خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-محمد ابراهیم یزدانی: محوریت دانش در نظام توسعه جامعه سبب میشود تا جامعه هر روز بیش از پیش با عقلانیت، استدلال و قاعدهمندی مسیر خود را پیش برد. علوم انسانی در ساختار نهاد علم، نقش پایهای و تعیین کنندهای برای سایر علوم دارد. با شکل گیری جامه اسلامی و پیدایش نهادهای اجتماعی و سیاسی لازم، انتظار این بوده و هست که علوم انسانی اسلامی نیز شکل گیرد تا نظام علمی، همپای دیگر نظامهای اجتماعی، نقش خود را در تأمین نرم افزار مورد نیاز جامعه اسلامی، و در مقیاس کلانتر تمدن اسلامی، ایفا نماید.
طبق معمول هر حرکت تحولی در مسیر مرزهای دانش، همراه با موفقیتها و موانعی میباشد. بومیسازی علوم انسانی اسلامی در ایران هم از این قاعده مستثنی نیست. بنابراین در گفتگوی پیشرو با حجت الاسلام قاسم ابراهیمیپور، عضو هیأت علمی و گروه جامعه شناسی مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی پیرامون این موضوع به بحث و تبادل نظر پرداختهایم:
*برای شناخت وضعیت علوم انسانی اسلامی، لطفاً ابتدا یک تصویر کلی از بومیسازی علوم انسانی و اسلامیسازی آن ارائه نمائید. آیا مسیر فعلی اسلامی سازی علوم انسانی از شتاب و پیشرفت خوبی بهره برده است؟
باید گفت که اسلامیسازی علوم انسانی، از مطالبات مقام معظم رهبری بوده و در افق بلند مدت علوم انسانی کشور این ایده دنبال میشود. همچنین در کلام حضرت امام (ره) بعد از انقلاب فرهنگی هم آمده است. ایشان همان اویل میفرمودند که «دانشگاهها در رشتههای علوم انسانی باز نشوند تا دستشان به سمت حوزههای علمیه دراز شوند چون در آنجا علم تخصص است.» در مورد اینکه ما چه مسیری را طی کردهایم و پیشرفتها و یا نقایصی داشتهایم، بنظرم نمیتوانیم خیلی قطعی سخن بگوییم. چرا که ما همین الان که در حال گفتگو هستیم در واقع بخشی از زیرساختهای حوزه نظری و علوم انسانی کشورمان دارد از ظرفیت علوم انسانی اسلامی بهره میبرد و در سویی دیگر هم در برخی حوزهها و بخشهای علوم، بحث بومیسازی به خوبی پیش نرفته است و دچار ضعفهای مختلف از جمله تولید منابع تلفیقی، تطبیق حوزههای مختلف و ایجاد رشتههای دانشگاهی انسانی اسلامی بودهایم. بنظر بنده ما در مسیر فعلی بومیسازی علوم انسانی هم در مبانی مسیر زیادی پیشرو داریم و هم در تولید منابع بومی در رشتههای مادر علوم انسانی دچار ضعف جدی هستیم. مثلاً ما در فضای رشتههایی که به نوعی بین رشتهای حساب میشوند تقریباً منابع بومی و اسلامی نداریم و بیشتر منبعهای مورد استفاده ترجمه است.
*هدف و غایت اسلامیسازی و به نوعی بومی سازی علوم انسانی را چه چیز میتوان دانست؟ آیا ما به این هدف نزدیک شدهایم و تلاشهای مختلف در این حوزه توسط چه گروههایی بوده است؟
ابتدا باید گفت که در واقع بومیسازی علوم انسانی در واقع همان اسلامیسازی هست. چرا که وقتی از علم بومی و دانش بومی سخن میگوئیم در واقع علم برخاسته از دل جامعه و فرهنگ میباشد. از اینرو که جامعه و فرهنگ ما مبتنی بر تجربه تاریخی انقلاب اسلامی یک جامعه اسلامی و تمدنی است، پس بومیسازی همان اسلامیسازی هست. اما اینکه ما غایت و هدف نهایی برای این مسیر بومیسازی تصویر کنیم. امری سخت و شاید نشدنی باشد، چرا که به تناسب هر حوزهای از دانش و فناوری که رشد پیدا میکند و باب جدیدی از علم را میافتد. درواقع از همان سو هم حوزه بومی و اسلامی آن طرح میشود و عالمان علوم انسانی باید برای تدقیق و طرح بیان جدید برای بومی سازی آن ارائه کنند. همچنین باید به این نکته اشاره کنم کهاز نظر ما علم یک حقیقت بیشتر ندارد و آن علم اسلامی است؛ و سایر مباحث علم نیستند. بنابراین علم فقط اسلامی است هرچند گاهی به یک معنا به کار میبرند اما کاربرد دقیقی نیست. بومیسازی مسیری نیست که فقط ما به عنوان یک جامعه علمی آن را دنبال کرده باشیم و در کشورهای دیگر اعم از اسلامی یا غیر اسلامی تلاشی در این راستا صورت گرفته است. اندیشمندان مختلفی مثلاً: عراقی یا سوری مقیم اروپا، یا اندیشمندان عربستانی مقیم آمریکا برای بومیسازی علوم انسانی تلاشهایی دارند. مراکزی هم داریم که با محور این موضوع کار میکنند. همچون: مرکز المعهد العالمین در آمریکا با ریاست جابر الألوانی سیاست اسلامی کردن علم را در پیش گرفتهاند یا پروژههایی هستند که این مسئله را دنبال میکنند. همچون: «اسلامی کردن معرفت» توسط نقیب العطار در مالزی دنبال میشود. مشابه این کار را خود مسیحیان در اروپا و آمریکا، مقارن با تولد علوم اجتماعی در قرن نوزدهم شروع کردند. اما نکتهای که وجود دارد تفاوتهای بین این تجربههای زیادی که هست وجود دارد. اما بنده معنقدم تفاوتهای زیادی بین رویکرد مسلمانان شیعی مذهب با سایر مسلمانان و سایر ادیان وجود دارد و شیعیان از ظرفیتهای فقهی، عرفانی، کلامی و فلسفی فوقالعاده بالایی برخوردار هستند که ظرفیت تحول آن در علوم انسانی را چندین برابر میکند و آن را از تجربیات دیگران متمایز میسازد.
*به عنوان محور اصلی گفتگو، میخواهیم بدانیم علوم انسانی اسلامی تاکنون چه کامیابیهایی را پست سر گذاشته است و تصویری از این توفقیات را داشته باشیم؟
بنده یک نظر کلی دارم و آن هم اتصاف بحث اسلامیسازی علوم در حوزه و دانشگاه میباشد. یکی از ریشه مشکلات اساسی ما در عرصه علم به تعامل تاریخی علوم با یکدیگر برمیگردد. تا زمانی که طبقهبندی منطقی و کاربردی علوم تحت اشراف یک نهاد بود علوم در یک نظم منطقی قرار داشته و از یکدیگر بهره لازم را میبردند، اما با ورود دانشگاه و تمایز میان طبقهبندی منطقی و کاربردی از یک سو و تخصصی شدن غیرمنطقی و پاره پاره شدن علم از سوی دیگر با مسائل جدیدی مواجه شدیم. بنابراین وقتی هم میخواهیم که زا کامیابیها و توفیقات علوم انسانی اسلامی سخن بگوییم به ببینیم این تعامل و همکاری چگونه صورت گرفته است. بنظر میرسد در دهه اخیر با توجه اهمیت یافتن علوم انسانی در نگاه حاکمان و مدیران، این اتفاق اسلامیسازی سرعت بیشتری پیدا کرده است. ولی به علت رشد سریع علوم و همچنین افزایش حضور فناوری در عرصه علم این فرآیند اسلامیسازی کمی سرعتاش از نهاد علم عقب افتاد و نیازمند یک جهاد علمی جدی است. اما اگر من بخواهم بصورت تیتروار برخی توفیقات خودمان در عرصه اسلامیسازی علوم انسانی را بگویم شاید این موارد را شامل شود:
۱- ایجاد شبکه تعامل حوزه و دانشگاه و ایجاد بستر مناسب جهت تعامل منطقی علوم با یکدیگر
۲- ایجاد لازمه و نیاز به علوم انسانی اسلامی در بین اذهان مجامع علمی و دانشگاهی کشور
۳- طرح مبانی و ضرورتهای لازم برای تحقق علوم انسانی اسلامی توسط اندیشمندان مسلمان
۴-پ ایهریزی تمدنی برای رسیدن به اسلامیسازی علوم انسانی از طریق تأسیس رشتههای تخصصی و بومی، تربتین داشنجویان و پژوهشگران، مقالات و پژوهشهای علمی اسلامی و...
بنظر بنده باید اینجا برای بحث اسلامیسازی علوم انسانی و تعامل حوزه و دانشگاه هم نکتهای عرض کنم که تا زمانی که یک جامعهشناس با یک فیلسوف ارتباط نداشته باشد و جامعهشناسی از فلسفه چیزی نیاموزد مجبور است مبانی هستی شناختی، معرفتشناختی و انسان شناختی خویش را به صورتی ناخودآگاه از فضای حاکم بر جامعه علمی کشور اخذ کند و این آسیبزاست. پس لازمه افزایش این توفیقات و همچنین سرعتبخشی به مسیر اسلامیسازی علوم انسانی در کشور ما همین است که انصاف صحیحی بین مبانی اسلامی و حوزههای علمی پدید آید.
*فضای علوم انسانی موجود در کشور چگونه دارد پیش میرود و آیا این تعاملی که مدنظر حضرتعالی هست بین حوزه و دانشگاهها به خوبی رخ داده است؟
متأسفانه باید گفت در حال حاضر علوم انسانی غربی فضای جامعه علمی ما را تسخیر کرده و با تربیت دانشجو مبتنی بر رویکردها و مبانی خود مرتب به باز تولید خود میپردازند. درواقع چون ما اینجا ظرفیت علوم انسانی اسلامی خودمان ضعیف هست و نهاد علم هم مطالبه دارد، این نیاز با تولیدات غربی و اندیشههای نهضت ترجمه رفع میگردد. همچنین باید گفت که علوم انسانی موجود وارداتی و نامتناسب با فرهنگ ما است به همین دلیل نه تنها مشکلی از ما حل نمیکند بلکه مشکلات متعدد دیگری نیز به مشکلات ما اضافه مینمایند. اینکه ما میگوئیم علوم انسانی اسلامی هم اسلامی شدن علوم به معنی دست یابی به علم ناب و حقیقی است. بهتر است این مبنا را اینجا تشریح کنم که بر مبنای فلسفه اسلامی ما یک علم بیشتر نداریم و آن علم اسلامی است و برای دستیابی به آن لازم است که علم را بر مبانی صحیح و اسلامی بنا کنیم. نگاه خود به هستی، انسان و معرفت را از اسلام بگیریم و بر اساس آن، دست به مطالعه و نظریهپردازی بزنیم. بنابراین اول از همه باید علوم انسانی موجود را روششناسی نموده و مبانی معرفتی و غیرمعرفتی آن را مورد بررسی و کالبدشکافی قرار دهیم، با این مسیر میتوانیم شناسنامه و هویت واقعی علم موجود را شناسایی کنیم. وقتی این امر رخ داد این علم شرح داده شده را با نگاه اسلامی مقایسه و بررسی کنیم و در نهایت بر مبنای اسلامی یک ساختار جدیدی را خلق نمائیم. نکته مهم در این مسیر هم این هست که تمامی این مراحل را با توجه به جامعه و اوضاع اجتماعی پیش ببریم و با این نگاه به اسلامیسازی علوم انسانی بپردازیم.
*به عنوان سوأل پایانی، بنظر شما تاکنون علوم انسانی اسلامی چه موانع و مشکلاتی را پست سر گذاشته است و این مشکلات شامل چه مواردی میشود؟
پاسخ به این پرسش نیازمند انجام تحقیقاتی در زمینه فعالیتها و عملکردهای نهادهای فعال در حوزه علوم انسانی اسلامی میباشد. در واقع ما باید بگوییم با توجه به رویکردها و رویههای مختلف و متعددی که برای اسلامیسازی و بومیسازی مطرح است و مراکز مختلفی با رویکردها و مبانی متفاوت به این امر پرداختهاند. پس نوع و میزان موانع هم متفاوت و متعدد هستند. مثلاً سابقه برخی از این مجامع و گروههایی که در زمینه بومیسازی علوم انسانی کار میکنند هم سن و سال انقلاب هست و باید الان بعد از این مدت یک بررسی کنند که چرا توفیقاتشان در این مسیر بومیسازی کم یا ناقص بوده است. این حرف من در مورد موانع به این معنا نیست که تحول رخ نمیدهد، بلکه به اعتقاد شخصی من با توجه به ظرفیت بالای فلسفه اسلامی حتماً تحول و اسلامیسازی علوم اسنانی در کشور ما رقم خواهد خورد و مسیری روشن پیش روی خود دارد.
اما اگر بخواهم موانعی را ذکر کنم باید گفت: در دوساحت علمی و غیرعلمی ما مشکل در بحث اسلامیسازی علوم داریم. در بحث موانع غیر علمی یکی از جدیترین مشکلات عدم تخصیص منابع مالی کافی به علوم انسانی است. میزان تخصیص بودجههای پژوهشی و نحوه توزیع آن مبتنی بر خروجی و یا تلاش برای تولید علم بومی نیست. این مشکلات منجر میشوند تا محققان و عالمان علوم انسانی بیشتر دغدغه شخصی یا غیر علمی داشته باشند تا دغدغه ایجاد تحول. یا اینکه شخص اندیشمند دغدغه دارد اما فضایی که منبعث از مشکلات اقتصادی و مالی بر پژوهشکدهها و مراکز علمی حاکم شده است او را وادار مینماید که در چارچوب موجود به کار علمی بپردازد، که به نوعی کاری محدود وس ازمانی است و عملاً فضای تحولی جدی را در پی ندارد. این درحالی است که برای من جالب بود جایی مطالعه میکردم، نوشته بود «در کشورهای توسعه یافته حدود سه درصد تولید ناخالص ملی به مسئله علوم انسانی و بومیسازی آن اختصاص پیدا میکند؛ ولی در کشور ما این رقم تا سالهای اخیر کمتر از دهم درصد تولید ناخالص ملی بوده است.» حالا جالب اینجاست که همین میزان اعتباری هم که تخصیص پیدا میکند، استفاده صحیح و مناسبی از آن نمیشود و در واقع با نهادهای متعدد و موازی پدید آمده از میان میرود. شاید یکی از همین موانع غیر علمی دیگر علوم انسانی اسلامی در ایران را همین قضیه نهادهای متعدد و ناهماهنگ بشود دانست. تعدد نهادها برای بومیسازی علوم انسانی بد نیست و حتی لازم هم هست اما اینکه هدفگذاریها واحد و همراستا نیست، کمی موجبات آشفته بازار بومیسازی علوم انسانی را پدید آورده است. بنظر من تولید و تحول در علم نیازمند بستر اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی مناسب است و این بستر باید توسط نهادهای غیر علمی مربوطه فراهم شود از سوی دیگر نهادهای غیر علمی باید از نهادهای علمی مطالبه داشته باشند.
اما اگر کمی بخواهیم کمی پیرامون موانع علمی عرصه بومیسازی علوم انسانی صحبت کنم و بحثم را جمع کنم باید بگویم ما در سرفصلهای آموزشی، تربیت دانشجو ایجاد مراکز علمی با اهداف برپایی دورههای دانشگاه از پایاه علوم انسانی در کشور دچار موانع و نقایصی هستیم. شما ببینید وقتی که عالمان علوم انسانی به یک رشته اسلامی و بومی میرسند و میگویند اقتصاد اسلامی، چقدر هجمه از سوی جریانهای مخالف هست تا این رشته نتواند سرفصل آموزشی و دانشپژوه داشته باشد و به نوعی به ستیزه برمیخیزند. علت چیست؟ همین عدم مقبولیت علمی هست. بنظر بنده ما باید ابتدای امر این اسلامیسازی را در بستر جامعه علمی کشور و نهاد علم رسمیت ببخشیم و توان مراکز پژوهشی فعال در حوزه اسلامیسازی علوم انسانی این باشد که با ایجاد سازوکارها و اهداف واحد، سرفصلهای رسمی و منابع علمی برای این رشتهها را تولید کنند. در واقع تا وقتی تولید علم از سوی ما صورت نپذیرد این موانع از بین نمیروند.
نظر شما