۱۸ مرداد ۱۴۰۲، ۱۲:۵۱

«مجله‌ مهر» در گفتگو با مدال‌آوران پاراکاراته؛

قهرمانی به عشق یک عروسک/گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

قهرمانی به عشق یک عروسک/گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

«در باشگاه پیش‌آمده بود کاتای رو صاف شروع و کج تمام کنم ولی هیچوقت پیش نیامده بود که کج شروع کنم و صاف تمام. در فینال می‌دانستم کج هستم و در دلم گفتم خدایا من می‌دانم کجم ولی خودت صافم کن.»

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: گرچه احتمالاً دو هفته پیش ویدئوی بخش شده از «فرزاد صفری» را دیده‌اید و برایش ذوق کرده‌اید ولی شاید حالا هم به اسم ندانید و نشناسید که او کیست! همان ویدئویی که مرد جوانی با ویژگی‌های ظاهری «سندروم داون» پس از بالا رفتن دستش به عنوان پیروز میدان در رقابت‌های کاراته، به سمت حریفش می‌رود و با پر از شور و اشتیاق و محبت، دست او را هم بالا می‌برد. ویدئویی که در جهان دست به دست شد.

اواخر تیر ماه بود که تیتر «تیم پاراکاراته ایران قهرمان آسیا شد» در اخبار منتشر شد. بچه‌هایی که بی سروصدا رفتند، قهرمان شدند و نسبتاً بی سر و صدا هم برگشتند. قراری ترتیب دادیم و به سراغ این قهرمانان رفتیم؛ «حافظ حافظی‌کیا» مدال برنز، «ابوالفضل چهره‌قانی» مدال طلا، «رحیم گل‌محمدی» مدال طلا، «معصومه ایجی» تنها بانوی شرکت‌کننده طلاآور ایران و البته فرزاد! از جمع این قهرمانان، هر کدام به نوعی دچار معلولیت ذهنی یا جسمی هستند.

بعد از پخش گسترده ویدئوی فرزاد در شبکه‌های مجازی داخلی و خارجی، سراغ این قهرمانان بی حاشیه و تیم پرافتخار رفتیم، اما حیف و صد افسوس که نتوانستیم فرزاد را ببینیم؛ کسی که، که قهرمان آسیا در رشته پاراکاراته شد. او که مبتلا به سندروم «داون» است، یک کروموزم اضافه دارد و قهرمانی و درخشش‌اش کنایه می‌زند که شاید اصلاً دیگران یک کروموزم کم دارند!

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

تک بانوی ایرانی، با پاراکاراته طلا را به خانه آورد

معصومه، که دختر ریزه‌میزه و کنجکاوی دیده می‌شود از سمنان به همراه مربی خود «سمانه نصیری» برای این گفتگو به تهران آمد. ظاهرش با هم‌سن و سالانش تفاوتی نداشت و نشانی از معلولیت در آن دیده نمی‌شد. با ذوق به محیط اطراف ناآشنا نگاه می‌کرد، گویی همه چیز برایش جذاب است از مدال‌های آویزان بر دیوار بگیر تا عکس بروسلی بر روی میز! اما این بار اول نبود که اینجا می‌آمد؛ معصومه با این ورزشگاه آشناست.

مربی‌اش از راهیابی معصومه مسابقات به مسابقات حرف می‌زد. از اینکه یک دختر معلول از خانواده معمولی در یک شهرستان کجا و قهرمانی آسیا کجا؟ نصیری درباره اینکه از کجا شروع کرده‌اند، می‌گوید: «معصومه، حدود چندسال قبل به مدت یک سال و نیم پاراکاراته کار کرده بود ولی با آمدن کرونا دیگر کلاس نرفت و سه سالی بود که دیگر فعالیتی نمی‌کرد.»

مربی معصومه با همان جدیتی مربی‌گونه ادامه داد: «بعد از اینکه با حمایت هیئت جانبازان و معلولان وارد این فضا شدم با معصومه و چند معلول دیگر آشنا شدم. وقتی انگیزه بچه‌ها را دیدم تصمیم گرفتم غیر از اقشار عام جامعه با معلولانی که علاقمند به پاراکاراته هستند تمرین کنم و به آنها امید بدهم. همیشه در تلاش بوده‌ام به بچه‌ها و جامعه یادآوری کنم که معلولیت را محدودیت ندانند و دنبال تثبیت جایگاهشان در خانه و جامعه باشند.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

نصیری با نگاه مهربانی که هر چند ثانیه به معصومه می‌انداخت حرفش را کامل کرد: «معصومه با توجه به شرایطی که داشت، خجالت می‌کشید در کلاس‌های عمومی شرکت کند؛ برای همین خصوصی تمرین می‌کردیم. تا اینکه یکی از داورها به من اطلاع داد قرار است مسابقات آسیایی پاراکاراته برگزار شود، تصمیم گرفتیم تمرینات معصومه را فشرده‌تر کنیم و او هر روز صبح تا عصر با انگیزه هرچه بیشتر تمرین می‌کرد. در نهایت با رایزنی‌های توانستیم دقیقه نود معصومه را به عنوان تنها بانوی نماینده ایران در مسابقات ثبت نام کنیم.»

فکر نمی‌کردم طلا بگیرد!

مربی معصومه ادامه داد: «مسابقات معلولان شرکت کنندگان کمتری دارد ولی اینکه معصومه بدون تجربه قبلی در مسابقات، آن هم با رقیبی که سال گذشته طلا گرفته شرایط سختی بود. معلولان به علت شرایط خاصشان، برایشان دشوار است مسائل را به خاطر بسپرند و دائم باید برای آنها تکرار شود. معصومه هم از این قائده مستثنا نبود؛ به همین دلایل فکرش را هم نمی‌کردم طلا بگیرد.»

نصیری با امیدواری و برق روشن در چشمانش گفت: «حالا با نتیجه به دست آمده امیدوارم فضای بهتری برای بچه‌های معلول به وجود بیایید و آنها هم با انگیزه بیشتری شروع به تمرین کنند. امیدوارم در سال‌های آینده با نمایندگان بیشتری از بانوان در مسابقات جهانی و آسیایی شرکت کنیم.»

قهرمانی به عشق عروسک!

مربی دلسوز بیان کرد: «همراه با توزیع مدال‌ها به این بچه‌ها با توجه به شرایط خاص ذهنی که دارند عروسک هم هدیه می‌دادند. معصومه دائماً در سالن می‌گفت تلاش می‌کنم تا عروسک را بگیرم و به عشق عروسک هم مسابقه داد. حتی ریاست فدراسیون کاراته هم به او قول داد اگر مدال را بگیری، به تو یک عروسک اندازه قدت هدیه می‌دهیم. معصومه بعد از کسب مدال اولین چیزی که گفت این بود که عروسک را بالاخره گرفتم. این خاطره را گفتم تا بگویم این بچه شاید درک درستی از جایگاهی که کسب کرده نداشته باشد ولی با گرفتن آن عروسک انگار دنیا را به او داده بودند. امیدوارم تمام مربی‌ها تلاش کنند تا حال دل این بچه‌ها را خوب کنند و نا امید نشوند.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

از معصومه خواستم خودش را معرفی کند. ذوق‌زده و شاداب به‌نظر می‌رسید و با لحن و صدای کودکانه و ظریفی شروع کرد: «من معصومه ایجی هستم ۱۸ سالمه. من بعد از گرفتن عروسک خیلی خوشحال شدم چون تمرین کردم طلا بگیرم تا عروسک ببرم. من عروسکم را خیلی دوست دارم.» و اینها را پشت سر هم تند تند و بدون مکث گفت.

گزینش اجباری!

صافی که بچه‌ها به زبان مرسوم در کاراته او را «سنسی» صدا می‌زنند، بعد از معصومه گفت: «این دومین دوره مسابقات پاراکاراته آسیا بود. ایران پنج ورزشکار پسر و یک ورزشکار دختر اعزام کرد. رایزنی‌های زیادی انجام دادیم تا نفرات بیشتری اعزام کنیم ولی نشد. مجبور شدیم تنها کسانی را بفرستیم که مهارت بیشتری داشتند و مدت زمان طولانی‌تری پاراکاراته تمرین می‌کردند». در بخش بانوان معصومه ایجی با توجه به تلاش و حمایت‌های مربی‌اش، مدال طلا کسب کرد. شب آخر و در دقایق پایانی توانستیم ثبت نام او را کامل کنیم. معصومه آی کیو ۴۹ دارد و در گروه معلولان ذهنی و فکری رقابت کرد.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

صافی جزئیات بیشتری از رقابت‌های آسیایی را توضیح داد: «در بخش پاراکاراته شرکت کنندگان به سه گروه تقسیم می‌شوند. عمده فعالیت در بخش نابینایان است که به دو گروه زیر هفتاد درصد و بالای هفتاد درصد تقسیم می‌شود. گروه معلولان ذهنی و فکری هم این تقسیم‌بندی را دارد. ایران در مسابقات مالزی چهار فینالیست داشت و چهار طلا کسب کرد و یک باارزش مدال برنز که حافظ به دست آورد.»

این مربی که بچه‌های تیمش افتخری به یادماندنی با یادگار گذاشتند، ادامه داد: «چرا می‌گویم باارزش؟! چون سال گذشته از ایران فقط حافظ حافظی کیا به مسابقات آسیایی رفت و طلا کسب کرد. امسال که سطح مسابقات بالاتر رفته و تعداد شرکت‌کنندگان در بخش جسمی حرکتی بیشتر شده بود، مدال برنز به‌دست آورد.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

نصیری به عنوان اولین مربی زن ایرانی که در مسابقات پاراکاراته در ادامه حرف صافی گفت: «این بچه‌ها شاید از نظر جسمی یا ذهنی معلول باشند ولی احساسات عمیقی دارند و عاری از هرگونه خطا و گناهی هستند. وقتی بچه‌های کاراته می‌خواستند مسابقه بدهند، بچه‌های پاراکاراته آنها را امیدواری می‌دادند و می‌گفتند برایتان دعا می‌کنیم. در کنار اینها بچه‌های کاراته هم بچه‌های پاراکاراته کشور را تشویق می‌کردند و حال خوبی به آنها هدیه می‌دادند. این ارتباط بین بچه‌های کاراته و پاراکاراته بسیار دیدنی بود. بچه‌ها به کوچک‌ترین مسائل هم دقت می‌کردند و به طوری که یک روز حال یکی از مربی‌ها به دلیل سازگاری نداشتن با غذاهای آنجا بد شد و معصومه با غصه خواست برای او غذا درست کنم تا دیگر ناراحت نباشد و حالش بد نشود.»

ستاره ایران در آسیا درخشان‌تر شده است

مربی معصومه درباره ذوق و علاقه بچه‌ها معلول جسمی و ذهنی نسبت به کشورشان گفت: «احساسات و درک زیادی در بچه‌ها نسبت به کشور و پرچمشان وجود دارد. وقتی بالای سکو می‌رفتند و سرود ملی پخش می‌شد دستشان را به سینه می‌گرفتند و با غرور سرود ملی را می‌خواندند. باورشان این بود که با قهرمان شدن به ایران عزت و افتخار می‌دهند.»

نصیری ادامه داد: «این مسابقه زندگی بچه‌ها را تغییر داد. معصومه از یک خانواده متوسط رو به ضعیف است که در تصورشان نمی‌گنجید که دخترشان با شرایطی که دارد قهرمان آسیا شود و توجه یک استان به آنها جلب شود. برادر معصومه هم معلول است و شاید بتوان گفت این بچه‌ها با قهرمانی خود پله‌ای برای انگیزه خانواده‌هایشان ساخته‌اند. این قهرمانی زندگی بچه‌ها را متحول کرد. معصومه فرشته زندگی من شده. او باعث شد من اولین مربی زن پاراکاراته در ایران باشم و خودش، عنوان «اولین بانوی قهرمان پاراکاراته آسیا» را کسب کرده. همه اینها از برکت وجود معصومه بود. ستاره ایران با وجود بچه‌های پاراکاراته درخشندگی بیشتری به خود گرفته است.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

حالا که ظرفیت بچه‌ها را دیدید، حمایت کنید!

صافی شروع به صحبت می‌کند و می‌گوید: «شروع هر کاری سخت است به خصوص زمانی که بخواهی تیم ملی تشکیل بدهی و ثابت کنی بچه‌های معلول هم توانایی و پتانسیل قهرمان شدن را دارند. تا کنون که فدراسیون حمایت مادی خاصی از بچه‌ها نکرده است و برنامه مشخصی هم برای آنها ندارد و هر مربی در این حوزه کار می‌کند بخاطر علاقه قلبی خودش است. تنها لطفی که فدراسیون کاراته در حق این قهرمانان کرده است همکاری برای ثبت نام آنان به صورت رسمی برای اعزام به مالزی بود. امید داریم بعد از این قهرمانی که فدراسیون هم ظرفیت و ارزش بچه‌ها را دیده و متوجه شده که چقدر می‌توانند افتخار آفرین باشند، حمایت‌های بیشتری داشته باشد.»

«سنسی» یادآور شد: «سه ماه دیگر قرار است مسابقات جهانی پاراکاراته در مجارستان برگزار شود و ایران هم به صورت ویژه دعوت شده است. شرایط مسابقات جهانی با آسیایی بسیار متفاوت است. بیشترین معلولان جهان در اروپا هستند و در رشته پاراکاراته فعالیت می‌کنند. بدون شک بالای صد نفر شرکت کننده خواهیم داشت و اگر به دنبال مقام‌های اول در سطح جهان باشیم، باید دقیق برنامه‌ریزی کنیم و با فراهم آوردن یک بستر مناسب‌تر تمرین‌های بچه‌ها را شروع کنیم تا بار دیگر بهترین‌ها را رقم بزنیم.» معصومه باز کودکانه و شیرین گفت: «من باز تمرین می‌کنم تا اول شوم و عروسک ببرم.»

دو طلا و یک برنز بر گردن حافظ

معصومه و مربی‌اش که از سمنان آمده بودند را راهی کردیم و سراغ ابوالفضل و حافظ رفتیم. حافظ نسبت به ابوالفضل جثه کوچ‌تری دارد و با تمام سختی تلاش می‌کند خودش را به خوبی معرفی کند، انگار به جای کلمات، حروف را ب هم می‌چسباند و می‌گوید: «به نام خدا، من حافظ حافظی‌کیا هستم متولد ۷۶ و کاراته رو از ۱۳۹۲ شروع کرده‌ام. همچنین سه مسابقه برون مرزی شرکت کرده‌ام.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

صافی به کمکش می‌آید و کلمه به کلمه راه حرف‌ها را برایش هموار می‌کند: «اولین مسابقه حافظ سال ۹۵ رقابت جهانی اوپن در دبی بود که او با بالاترین امتیاز میان ۳۲ شرکت کننده از ۱۹ کشور، طلا گرفت. ایران در آن مسابقات ۱۰۰ نفر شرکت کننده سالم داشت ولی تنها طلای ایران را حافظ به دست آورد. سال گذشته هم در مسابقات آسیایی تنها شرکت کننده قسمت پاراکاراته ایران حافظ بود که باز هم طلا کسب کرد. امسال هم در مسابقات آسیایی مدال برنز را به دست‌آورد.»

حافظ با لحن خاص خودش میان حرف‌های مربی‌اش دست و پا شکسته ولی شیرین چندکلمه‌ای صحبت می‌کند. گرچه گاهی برای ما مفهوم نبود ولی سنسی به راحتی کلماتشان را می‌شناخت: «حافظ لطف دارد و از من بابت زحمت‌ها تشکر می‌کند و می‌گوید خوشحال است که دوست‌های دیگری مانند خودش پیدا کند و دوست دارد شرایط بهتر شود تا معلولان بیشتری بتوانند در مسابقات شرکت کنند.»

سن‌سی ادامه داد: «حافظ زمانی که ورزش را شروع کرد حتی راه رفتن هم برایش سخت بود. او هم معلولیت ذهنی دارد هم جسمی، ولی مصمم بود و تمرین‌هایش را مرتب انجام می‌داد. رشته کاتای خیلی سخت است و من با هرکدام از بچه‌ها به صورت تکی تمرین می‌کردم و آنها الان به جایی رسیده‌اند که می‌توانند کلاس‌های گروهی را شرکت کنند.»

نوبت به «ابوالفضل چهره‌قانی» می‌رسد. او تمام مدتی که صافی حرف می‌زد با علاقه و توجه تمام و کمالی مربی‌اش را نگاه می‌کرد، ابوالفضل هم خودش را معرفی کرد و چیزهایی گفت که باز مربی دلسوزش مثل یک مترجم آنها را بازگو کرد: «من ابولفضل چهره‌قانی هستم و از آقای صافی خیلی تشکر می‌کنم که مانند یک برادر همیشه همراه من بوده است. به من درس داد و من برنده شدم.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

صافی تشکر بچه‌ها از خودش را سربسته و خلاصه ترجمه می‌کرد. قدردانی‌های ابوالفضل و حافظ که تمام شد، گفت: «از تمام وجودم برای تعلیم این بچه‌ها وقت گذاشته‌ام. این بچه‌ها دروغ نمی‌گویند، بی‌احترامی نمی‌کنند و مهر و محبت آنان از صمیم قلبشان است. خودم در کنار این بچه‌ها علاوه بر اینکه چیزهای یاد داده‌ام، چیزهایی یاد گرفته‌ام. این یک ارتباط دوطرفه بوده است در غیر این صورت نمی‌توانستیم باهم رابطه دوستانه‌ای ایجاد کنیم و به مسابقات برویم و موفق شویم.»‌

صافی درباره آموزش بچه‌ها با عشق گفت: «آموزش این بچه‌ها دلی است و هیچ روش خاصی ندارد. نمی‌دانید شبی که اعلام کردیم قرار است به مسابقات برویم بچه‌ها چقدر خوشحال شدند. این باعث شد روند کلاس خیلی بهتر از قبل پیش رود.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

گفتم: خدایا من می‌دانم کجم! خودت صافم کن...

آخرین نفر به سراغ رحیم می‌رویم. خوش‌رو و خوش صحبت است. اگرچه با چشمانش ارتباطی نمی‌گیرد ولی زبان شیرینی دارد که خیلی سریع مکالمه را جوش می‌دهد. توضیحاتش کامل است و سنسی کمتر حرف‌های او را کامل می‌کند. صحبت‌هایش را با معرفی خود شروع می‌کند: «رحیم گل‌محمدی هستم. خوشحالم که توانستم برای کشورم افتخار آفرینی کنم. شرایط مسابقه بسیار عالی بود و امیدوارم با توجه به زحماتی که آقای صافی و دیگر اشخاص برایمان می‌کشند بتوانم در سطوح بالاتر موفقیت‌های بیشتری کسب کنم.»

رحیم ادامه داد: «از زمانی که هیچ ورزشی برای افراد معلول نبود، یعنی حدود ۲۰ سال قبل، ایران در بخش نابینایان پیش قدم بود. زمانی که ما شروع کردیم حریفی نداشتیم که مسابقه‌های بزرگی برگزار کنیم، در عوض در لیگ‌های کوچک مسابقه می‌دادیم‌. من از خودم به اندازه آدم عادی انتظار دارم و باید آنچه که می‌توانم را انجام بدهم؛ کار ندارم مشکل بینایی دارم یا نه و باید صد در صد توانایی خودم را وسط بگذارم. چند سالی در تمرین‌های من بنا به دلایلی وقفه طولانی افتاده بود ولی حالا با این قهرمانی و با توجه به محبتی که مردم داشتند و احساس مسئولیتی که دارم تمام توانم را می‌گذارم.»

رحیم بخشی از مشکلاتش را به شرایط مالی مربوط می‌دانست. البته امروز حرفه‌ی اصلی رحیم درمانگری است. درمانگر مفاصل، استخوان، آرتروز و…! حتی در مسابقات هم که بچه‌های تیم ملی برایشان مشکل پیش می‌آمده، رحیم کمکشان می‌کرده تا خوب شوند، تا جاییکه به قول خودشان آنها به دست‌های رحیم ایمان آورده بودند.

این نابینای قهرمان از نحوه اجرایش در مسابقات با تک خنده‌ای تعریف کرد: «در باشگاه پیش‌آمده بود کاتای رو صاف شروع و کج تمام کنم ولی هیچوقت پیش نیامده بود که کج شروع کنم و صاف تمام کنم. روز مسابقه کج شروع کردم و راه رفتم ولی صاف کاتای زدم. وقتی کاتای رو شروع کردم می‌دانستم کج هستم، در دلم گفتم خدایا من می‌دانم کجم ولی خودت صافم کن. کمک کن کاتای را صاف بزنم.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

صافی رشته کلام را به دست می‌گیرد و می‌گوید: «در قوانین، مربی نابینایان حق ندارد در مسابقات حرف بزند و راهنمایی کند. ورزشکار خودش باید تشخیص دهد. رحیم خوب شروع نکرد ولی خوب تمام کرد. بچه‌ها روی یک سکو با ارتفاع بیشتر از نیم متر اجرا می‌کردند و رحیم آن قدر کج بود که ترسیدم از روی سکو بیفتد.، ولی خیلی خوب اجرا کرد. حریف رحیم، حریف قهاری بود که سال گذشته قهرمان شده بود و کاتاهای بالاتر از رحیم هم میزد اما با همه این اوصاف رحیم پیروز شد.»

رحیم بعد از شوخی‌ها و خاطره‌هایش، با لحن گله‌مندی از عدم توجه فدراسیون کاراته به بچه‌های پارا گفت: «چندسال قبل فدراسیون یک سالن ورزشی برای تمرین در اختیار ما قرار داد که به مرور زمان آن را هم گرفت. دوستانی در این راستا پیدا کردیم که از ما حمایت‌های مالی کردند. کسانی مانند آقای صافی که مسئولیتی ندارند ولی وقتی علاقه ما را به کاراته می‌بینند هزینه می‌کنند و وقت می‌گذارند. از طرف فدراسیون حمایتی به طور کلی نشدیم و امید داریم از اینجا به بعد این حمایت ایجاد شود.»

صافی که به نوعی اسطوره بچه‌ها است در تکمیل حرف‌های رحیم از اولین مربی رحیم یاد کرد: «آقای راد اولین کسی بود که با بچه‌های نابینا شروع به تمرین کرد ولی بخاطر حمایت نشدن، کم کم به فراموشی سپرده شد. راد با توجه به مسائل پیش آمده دیگر در کاراته فعالیت نمی‌کند. او کار بزرگی انجام دادند و ماحصل زحمات او امروز خود را نشان داده است. رحیم مدال طلای خود را با او سهیم است چرا که این، بذری است که راد کاشته است.»

رحیم که مادرزادی نابیناست، با امیدی که دارد آینده خوبی را برای خودش و دوستانش می‌بیند: «توانایی زیادی در من وجود دارد و تلاش می‌کنم آنها را به‌روزرسانی کنم. قبل از مسابقات دو ماه بیشتر تمرین نکرده بودم و قصد شرکت نداشتم ولی با اصرار آقا صافی به تمرینات و مسابقات آمدم و نتیجه‌اش هم دیدم.»

تپش «قلب‌های پاک» در مسابقات جهانی

صافی رضایتمند و تاییدگر رحیم را نگاه کرد و گفت: «ما کار بزرگی کردیم و خیلی‌ها بعدها متوجه این خواهند شد. کشورهای دیگر با امکانات و شرایط ویژه آمده بودند. عربستان علاوه بر مربی‌ها، فقط سه نفر برای ثبت نام همراه خود آورده بود. چین و قزاقستان هم همینطور؛ اما من، روانشناس و دکتر تغذیه و… نیستم ولی در عین مربی‌گری باید تمام این کارها را هم انجام می‌دادم. البته خوشحالم. نتیجه تلاش‌هایم را دیدم و این چند روز خیلی از مربی‌ها تماس گرفتند و گفتند تصمیم دارند با بچه‌های معلول کار کنند و این خیلی امیدوار کننده است. از احد شاهین مربی فرزاد صفری هم برای تمام کمک‌هایی که در کنترل بچه‌ها به من کرد تشکر می‌کنم.»

صافی که اسم تیم‌شان را قلب‌های پاک گذاشته، توضیح داد: «سخت بود ولی انجام شد؛ جمله‌ای که همیشه به بچه‌ها می‌گویم این است که در خلوت و سکوت تلاش کن، موفیقت‌ها سر و صدا می‌کند. مدال این بچه‌ها هیچ فرقی با مدال افراد سالم ندارد. آنها هم پرچم ایران را بالا می‌برند و سرود کشور برای این بچه‌ها هم نواخته می‌شود. امتیازی که برای اینها گذاشته می‌شود همان امتیازی است که برای بچه‌های سالم می‌گذارند. حمایت‌های معنوی خوب بوده ولی امیدوارم حمایت‌های مادی هم صورت بگیرد، این بچه‌ها توانایی دارند که بیش از این‌ها پرچم کشور را به اهتراز دربیاورند و سربلندمان کنند.»

قهرمانی به عشق عروسک/ گفتم: خدایا من می‌دانم کجم؛ خودت صافم کن!

مربی قهرمانان و قلب‌های پاک حرف‌هایش را این‌گونه تمام کرد: «این مسیر، مسیر سختی بود ولی مسیرهای سخت است که می‌تواند از انسان الماس بسازد. خدا را شکر می‌کنم که توانستم مربی این عزیزان باشم. امید دارم قلب‌های پاک در مسابقات جهانی با مدال‌های خوش رنگ بتپند و این سری دقیقه نود یادمان نیفتد که پاراکاراته‌ای هم وجود دارد.»

کد خبر 5855012

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha