۱ مهر ۱۴۰۲، ۰:۰۳

مهر از تنها بانوی خبرنگار ایثارگر استان تهران روایت می کند؛

وقتی «شمیم» ۲۱ ساله عازم مناطق جنگی شد/دوست داشتم شهید شوم

وقتی «شمیم» ۲۱ ساله عازم مناطق جنگی شد/دوست داشتم شهید شوم

دماوند- «شمیم» نام تنها بانوی خبرنگار استان تهران است، که در دوران دفاع مقدس در مناطق جنگی حاضر شد و در بیمارستان به مجروحین و رزمندگان خدمت کرد.

خبرگزاری مهر، گروه استان‌ها: شمیم علاء الدینی در سال ۱۳۴۱ در شهر دماوند به دنیا آمد، با ورود به مدرسه و کلاس درس تمام تلاش خود را برای تحصیل و تهذیب نفس به کار گرفت، دوستان نزدیک او روایت کرده‌اند که صفات اخلاقی برجسته‌ای چون تواضع و سخاوت در وجود او جمع است.

او در زمان طاغوت و مبارزات انقلابی به تکثیر و توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) در مدرسه و بین دانش آموزان مشغول بود و از پرچمداران قیام و مبارزه بود.

علاء الدینی از زمان شروع جنگ در ستاد پشتیبانی در دماوند مشغول به کار شد و سپس در سال‌های ۶۲ و ۶۳ و در حالی که ۲۱ سال بیشتر نداشت، به عنوان امدادگر به مناطق جنگی اعزام شد و کار خود را در بیمارستان شهید کلانتری در بخش یک جراحی شروع کرد.

او تنها خبرنگار بانوی استان تهران است، که در دوران هشت سال دفاع مقدس دوشادوش مردان ایستاد و در برابر ظلم و ستم استکبار جهانی و رژیم بعث عراق از دین، میهن و آب و خاک پدری خود دفاع کرد و خم بر ابرو نیاورد و شجاعانه با دشمنان به نبرد پرداخت و اکنون نیز همچنان در خط مقدم جهاد تبیین می جنگد و میدان رزم را ترک نکرده است و در حالی که از کمترین امکانات رفاهی محروم است، اما دست از تلاش و کوشش در راه آرمان‌های خود بر نمی‌دارد.

آغاز هفته دفاع مقدس، فرصتی شد، تا با این ایثارگر خبرنگار به گفتگو بنشینیم، که ماحصل آن در ادامه می‌آید:

* کمی بیشتر از خودتان برایمان بگویید

در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم، ۱۶ ساله بودم که انقلاب شد، چون خانواده ما در زمان انقلاب و شروع جنگ پسر بزرگ نداشت، برحسب رسالت و وظیفه دفاع از کشور راهی منطقه جنگی در جنوب کشور شدم.

بنده به همراه دو نفر دیگر از خواهران بسیج استان تهران به منطقه اعزام شدیم.

وقتی «شمیم» ۲۱ ساله عازم مناطق جنگی شد/دوست داشتم شهید شوم

در واقع جوانی ما در انقلاب و شروع جنگ تحمیلی خلاصه شد.

* روز اولی که وارد منطقه جنگی شدید را برایمان ترسیم کنید.

وقتی به همراه دو نفر دیگر از خواهران بسیج استان تهران وارد اندیمشک شدیم، دنیای دیگری در برابرم قرار گرفت، همه چیز منطقه جنگی با زندگی عادی متفاوت بود، توصیف این دنیا بسیار سخت است، در مناطق جنگی فقط نور خدا بود و تلاش برای نزدیک تر شدن به ذات اقدس الهی، عبادت و راز و نیاز با خدا چیزی بود، که در لابلای رزم و جنگ در بین رزمندگان موج می‌زد، بی ریا و بدون تجملات مادی.

به خوبی خاطرم است، هیچکس لباس و کفش نو نمی‌پوشید، چون خجالت می‌کشید، درست برعکس امروز که مال و ثروت مقدماتی برای بالیدن و فخر فروشی به دیگران است، آن روزها عامل خجالت کشیدن بود، خیلی دوست داشتم، در همان حال و هوا شهید شوم.

به هر حال بعد از مدتی با شرایط منطقه جنگی کنار آمدم و آموختم که زندگی ارزشی ندارد و ممکن است، هر لحظه از دستش بدهی و لذا باید برای سعادت اخروی و خدمت به میهن تلاش کرد.

* وظیفه شما در مناطق جنگی چه بود و در چه بخشی فعالیت می‌کردید؟

رزمندگانی که در خط مقدم مجروح می‌شدند، پس از کمک‌های اولیه توسط امدادگران خط مقدم، با بالگرد یا آمبولانس وارد بیمارستان می‌کردند.

وقتی «شمیم» ۲۱ ساله عازم مناطق جنگی شد/دوست داشتم شهید شوم

من در بیمارستان مستقر بودم، مجروحین ابتدا برای عمل جراحی به اتاق عمل رفته و سپس کارهای بعد از عمل مانند تزریق، کنترل علائم حیاتی و… را من و همکارانم در این بخش برای مجروحین، جانبازان و رزمندگان انجام می‌دادیم.

گاهاً افرادی نیز بودند، که نیاز به جراحی نداشتند، این افراد نیز برای بخیه کردن جراحت به بخشی که من حضور داشتم انتقال می‌دادند.

خاصه اینطور بگم، که مجروح تا بهبودی کامل در این بخش بستری بود و ما افتخار پرستاری از او را داشتیم.

* در این بخش جراحی فقط خودتان بودید یا یک گروه فعالیت می‌کرد؟

خیر، گروه بودیم، یک مسئول بخش داشتیم و مدیریت بخش که مدیریت بخش را گروه ما بر عهده داشت.

* مسئولیت شما در این بخش سنگین بود؟ روزی چند ساعت کار می‌کردید؟

کارمان سخت، اما شیرین بود، در دو شیفت کار می‌کردیم، از هفت صبح تا هفت غروب یک شیفت بود و بعد از آن هم استراحت در کار نبود، دشمن نمی‌گفت، چون وقت استراحت است، بمب نزنم، شلیک نکنم و کسی را مجروح نکنم، گاه و بیگاه مجروح می‌آوردند، از هفت شب تا هفت صبح هم شیفت‌های شبانه بود که واقعاً حال و هوای معنوی و خاصی داشت.

ندای نماز شب خواندن مجروحین، آن هم در سکوت مطلق و خاموش در فضا طنین انداز بود.

گاهی صدای رگبار و صدای آژیر وضعیت قرمز و سفید می‌آمد، حال و هوای آن روزها واقعاً وصف نشدنی است.

این همه ماجرا نیست، علاوه بر تیر و حمله شبانه صدام، ما در محلی کار می‌کردیم، که پر از عقرب و رتیل بود، ولی عشق به دفاع از کشور بر تمام این ترس‌ها غلبه داشت.

* اکنون در چه وضعی هستید و آیا از اعتبار و تسهیلات ایثارگری استفاده کردید؟

خیر، اعتبار و تسهیلات چه معنی دارد، من برای کشورم جنگیدم و در پی هیچ چیزی نیستم، اکنون هم که سال‌ها است، از زمان جنگ می‌گذرد، مانند ۴۰ سال پیش به عنوان خبرنگار مردمی مشغول فعالیت هستم.

هیچ مسئولی نیز تاکنون از من حمایتی نکرده است، غیر از حضور نماینده مردم شهرستان‌های دماوند و فیروزکوه در مجلس شورای اسلامی هیچ مسئولی به منزل ما نیامده و فاقد امکانات رفاهی هستم و در خانه‌ای اجاره‌ای با درآمدی اندک امرار معاش می‌کنم، اما هنوز هم از آرمان‌هایم و از میهن پرستی و حرکت در راه انقلاب اسلامی و ولایت فقیه ذره‌ای عقب ننشستم و نخواهم نشست.

کد خبر 5892045

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha