۱۱ شهریور ۱۴۰۲، ۱۱:۲۵

راویان اربعین-۱

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

همدان- زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین می رسد، آنجا که سکانس های دلدادگی تا رسیدن به معشوق ادامه دارد.

خبرگزاری مهر، استان‌ها؛ شکیبا کولیوند: بوی عود می‌آید، تمام وجودش چشم می‌شود و به زائرینی که در همدان ساعتی را اتراق کرده‌اند، می‌نگرد؛ دوست دارد این حماسه حضور و این عشق به امام شهدا را جایی با مداد تازه تراشیده روی کاغذی بنویسد، که رد آن برای تاریخ باقی بماند، اما نه نمی‌شود؛ باید خیلی عمیق‌تر وارد کار شد.

مگر می‌شود این روز و شب‌ها و اشک‌ها و عشق‌ها را ننوشت؟! مگر می‌شود اینها را به نسل‌های بعدی، افراد دیگر و آنها که شاید باورشان نمی‌شود، منتقل نکرد؟

بچه‌های رسانه‌ای همدان باز هم پای کار می آیند، آنها که شاید خودشان جاماندگان این مسیر عاشقی هستند اما قلم‌ها و قاب‌های دوربین‌شان نمی‌گذارد که این عاشقی‌ها در تاریخ ثبت نشود.

رویدادی را رقم می‌زنند، کارِستان.

رویداد رسانه‌ای «راویان اربعین» در استان همدان برگزار می‌شود، خبرنگاران و عکاسانی که این بار، دعوت شده واقعی اند.

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

سکانس اول- راویان اربعین در همدان

لب به سخن که می‌گشایند، عشقشان امام حسین (ع) و کربلاست و این بار می‌خواهند هرجور که شده، حماسه حضور مردم در پیاده روی اربعین را به جهانیان نشان دهند؛ پشت تلفن که موضوع را شنیدند، گویی منتظر این رخداد بودند که بیایند و بنگارند؛ بیایند و عکس بگیرند، بیایند و باشند و نشان دهند که مردم با چه نیت‌های پاکی قدم در این مسیر می‌گذارند و عاشقان واقعی چه کسانی هستند.

خانم عنایتی، خبرنگار خبرگزاری فارس در استان همدان است. لب که به سخن می‌گشاید و از عازم بودنش به کربلا می‌گوید؛ همه سر تا پا چشم می‌شوند، گوش می‌شوند و می‌توان در چشم‌هایشان حس جامانده بودن از سفر اربعین را دید.

رنگ رخساره‌ی خانم یوسفی مظاهر، خبرنگار خبرگزاری بسیج در همدان و خانم حاجیلویی، عکاس این مجموعه که روبروی خانم عنایتی نشسته‌اند، نشان می‌دهد که چه قدر دلشان پر از عشق به این سفر است.

آقای ربیعی به نیت‌ها و حضور مردم عاشق در این پیاده روی‌ها اشاره‌ای می‌کند و به تشریح خاطراتش از سفر به کربلا که می‌رسد؛ همه سکوت می‌کنند… گوش می‌شوند و دل. گاه حتی در چشم‌هایشان حلقه می‌زند این عشق به حضور در پیاده روی اربعین.

آقای بهرامی صفت؛ خبرنگار خبرگزاری مهر از خاطراتش در مسیر رسیدن به مرز مهران می‌گوید، خانم فرهانپور؛ از عاشقانی که قدم در این مسیر گذاشته‌اند، صحبت می‌کند و آقای حامی خواه؛ عکاس خبرگزاری مهر مادام سوالاتش پیرامون این سفر و این گفتمان اربعینی است.

این گفتمان اربعینی، چه قدر لذت بخش است!

بوی عود موکب‌های حسینی تمام فضای ذهنم را فرا گرفته است، صدای طبل و سنج محرم تمام وجود را فرا گرفته است؛ می‌خواهم برای عظمت این گفتمان سر پا بایستم و بر خود می بالم که روایتگری اربعین با تمام وجود شکل گرفته است. چند نفری از خبرنگاران پیامشان را به رویداد می‌رسانند که نتوانسته‌اند امروز را برسند؛ آنها هم حس جامانده بودن از این مسیر را دارند.

خانم عباسی، خبرنگار روزنامه هگمتانه و خبرگزاری فارس است؛ او و آقای رافتی؛ عکاس خبرگزاری تسنیم در همدان نیز خودشان را به این قافله می‌رسانند تا در نهایت تیم رسانه‌ای همدان به اتفاق آقای شهابی و آقای طهماسبی بروند و پای صحبت‌های مردم بنشینند…

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

سکانس دوم- امزاجردی های عاشق امام حسین (ع)

همه با نیت‌های خاصی آمده بودند، چه آنها که قلم به دست و دوربین به دست همراه شدند، چه آنها که در مسیر پیاده روی قدم گذاشته و راهی مسیر عشق بودند، چه آنها که جامه خدمت بر تن داشتند و در موکب امزاجردی ها همه جوره وارد کار شده بودند.

موکبی که راه اندازی شده بود تا به زوار امام حسین (ع) خدمت رسانی کند، این بار قرعه عاشقی به نام کشاورزانی افتاده بود تا محصول سیب زمینی شأن را توشه راه زوار کنند.

میان زمین و آسمان میخکوب می‌شوی وقتی تمام ارادت مردم را می‌بینی، آنجا که هر کس بیشتر وسع و توانش به عشق امام (ع) پای کار آمده، می‌گوید: صحبتی نمی‌کنم، فقط همین را بگویم که به همه مردم بگویید که ما به عشق امام حسین (ع) اینجاییم.

بوی سیب زمینی‌های کبابی در فضا می پیچد و لابه لای تمامی داشته‌ها و نداشته‌ها و غرقه های دنیایی، مرا به سمت و سوی زوار می‌کشاند.

آنجا که زینب ۵۲ ساله درحالی که همه عشق و دلدادگی اش، از چشمانش سرازیر شده، می‌گوید: وظیفه مان بود که بیاییم، اسیر حضرت زینب (س) شده‌ایم و اگر نمی‌آمدیم...

بغض زینب برای چندیم بار که می شکند، گره می‌خورد به بغض‌های فرو خورده‌ام؛ آنجا که از روزی که معنای تولد را فهمیدم، خوشحال بودم که تولدم با ولادت حضرت زینب (س) یکی است، بانویی که پرستارِ شکیبای کربلا بود.

به خود که می آیم، زینب ۵۲ ساله می‌گوید: هر کسی که دلش با امام حسین (ع) باشد، قسمتش می‌شود، شاید اربعین نه اما در اولین فرصت قسمتش می‌شود.

او که مادر دو پسر نوجوان است، به پاهایش اشاره می‌کند و ادامه می‌دهد: از تهران آمده‌ایم، هنوز به مرز نرسیده، پاهایم تاول زده‌اند اما مهم نیست. به عشق امام حسین (ع) آمده‌ام و در این مسیر برای رسیدن به هدفم، نه گرما مهم است و نه این تاول ها…

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

سکانس سوم- با چایِ روضه بود که دل‌ها جلا گرفت

باد شدیدی می‌وزد، موکب داران می‌گویند تمام تلاشمان را برای سر پا نگه داشتن موکب می‌کنیم. با بچه‌های خبر قرار می‌گذاریم، مقصد بعدی چای روضه بنوشیم.

حرکت که می‌کنیم، هوا تاریک و روشن است.

به موکب امام حسن مجتبی (ع) در شهرک فرهنگیان همدان که می رسیم، تلفن هیچ کداممان زنگ نمی‌خورد، گویی خانواده‌هایمان هم با ما هم مسیر شده‌اند و می‌دانند این کار خبری، فارغ از آفیش شدن و کلنگ زنی و افتتاح پروژه هاست؛ اَبَر ماه هم بر دل‌هایمان روشنی دیگری می بخشد تا بتوانیم این اَبَر رویداد را نشان دهیم.

بوی عجیب عود و اسپند قدم‌هایمان را کند می‌کند. خیره می‌شوم به مردمی که خدمت می‌کنند، زواری که از مشهد و شهرهای شرقی کشور راهی این مسیر شده‌اند و غبطه می خورم به خاک‌های نشسته بر لباسشان که از کربلا با خود آورده‌اند.

زوار زیادی در راه بازگشت به منزل هستند و در همدان اتراق کرده‌اند.

آزاده امینی ۴۰ ساله است و از تهران راهی شده است، به کوله پشتی اش شاره می‌کند و می‌گوید: همین دیشب به یکباره همه چیز درست شد و کوله‌هایمان را بستیم. پایم را پریشب از گچ درآوردم و حال راهی این مسیر شده‌ام.

او ادامه می‌دهد: سختی این سفر هم لذت بخش است و باید بدانی که عشق امام حسین (ع) چه‌ها که با دلت نمی‌کند.

به قولمان وفا کردیم

با چای روضه دل‌هایمان را جلا دادیم و به سمت مریانج حرکت کردیم…

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

سکانس چهارم- مامنی به نام زائر سرای حسینی

هوا دیگر کاملاً تاریک شده بود

دیگر هیچ کداممان با دیگری حرفی نمی‌زد

گویی فکرهایمان اسیر آنچه دیده و شنیده بودیم شده بود و در راه، سعی می‌کردیم واژه‌ها را بیشتر و بهتر به هم بدوزیم.

سرم را به شیشه ماشین تکیه می‌دهم

واژه‌ها را یکی یکی در ذهنم می چینم و باز هم امام حسین (ع) را، خواهرش بی بی زینب (س) را واسطه این زندگی می‌کنم...

به مریانج که می رسیم، فضا خیلی محرمی شده است؛ پرچم‌های بسیار، نوحه‌های محرمی و اتوبوس‌های سفید بسیاری که زائرین سیاه پوش را به مقصد زائرسرای می‌رسانند.

بوی قیمه و برنج تازه دم کشیده شده، صدای کودکان خردسال و صدای مادرانی که عاشقانه با آنها صحبت می‌کنند به هم گره می‌خورد.

طاهره ۴۷ ساله است و با دختر و خاله سالمندش عازم این سفر شده است، بغض می‌کند و می‌گوید: خاله‌ام را به جای مادرم که مرحوم شده است، آورده‌ام.

او که به گفته خودش ۲۰ سال پیش عازم کربلا بوده است، گفت: از کاشمر آمده‌ایم و تمام مسیر به یاد آنها بودم که خواستند برایشان دعا کنم.

التماس دعایی می گویم و در زائرسرای حسینیه اباالفضلی شهر مریانج می‌مانیم تا میزبان حال خوب زوار باشیم…

زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین/ صحنه های دلدادگی ادامه دارد

سکانس آخر- دلدادگی ادامه دارد

جا ماندن همیشه حس بدی است، احساس می‌کنی تو را ندیده‌اند، تو را نخواسته‌اند و تو از قافله‌ای که همه ساک و کوله پشتی‌هایشان را به سوی سرزمین عشق و امام شهدا بسته‌اند، جا مانده‌ای...

حس غریبی داری وقتی «جامانده اربعین» محسوب می‌شوی و نمی‌توانی سفره دلت را باز کنی، حرف‌های نگفته ات می‌ماند برای روزی که زیر قبه بارگاه مطهرش باشی و بلند بگویی: راست می‌گویند، موسم درد و دل است / ‏‬عقده دل باز کنید…

باید فکری برای این جاماندگی می‌کردیم، ماندیم و قلم‌هایمان اشک شد و عکس‌هایمان خون اما می‌نویسیم و به جهانیان نشان می‌دهیم، اگرچه این جاماندگی حال غریبی دارد اما می‌گویند: مادر همیشه سهم بچه اش که به کربلا نیامده را کنار می‌گذارد، بیشتر از سهمش هم کنار می‌گذارد و ما دلخوشیم که روزی مان شود، به زودی و همین روزهای مانده به اربعین، ما را ببخشی و بخواهی و بخوانی.

کد خبر 5876526

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha