خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: لابلای حرفهایش هر از گاهی با لبخند یادآوری میکند که «اینها را منتشر نکنیدها!» اطمینان میدهم که مثل هر مصاحبه و هر مصاحبهشونده دیگری قبل از اینکه متن روی خروجی برود، خودش آن را ببیند و تائیدش کند. گفتگویی که حدود دو ساعت طول کشید را در ۶ هزار کلمه تحویلش دادم و خوشبینانه فکر میکردم با انتشار یک سومش موافقت کند، اما بیش از ۵ هزار کلمه آن را تأیید کرد و تنها قسمت کمی از حرفهایی که زده شد، پشت فیلترها باقی ماند.
«مجله مهر» که اقتضائات و مشکلات سیستان و بلوچستان را در قالب یک پرونده بررسی میکند، هفته قبل نیمی از گفتگو با «حجتالاسلام مجتبی عزیزی» امام جمعه زابل را با عنوان سیستان و بلوچستان را تقسیم کنید منتشر کرد که در آن به مسائلی همچون مشکلات مدیریتی، تقسیم استان، بحران اوراق هویتی و شناسنامه، خشکسالی و بحران بیآبی پرداخته شد.
عدم رشد و توسعه که گسترش دامنه محرومیت در این منطقه را باعث شده، محور مهم دیگری در این گفتگو بود که ابعاد مختلف آن در این متن آمده است. پاسخ به این سوال که «چه موانعی اجازه و فرصت پیشرفت را از این استان سلب کرده است؟» گرچه پاسخی مبسوط است و بحث بر سر آن به درازا میکشد، اما عزیزی نکات قابل توجهی درباره آن مطرح کرد و از «دستهای پشتپردهای» حرف زد که نان آنها در ناامنی استان و عدم توسعه منطقه است.
پیش از این در پاسخ به سوالی درباره موانع رشد و توسعه استان گفتید؛ از اینکه توسعه نیازمند سرمایه دولتی و غیردولتی است اما ناامنیهای منطقه، جذب سرمایه بخش خصوصی را مختل کرده است. تمام این سالها ناامنی مانع بوده؟ ناامنی چگونه مانع ورود سرمایه شده است؟ لطفاً مصداقی بگویید...
این طور که استان در مسیر رشد قرار میگیرد، یک دفعه عبدالمالک ریگی پیدا میشود، همهچیز را به هم میزند و تمام استان امنیتی میشود. کسی جرأت نمیکند سرمایه خود را بیاورد؛ ترجیح میدهد برای سرمایهگذاری جای دیگر برود و این طبیعی است. نمیشود سرمایهگذار را مجبور کرد؛ باید برای او و سرمایهاش امنیت ایجاد کرد.
تاسوکی، اتفاق تلخی بود، مردم بیگناه را به رگبار بستند و به شهادت رساندند و فیلم آن را منتشر کردند. مسجد امام علی در زاهدان را دو بار منفجر کردند و حوادث دیگری که هر کدام از آنها میتواند یک استان را چندین سال عقب بیندازد.
وقتی سرمایهگذار ببیند هر از چند گاهی اتفاقی تلخ در این استان میافتد، سرمایهاش را نمیآورد. سال گذشته در زابل حدود بیست تشییع جنازه شهید داشتیم. کجای ایران این تعداد تشییع شهید داشتهایم؟ اکثر این شهدا، در بلوچستان به شهادت رسیدهاند، مثل سردار شهرکی و همسرش.
برای سرمایهگذار باید امنیت وجود داشته باشد. دستهایی در کار است که هر وقت به سمت امنیت حرکت میکنیم، اتفاقی را رقم میزنند که فضا کاملاً ناامن میشود. زمان آقای دهمرده اتفاقهای خوبی افتاد ولی به دلیل ناامنیهایی که عبدالمالک ریگی رقم زد، افت کرد.
فکر میکنید پشت صحنه ایجاد این ناامنیها چه جریانی ایستاده است؟
قاعده استکبار این است که همواره مناطق ناامن باید وجود داشته باشند. کسانی که این استان را ناامن میکنند از اتاق فرمان عبری-تکفیری دستور میگیرند. وقتی استان، ناامن باشد چطور میتوان اتوبان و راهآهن راهاندازی کرد؟ ناامنی، جلوی توسعه را میگیرد و وقتی توسعه نباشد طبیعیترین اتفاقی که میافتد گسست طبقاتی میان آن منطقه و نقاط دیگر کشور است. البته مدتی است که به برکت حضور نیروهای امنیتی مثل سپاه و ارتش آرام آرام شاهد تغییراتی هستیم.
میپذیرم که سیستان و بلوچستان از نظر توسعه نسبت به استانهای دیگر عقبتر است، ولی بپذیرید که خدمات نظام جمهوری اسلامی با قبل از آن قابل مقایسه نیست. حتی از حیث تکریم علما و چهرههای اهل سنت قبل و بعد از انقلاب بسیار تفاوت دارد. اما از نظر معیارهای شهری و توسعه یافتگی، متأسفانه زابل حدود ۲۰ سال است که تغییر خاصی نکرده است...
اما برخی ادعا میکنند حضور نیروهای نظامی جو امنیتی برای منطقه ایجاد میکند...
اینکه بعضیها میگویند استان را امنیتیسازی میکنند، یا اینکه میگویند بودجههای هنگفتی برای ارگانهای نظامی گرفته میشود، دیدگاهی کاملاً انحرافی است. میگویند لزومی ندارد ارتش یک تیپ مجهز را از شاهرود به سیستان بیاورد. چرا لزوم دارد؟ چون ناامنی است! کسانی این حرفها میزنند که به تفکرات تجزیهطلبانه و تکفیری وابستگی دارند.
یعنی سو نیت دارند؟!
بله! چرا این افراد به جای آنکه سپاه و نیروهای امنیتی را بزنند، سراغ آنها نمیروند که بچههای مردم را میکشند؟ دختر عزیز ما که معلم بوده، میرود و جنازهاش برمیگردد.
وضعیت و نگاه مردم عادی که در این شرایط زندگی میکنند نسبت به این اتفاقات چگونه است؟ این شرایط باعث شکاف بین شیعه و سنی یا بدبینی میان آنها نشده است؟
اگر بین مردم بیاییم، با تصویر جالب و عجیبی رو به رو میشویم. آن هم اینکه شیعیان و اهل سنت به بهترین نحو و بدون کوچکترین مشکلی با هم زندگی میکنند. در زابل کسی را داریم که روحانی و استاد حوزه علمیه شیعه است و خانواده همسرش سنی هستند و هیچ مشکلی ندارند.
اهل سنت با شیعه هیچ مشکلی ندارند؛ این یک امر قطعی و ثابت شده است. هرکس بگوید سنی با شیعه یا برعکس آن مشکل دارند قطعاً خطا میکند. مادامی که تفکر تکفیری سراغ اینها نیامده، مشکلی بینشان نیست.
وقتی که تفکر تکفیری آرام آرام روی اهل سنت اثر میگذارد، او ناخودآگاه با شیعه زاویه پیدا میکند. شیعه هم با اهل سنت مشکلی ندارد تا زمانی که تحت تأثیر شیعه انگلیسی یا تکفیری قرار نگرفته باشد. این دو، لبههای یک قیچی هستند.
یعنی میگوئید این اختلاف مذهب میان مردم محسوس نیست؟
ببینید! ما در جمعهای مختلفی گپ میزنیم و کسی نمیفهمد چه کسی سنی و چه کسی شیعه است. در مناطق مختلف کشور شیعه و سنی با هم در آرامش و محبت زندگی میکنند اما تفکر تکفیری که به میان میآید قصه را منقلب میکند.
نگاه شما نسبت به موضوع وحدت بین شیعه و سنی در استان چیست؟ نگاههای متفاوتی به این موضوع وجود دارد. درباره جایگاه وحدت در استان بگویید.
وحدت برای ما یک قاعده است و عمیقاً و از بن دندان به وحدت شیعه و سنی معتقد هستیم این وحدت، چهارچوب و مهندسی میخواهد. فرض کنید میخواهید درباره امام علی (ع) کتابی بنویسید؛ وقتی به جنگ جمل برسید چه میکنید؟ عبور میکنید؟ میشود درباره غدیر و حضرت فاطمه (س) حرف نزد؟
وحدت، به معنای باخت عقیدتی نیست؛ به این معنی نیست که برای مصلحت، اعتقادات خود را قربانی کنم؛ هرگز این معنی را نمیدهد! وحدت یعنی ضمن آنکه اعتقادات خود را دارم، نسبت به اعتقادات مذهب دیگر بیادب و هتاک نباشم و عقاید او را برای خودش محترم بشمارم. به نمادهای اهل سنت توهین نکنم، اینها را رهبری هم فرمودند.
وحدت یعنی جمع شویم و ابهامات را بزداییم. وحدت یعنی دشمن مشترک را ببینیم و به سمت آن نشانه برویم. وحدت یعنی دشمن اول ما اسرائیل است. وحدت یعنی اهل سنت برادر عزیز ماست. اینها یعنی وحدت.
یعنی سنی و شیعه خدمات یکسان دریافت میکنند، وحدت یعنی او را از خودت بدانی، هرچند که عقیده دیگری دارد. اهل سنت از خودمان و برادرمان هستند در عین اینکه در حوزه علمی و اعتقادی، اختلافاتی نیز داریم.
امروز نمیشود جلوی گسترش موج علم را گرفت. باید درباره برخی وقایع تاریخی به یک جواب برسیم. من در یکی از خطبههای نماز جمعه گفتم که آقایان! به جوانان به ویژه جوانان اهل سنت جواب بدهید!
سوالها بسیار است که باید به آنها جواب بدهیم. برخی وقایع تاریخی هستند که باید درباره آنها حرف بزنیم.
برخی مسائل باید فهرست شوند، علمای اهل شیعه و سنی جمع شوند و در مرئا و منظر اسناد را مطرح کنند و بر اساس حقایق، واقعیت را هر چه که باشد، بپذیرند. البته در این مسیر، باید مراقب ورود افکار و قواعد انحرافی باشیم.
با همه اینها در منطقهای که عمده آنها اهل سنت هستند، حق نداریم مراسمی برگزار کنید که به اعتقادات آنها توهین یا بیاحترامی میکند؛ باید نگاه درستی به مسئله وحدت داشته باشیم. گاهی اوقات برخی مسائل به جای آنکه نظم علمی داشته باشد، نظم کوچه و بازاری پیدا میکند و این باعث میشود که مبتذل شوند و سطح آن پایین بیایند.
با همه آنچه گفته شد فکر میکنید عملکرد اجزای مختلف حاکمیت در استان به ویژه در وقایع یک سال اخیر به جا بوده است؟ به ویژه در ماجرای هشتم مهر ماه...
پاسخ به این سوال مفصل است. سوال مهمی است؛ به ویژه در موضوعات سال اخیر که حساسیت خاص خودش را دارد. شاید بیشترین مباحث در خطبههای نماز جمعهام در هشت ماه اخیر را به اتفاق ۸ مهر در زاهدان اختصاص دادم.
تحلیل این اتفاق یک بحث است و سیر تعامل با جریان مکی بحث دیگری است. اما نکته پیش از این مباحث این است که نظام در تعامل با اهل سنت هیچ مشکلی ندارد. البته اهل سنت نجیبانه با این ماجرا روبرو شدند و بصیرت به خرج دادند.
فکر میکنید اشکال سطوح مختلف مدیریتی و تصمیمگیری در مواجهه با این جریان چه بود؟
یکی از اشکالات ما این بود که نه برای خدا یا برای وحدت، بلکه به خاطر برخی مسائل سیاسی سکوت کردیم و گمان کردیم که اثرگذاری دست فلان مولوی است. متأسفانه مماشاتی که میشود به علت مسائل سیاسی است. این دولت و آن دولت یا اصلاحطلب و اصولگرا هم ندارد.
برای کسب رأی مسائلی اتفاق افتاد که ضرورتی نداشت؛ چرا باید دفتر کاندیدای ریاستجمهوری برای عبدالحمید نامه بفرستد و از او بخواهد که بیانیه بدهد. مگر او کیست؟ چرا باید این اتفاق بیفتد؟ البته پیش از این هم شاهد چنین مواردی بودهایم. متأسفانه برخورد برخی سیاسیون قابل قبول نیست…
برخورد مسئولان با جریان مسجد مکّی چگونه است؟
برخی کاملاً منفعلانه برخورد میکنند چراکه خیال میکنند جریان مکی نماینده اهل سنت است؛ دیدگاهی که اشتباه محض است. جریان مکّی، نماینده اهل سنت نیست، بلکه یک جریان مستقل از اهل سنت است که باید در چهارچوب خاص خودش تعریف شود.
مردم اهل سنت هم این وسط ماندهاند و تا میخواهند طعم شیرین خدمات نظام را بچشند، یک درگیری مرزی در منطقه رخ میدهد، چند نفر کشته و شهید میشوند، اوضاع به هم میریزد و همه چیز امنیتی میشود. من معتقدم مماشات و انفعال در برابر جریان مکی ما را دچار مسئله کرده است.
حضور طالبان در افغانستان، بحث دیگری است که اخیراً برای منطقه به یکی از سرفصل مباحث تبدیل شده است و درباره برخورد با طالبها دیدگاههای مختلفی وجود دارد؛ شما به عنوان کسی که با مردم منطقه زندگی کردهاید فکر میکنید مواجهه جمهوری اسلامی با این حاکمیت چگونه بوده و چگونه باید باشد؟
پیش از هر چیز باید یادآوری کنم که ما به جهات مختلف با افغانستان در هم تنیدگی داریم. در استان با آنها قوم و خویش هستیم. تقریباً بخشی از تمام طوایف سیستان آن طرف مرز در افغانستان هستند و با هم نسبت فامیلی دارند.
بنابراین به دلیل در هم تنیدگیهای اجتماعی، فرهنگی و مذهبی مردم دو طرف مرز برای ما موضوعیت دارند. دلیل دیگر تنیدگی ما با افغانستانیها این است که اکنون ایران میزبان تعداد زیادی از مهاجران است، بنابراین موضوع افغانستان، محوری است.
با توجه به این نکات از نظر شما باید حاکمان افغانستان را از مردم آنها بدانیم؟
تجربه ثابت کرده که این گونه نیست! طالبان، از قوم «پشتون» هستند؛ «هزاره»، «تاجیک» و اقوام دیگری نیز در افغانستان هستند که اکثر آنها «طالب» نیستند. بنابراین طالبان بخشی از جامعه افغانستان را تشکیل میدهد. به طالبان میتوان هم به چشم یک سازمان نگاه کرد هم به چشم یک تشکیلات با عقبه فکری.
طالبان تشکیلاتی است که ایدئولوژی برایش از ساختار مهمتر است. در یک حکومت ممکن است ایدئولوژی بر ساختار بچربد، اما در اغلب کشورهای اسلامی، سیستم بر ایدئولوژی سایه میاندازد.
باید بدانیم امروزه طالبان نیاز دارد ریشه خود را در افغانستان محکم کند، چرا که ریشهاش آنقدر محکم نیست که بگوید من تمامی کشور را اداره میکنم.
میتوان گفت درصد بالایی از آوردههای اقتصاد افغانستان از مرزهای جمهوری اسلامی وارد این کشور میشود. بنابراین آنها برای ادامه حیات به ما نیاز دارند و ما هم برای منافع و مسائل متعددی به آنها توجه داریم.
برخی معتقدند در این مسیر باید حساب مردم و حاکمان را جدا بدانیم، اگر چنین عقیدهای را بپذیریم چگونه باید تعامل با کشور همسایه و شرایط امروز آن را برقرار کنیم؟
تعامل با آنها باید منشوری از نگاه کلان ما به جهان اسلام باشد. امروز در جهان اسلام مسائل و پروندههایی داریم؛ طبعاً پرونده فلسطین اولویت اول ما است، بنابراین پرداختن به طالبان بیش از ظرفیتش ممکن است برای پرونده اصلی ما مضر باشد. از طرف دیگر، امنیت مرزهای کشور، مناطق شرقی و مردم برایمان مهم است؛ امنیت مردم افغانستان نیز اعم از شیعه و سنی که موافق با طالبان نیستند برای ما مهم است.
همه این درهمتنیدگیها باعث میشود که در تعامل یا تقابل با طالبان، مسیری را طی کنیم که در جهت کلان جهان اسلام، ضربهای به پروندههای مهم نزند. در این مسیر باید عزتمندانه پیش برویم و راهبردمان به گونهای باشد که خروجی عزتمندانهای بگیریم.
نتایج برخورد عزتمندانه چه خواهد بود؟
اگر عزتمندانه با طالب برخورد کنیم، طبعاً مسلمانان افغانستان امیدوارتر خواهند شد. برخورد باید عزتمندانه باشد و آرامش جهان اسلام در نقطه به نقطه باید حفظ شود.
در افغانستان اگر کوچکترین جنگی اتفاق بیفتد باعث تضعیف جهان اسلام میشود و باید از آن جلوگیری کنیم. آرامش، اقتصاد و معیشت افغانستان و کشورهای اسلامی بسیار مهم است. انفعال جمهوری اسلامی ایران در برابر طالبان، سرخوردگی بخش زیادی از مردم افغانستان را در پی دارد.
و برای این مدل از تعامل چه اصلاحی نیاز است؟
من معتقد به یک تعادل و توازن در سیاستها هستم. ضمن اینکه بدانیم آنها از نظر ایدئولوژیک با ما مشکل دارند. همچنین باید از جنبههایی از حیات اسلام در افغانستان مراقبت کنیم و اجازه ندهیم که تندخویها، پروندههای جهان اسلام را تضعیف کند.
نظر شما