، مانند پلی میتواند برای نزدیک شدن ملتها و تمدنها به کار گرفته شود. ادبیات نتیجه میگیرد که همه انسانها یک سخن میگویند حقایقی که در اشکال فرهنگی، مذهبی و حتی هنری و در فرهنگعامه، نمود پیدا کرده و ما قرنهاست که با باور آنها زندگی کردهایم و بر اساسشان سبک زندگیمان را شکل دادهایم.
درام با استفاده از نام و شخصیت شیطان، این کلمه را در جهان تداوم بخشیده، گسترش میدهد و پایدار میسازد و شیطان بهواسطه ما انسانها و خصلتهایمان تا دنیا است، نفس میکشد و از بودن کنار آدمها لذت میبرد همان حقایقی که در حوزه ادبیات نمایشی نیز زیرساختهایی را شکل دادهاند. این موجود ِتاریکِ دوستداشتنی، آنقدر مورد توجه انسان بود که پایش به درام هم باز شد. درام با استفاده از نام و شخصیت شیطان، این کلمه را در جهان تداوم بخشیده، گسترش میدهد و پایدار میسازد و شیطان بهواسطه ما انسانها و خصلتهایمان تا دنیا است، نفس میکشد و از بودن کنار آدمها لذت میبرد.
* کاراکتر شیطان در کدام آثار ادبی و نمایشی به چالش کشیده شده است؟
حداقل در زمینه آثار نمایشی با مضمون شیطان، هشت اثر شاخص را میتوان نام برد؛ «فاوست» اثر گوته، «دکتر فاستوس» اثر کریستفر مارلو، «شیطان و خدا» اثر ژان پل سارتر، «ادب مرد به ز دوست اوست، تحریر شد» اثر ایرج پزشک زاد، «وسوسه آنتونیوس قدیس» اثر گوستاو فلوبر، «بشر عادی، بشر عالی» اثر جرج برناردشاو، «هفت حکایت برصیصای عابد» اثر پرویز خانلری، «مفیستو» اثر آریان منوشکین.
* پرداخت نمایشی و دراماتیکی قهرمانان این داستانها در مواجهه و رویارویی با شیطان چگونه است؟
قهرمانان هر هشت نمایشنامه نشان دادند که «فردانیت»، کلمهای به معنا فاخر است که برازنده هر انسانی نیست. قهرمان برای رسیدن به فردانیت راهی طولانی و پرپیچ و خمی را طی میکند که در نهایت شاید حتی در طی سفر و رسیدن به فردانیت چیزهای مهمی را از دستداده باشد. فاستوس، برصیصا و هندریک، قهرمانان بازنده این نمایشنامهها، اگرچه مسیر سفر را طی کردند ولی نتوانستند به فردانیت برسند. کهنالگوی خود، در این سه قهرمان تجلی نمییابد و از هر آنچه میترسند برابرشان قد علم میکند و نمیگذارد که این قهرمانانِ بازنده، مسیر را به سلامت طی کنند.
* فصل اشتراک این قهرمانان چیست؟
وجه مشترک این قهرمانان بازنده با قهرمانان برندهای چون فاوست، گوتز، شیطان، آنتونیوس و ژاک تانر، مسیرِ قهرمانی است که هر هشت قهرمان را به آگاهی و معرفت نسبت به خود میرساند. پنج قهرمان برنده نمایشنامهها در انتها به فردانیت میرسند و کهنالگوی خود را بهتماممعنا زیست میکنند. پس قهرمان مدرن، قهرمانی است که جرات میکند به ندای درونی خویش گوش سپارد، قدم در راهی گذارد که پر از ناشناختهها است.
* درواقع نمایشنامه نویسان دست به خلق شخصیتهایی نو و متفاوت زدهاند؟
فاستوس، برصیصا و هندریک، قهرمانان بازنده این نمایشنامهها، اگرچه مسیر سفر را طی کردند ولی نتوانستند به فردانیت برسند. کهنالگوی خود، در این سه قهرمان تجلی نمییابد و از هر آنچه میترسند برابرشان قد علم میکند و نمیگذارد که این قهرمانانِ بازنده، مسیر را بهسلامت طی کنند اما وجه مشترک این قهرمانان بازنده با قهرمانان برندهای چون فاوست، گوتز، شیطان، آنتونیوس و ژاک تانر، مسیرِ قهرمانی است که هر هشت قهرمان را به آگاهی و معرفت نسبت به خود میرساند. پنج قهرمان برنده نمایشنامهها در انتها به فردانیت میرسند و کهنالگوی خود را بهتماممعنا زیست میکنند. پس قهرمان مدرن، قهرمانی است که جرات میکند به ندای درونی خویش گوش سپارد، قدم در راهی گذارد که پر از ناشناختهها است. قهرمانی است که برای تغییر آگاهی خود، قدم برمیدارد.
اگرچه ممکن است بازنده یا برنده این زندگی باشد ولی مطمئناً کوله بارش سنگینتر از دیروز است و راه به سویی مینهد که راهِ فردانیت و گذر از سایهها است. اگرچه این سایه آدمی، شیطنتهایی میکند و راه درست و نادرست را به خطا به او میشناساند، اما باید اعتراف کنم در این هشت نمایشنامه، حاصل روبرو شدن با شیطان، چیزی به جز آگاهی نبود. اگر همه ما یکدست پَسَش میزنیم، ولی با دو صد زبان از او خواهش میکنیم که باشد تا جهانِ آگاهی و بینشمان نسبت به خودمان چند برابر شود، زیرا اگر کُنشی نباشد واکنشی نخواهد بود و انسان برای رسیدن به فردانیتِ خود، احتیاج به ابزاری دارد و خداوند برای متعادل نگاهداشتن جهانش. پس اگر انسانی هست، باید شیطانی هم باشد که در کنار آگاهیمان به ما یادآور شود؛ تند نرو، دنیا در یک گردونه تقدیر میچرخد و باید نظمِ هستی حفظ شود و اگر تو بخواهی جلوی این تعادل را بگیری از بازی خداوند حذف خواهی شد.
* مفهوم شیطان در تعالیم دینی اسلامی و کتابهای مقدس چه ابعادی دارد؟
در اسلام شیطان فقط در حد وسوسه القا تزیین و تسویل میتواند کاری بکند و بیشتر از آن در قرآن نیامده است و هرگز اجازه دخالت و تصرف و تکوین را ندارد مگر با اذن خاص الهی برای افراد خاص. چراکه اگر قدرت شیطان آنقدر زیاد باشد که بتواند هر کاری کند و برای همه در همه حال تجسم داشته باشد سنگ روی سنگ بند نمیشود و افراد دیگر به یکدیگر اعتماد ندارند. در قرآن با ۱۰ کلمه و ۱۰ روش خاص شیوههای فریب شیطان آمده است که همه آنها به تصرف در فکر و روح انسان برمیگردد و به هیچ عنوان از تجسد بهعنوان روشی در فریب انسانها نامی نبرده است. بر اساس مبنای اسلامی ابزار گمراهی شیطان هوای نفس انسان است. اگر هوای نفس نباشد شیطان هیچ کاری را نمیتواند از پیش ببرد و دشمن اصلی انسان همان هوای نفس است؛ بنابراین نشان دادن شیطان متجسد که در عرض هوای نفس است با مبانی قرآنی و روایی مخالف است و با مبانی تصویرپردازی غربی همخوانی دارد.
حامد هوشیاری در مقطع دکترای تخصصی تاریخ تطبیقی و تحلیلی هنر اسلامی تحصیل کرده و فوقلیسانس ادبیات نمایشی است. وی نویسنده، کارگردان، منتقد و مدرس تئاتر است که از نمایشهای او میتوان به «سحرگاه سوم» در تماشاخانه سنگلج، «یک از ۱۷۵» در سالن تالار محراب، «آخه اینجا نزدیک تره به خدا» در خانه نمایش اداره تئاتر و «راهمرد» در پلاتو اجرا تئاتر شهر اشاره کرد. این کارگردان در پژوهش اخیرش به مفهوم و ریشههای پدیده شیطان از منظر آئینی، روانشناختی و دراماتیک در ادبیات نمایشی پرداخته است.
نظر شما