خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: عملیات طوفان الاقصی و مبارزه جانانه مقاومت فلسطین علیه دشمن اسرائیلی تمام توجه جهانی را به سمت سرزمینهای اشغالی معطوف کرده است. یک نگاه به عرض و طول ماجرای شصت ساله اشغال فلسطین، آشکارا از حقیقت تکاندهنده و عبرتآموزی خبر میدهد و آن چیزی نیست جز دگرگون شدن صحنه و جابهجا شدن جایگاه اقتدار دو جبهه؛ هم در خود فلسطین و هم در خاورمیانه و دنیای اسلام، که اساساً فاجعه غصب فلسطین برای در قبضه گرفتن و سیطره بلندمدت و تضمین شده بر آن، از سوی سیاستمداران غربی طراحی و اجرا شده بود.
علما، اندیشمندان، روشنفکران و پژوهشگران اسلامی از سالهای نخست اشغالگری صهیونیستها در فلسطین همواره در سخنرانیها، مقالهها و کتابهای فراوانی به بررسی ابعاد این مساله پرداخته اند و سعی در روشنگری فضای عمومی ایران و جهان اسلام داشته اند و اصولاً یکی از علل وقوع انقلاب اسلامی مساله حمایت شاه از اسرائیل بود. امام خمینی در مصاحبهای در اینباره میفرمایند: «یکی از جهاتی که ما را در مقابل شاه قرار داده است، کمک او به اسراییل است. من همیشه در مطالبم گفتهام که شاه از همان اول که اسرائیل بهوجود آمد، با او همکاری کرده؛ و وقتی که جنگ بین اسرائیل و مسلمانان به اوج خود رسیدهبود، شاه، همچنان نفت مسلمین را غصب کرده، به اسرائیل میداد و این امر خود از عوامل مخالفت من با شاه بودهاست.»
حضرت امام همواره بازگشت به اسلام و متحد شدن را شرط نجات فلسطین و جلوگیری از امیال توسعه طلبانه صهیونیسم دانسته است و با تأکید بر اینکه مسأله اصلی اسرائیل نابود کردن اسلام است، خواستار کنار گذاشتن هرگونه اختلاف و از آن جمله اختلافات مذهبی بود. امام خمینی حکمفرمایی عدهای اندک از صهیونیستها را بر بیش از یک میلیارد مسلمان جهان ننگ و عار میدانست و میگفت: «چرا باید یک کشورهایی که دارای همه چیز هستند و دارای همه جور قدرت هستند، اسرائیل با آن عدۀ کم بیاید و به آنها اینطور حکمفرمایی کند؟ چرا باید این طور باشد؟ جز این است که ملتها از هم جدا، و از دولتها جدا و دولتها از هم جدا، و یک میلیارد جمعیت مسلمین با همه تجهیزاتی که دارند نشسته اند و اسرائیل آن جنایات را به لبنان میکند و به فلسطین می کند».
چه کسانی نسبت به آرمان فلسطین خیانت کردند؟
حضرت آیت الله خامنهای نیز هم پیش از انقلاب و هم پس از پیروزی انقلاب اسلامی به مساله انقلاب فلسطین اهتمام جدی داشته اند. آیت الله خامنهای در خطبههای نماز جمعه در ۹ آذر ماه ۱۳۶۳ در این خصوص میگویند: ما در کنار مردم فلسطین هستیم؛ ما در کنار مظلومان فلسطینی هستیم. البتّه مظلومیّت ملّت فلسطین فقط از سوی صهیونیستها نبود؛ آن کسانی که چشم روی هم گذاشتند و دست روی دست گذاشتند و این مظلومیّت را با بیتفاوتی و خونسردی تماشا کردند هم در مظلوم کردن مردم فلسطین سهیمند؛ آن کسانی که به نام مردم فلسطین حرف زدند امّا عملاً هیچ کاری برای مردم فلسطین انجام ندادند هم در این مظلوم کردن شریکند؛ آن کسانی که نسبت به آرمان فلسطین خیانت کردند، مثل بانیان کمپدیوید و سردمداران رژیم مصر، آن کسانی که با آنها سازش کردند، مثل بسیاری از سردمداران کشورهای مرتجع منطقه، و آن کسانی که آمادگی خودشان را برای ارتباط با خائنان به آرمان فلسطین اعلان کردهاند، اینها به نظر ما دشمنان فلسطین و خائنان به آرمان ملّت فلسطینند؛ هر کسی میخواهند باشند. ما در مسئله فلسطین بر روی دو نقطهی اساسی تکیه میکنیم: نقطه اوّل این است که حقوق حقّه فلسطین که این قدر در قطعنامهها، در کنفرانسها، در طرحها از آن دم زده میشود، چیزی جز دولت فلسطینیان و حاکمیّت فلسطینیان بر فلسطین نیست. خیال نکنند که حقوق حقّهی ملّت فلسطین این است که یک مقدار اعانه جمع کنند یا یک حکومت تصنّعی با همکاری نوکران سنتی آمریکا در همسایگی فلسطین اشغالی و زیر چتر قدرت صهیونیستها به وجود بیاورند و [فکر کنند] اینها حقوق حقّهی فلسطین است. حقوق حقّهی فلسطین این است که بر سرزمین فلسطین باید خود فلسطینیها حکومت کنند. اعراب فلسطینی صاحبان این سرزمینند، خودشان باید دولت تشکیل بدهند و بر این سرزمین حاکمیّت داشته باشند و دولت صهیونیستی بایست منحل بشود و از بین برود.
نقطهنظر دوم ما درباره فلسطین این است که صلح با صهیونیستها به هر عنوانی مردود است. صلح یک جور هم نیست؛ بعضیها صلحشان با صهیونیستها مثل کمپدیوید است، آشکارا با صهیونیستها سر میز مذاکره مینشینند؛ بعضی به این وضوح صلح نمیکنند. صلح کردن با صهیونیستها در قالب طرحهای گوناگون، در چهارچوب قطعنامههای گوناگون، از هر سازمانی، به وسیلهی هر کسی ارائه بشود، مردود است و ما این را قبول نخواهیم کرد و یقین داریم ملّت فلسطین هم صلح با صهیونیستها را در چهارچوب هر قطعنامه و هر طرح و هر مصوّبهای باشد، یقیناً رد خواهد کرد و قبول نخواهد کرد.
ما به عنوان دولت و ملّت جمهوری اسلامی از دو نظر برای مساله فلسطین اهمیت قائلیم: اوّلاً تکلیف اسلامی ما است که سرزمین متعلّق به مسلمانان چون در اختیار کفّار و مخالفان و معاندان به غصب و زور قرار گرفته، آن سرزمین را باید استنقاذ کنیم. ثانیاً از باب اینکه یک ملّتی مظلومند و ندای «یا للمسلمین» بلند کردهاند و از مسلمانها استمداد کردهاند، وظیفهی ما و همه است. بنابراین مسئلهی فلسطین یک مساله اسلامی است برای ما و مال همه مسلمانها است و ما به عنوان مسلمان برای این مساله اهمیت فراوانی قایلیم. هر جریانی هم در هر کجای کشورهای عربی، مخصوصاً در داخل سرزمینهای غصبشده و اشغالی فلسطینیها که به معنای واقعی کلمه بخواهد مبارزه کند، نه به نام مبارزه، نه به نام آزادیخواهی و در معنا اسارتطلبی، نه به نام فلسطینیها حرف زدن و منافع آنها را در نظر نگرفتن و منافع گروهی و شخصی خود را در نظر گرفتن؛ نه، آن کسانی که صادقانه بخواهند برای فلسطین مبارزه کنند، در هر جا باشند، مخصوصاً در سرزمینهای اشغالی، ما در کنار آنها هستیم و تا آنجایی که مقدور باشد، به آنها کمک خواهیم کرد.
بسیاری از یهودیها اصلاً از نسل اسرائیل نیستند
آیت الله مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی درباره مساله فلسطین میگوید:
اگر میخواهیم به خودمان ارزش بدهیم، اگر میخواهیم قیمت پیدا کنیم، اگر میخواهیم در نزد خدا و پیغمبر خدا محترم باشیم، در نزد ملل جهان محترم باشیم، باید این اصل را زنده کنیم. اگر پیغمبر اسلام زنده میبود، امروز چه میکرد؟ درباره چه مسألهای میاندیشید؟ واللهِ و باللهِ قسم میخورم که پیغمبر اکرم در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد. این یک مساله دودوتا چهارتاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است. من اگر نگویمواللهِ مرتکب گناه شدهام، و هر خطیب و واعظی اگر نگوید مرتکب گناه شده است.
گذشته از جنبه اسلامی، فلسطین چه تاریخچهای دارد؟ قضیه فلسطین مربوط به دولتی از دولتهای اسلامی هم نیست؛ مربوط به یک ملت است، ملتی که او را به زور از خانهاش بیرون کردهاند. تاریخچه فلسطین چیست؟ مدعی هستند که در سه هزار سال پیش دو نفر از ما (داود و سلیمان) برای مدت موقتی در آنجا سلطنت کردهاند. تاریخ را بخوانید؛ در تمام این مدت دو سه هزار ساله، کی بوده است که سرزمین فلسطین به یهود تعلق داشته است؟ کی بوده است که بیشتر سرزمین فلسطین مال ملت یهود باشد؟
آیا بیشتر سرزمین فلسطین از آنِ ملت یهود است؟ قبل از اسلام هم مال آنها نبود، بعد از اسلام هم مال آنها نبود. روزی که مسلمین فلسطین را فتح کردند، فلسطین دراختیار مسیحیها بود نه در اختیار یهودیها. و اتفاقاً مسیحیها که با مسلمین صلح کردند، یکی از مواردی که در صلحنامه گنجاندند این بود که شما یهود را در اینجا راه ندهید. گفتند: ما با شما زندگی میکنیم ولی با یهود زندگی نمیکنیم. چطور شد که یکدفعه نام وطن یهودی به خود گرفت؟ یکی از قضایایی که کارنامه قرن ما را تاریک میکند (این قرنی که به دروغ نام حقوق بشر، نام آزادی، نام انسانیت بر آن گذاشتهاند) همین قضیه است.
یهودیهای دنیا بعد از اینکه از ملتهای غیرمسلمان زجر و شکنجه و آزار میبینند (در روسیه، آلمان و بسیاری از نقاط دنیا)، بزرگانشان مینشینند میگویند تا وقتی که ما در اطراف دنیا متفرّق هستیم، در هر جا اقلیتی هستیم، سرنوشت ما همین است. ما باید مرکزی را انتخاب کنیم و همهمان آنجا جمع شویم، اتباع مذهب یهود آنجا جمع شوند. اول هم جایی را که فکر نمیکنند، فلسطین است؛ جاهای دیگر را فکر میکنند.
بعد، جنگ بین الملل اول پیش میآید. (البته من خلاصهاش را عرض میکنم. میتوانید کتابهایی را که در این زمینه نوشته شده است بخوانید.) متفقین با عثمانیها میجنگند. (من نمیخواهم از عثمانیها دفاع کنم ولی هرچه بود، حکومت واحدی بود؛ اگر ظالم هم بود، بالاخره واحد بود.) اعراب ساده لوح که از حکومت عثمانی به ستوه آمده بودند تحریک متفقین را پذیرفتند. از داخل، علیه حکومت عثمانی جنگیدند به وعده اینکه به خود آنها در مقابل عثمانیها استقلال بدهند. انگلیسها به اینها قول قطعی دادند که ما به شما استقلال میدهیم به شرط اینکه به نفع ما با عثمانیها بجنگید. این بیچارهها جنگیدند. در خلالی که این بدبختهای نادان ناآگاه داشتند با دولتِ تاحدودی اسلامی خودشان میجنگیدند، انگلستان قول و قرار خودش را با حزب صهیونیسم- که تازه تشکیل شده بود- محکم کرد که فلسطین را به شما میدهیم در قلب کشورهای اسلامی. جامعه ملل به وجود میآید (عدالت را ببینید!) و تصویب میکند که در دنیا ملتهایی هستند (مخصوصاً ملتهایی که از عثمانی جدا شدهاند) که چون رشد ندارند، ما باید برایشان سرپرست معین کنیم تا اینها را اداره کنند. درواقع میخواستند ارثیه عثمانیها را تقسیم کنند. قسمتی از آنها را دادند به فرانسه، قسمتی را دادند به انگلستان و… از جمله جاهایی که انگلستان گرفت فلسطین بود. گفت من قیم و سرپرست شما هستم؛ رسماً شد کفیل. بعد به صهیونیستها وعده داد (وعده معروف بالفور) که من اینجا را به شما میسپارم.
«صهیونیستها» یعنی یهودیانی که دهها قرن بود که در گوشههای دیگر دنیا زندگی میکردند و از نژادهای دیگر بودند. من خودم فکر میکردم که یهودیان موجود، همه از نسل اسراییلند. حالا میبینم تاریخ تشکیک میکند، میگوید این حرف دروغ است.
بسیاری از یهودیها اصلاً از نسل اسرائیل نیستند؛ جامع مشترکشان فقط مذهب است و بس. حتی نژادشان هم خالص نمانده است. یهودیانی که در اطراف و اکناف دنیا زندگی میکردند، فقط به دلیل اینکه فرنگیها به اینها زجر دادهاند و اینها دنبال نقطهای میگردند که آنجا جمع شوند، و به دلیل اینکه مردم خیانت پیشهای هستند، و به دلیل اینکه کتاب مقدسشان به آنها اجازه داده که اگر به سرزمینی رفتید، رحم نباید در شما وجود داشته باشد و از هیچ وسیلهای برای پیشبرد هدفتان امتناع نکنید، بعد که انگلستان وسیله مهاجرتشان را فراهم کرد، به این سرزمین مهاجرت کردند و زمینها را خریدند درحالی که یهودی بومی در فلسطین بیش از پنجاه هزار نفر نیست که الآن هم آن بیچارهها در بدبختی فوقالعادهای زندگی میکنند؛ یعنی یهودیان اروپایی و آمریکایی که آمدند، از جمله بدبختیهایی که به وجود آوردهاند این است که سربارِ یهودیان اصیلی هستند که حق دارند در آنجا زندگی کنند.
یک عده روشنفکر در میان اعراب بود؛ قیام کردند، انقلاب کردند. اینها را کشتند، اعدام کردند، به دار کشیدند. مرتب یهودیها را فرستادند. همین که عده زیاد شد، اسلحه زیادی هم در میانشان پخش کردند. بعد اینها افتادند به جان مسلمانان بومی؛ کشتند و زدند و بعد هم آواره کردند. پشت سر یکدیگر، از کشورهای اروپایی مهاجرت میشد.آمدند و آمدند. این یهودیانی که شما امروز اسمشان را میشنوید: موشه دایان، زلی اشکول، گلدا مایر، زهرمار! آخر ببینید اینها از کجای دنیا آمدهاند؟ مدعی هستند که این سرزمین، سرزمین ماست. امروز در حدود سه میلیون نفر مسلمان، آواره از خانه و زندگیشان هستند. هدف مگر تنها همین است که یک دولت کوچک در آنجا تشکیل شود؟ خیلی اشتباه کردهاید، خیلی همه اشتباه میکنیم. او میداند که یک دولت کوچک، بالاخره نمیتواند آنجا زندگی کند؛ یک اسرائیل بزرگ که دامنهاش از این طرف شاید تا ایران خودمان هم کشیده شود. به قول عبدالرحمن فرامرزی این اسرائیلی که من میشناسم، فردا ادعای شیراز را هم میکند، میگوید شاعرهای خود شما همیشه در اشعارشان اسم شیراز را گذاشتهاند مُلک سلیمان! هرچه بگویی آقا! آن تشبیه است، میگوید سند از این بهتر میخواهید؟! مگر ادعای خیبر را که نزدیک مدینه است، ندارند؟ مگر روزولت به پادشاه وقت عربستان سعودی پیشنهاد نداد که شما بیایید این شهر را به اینها بفروشید؟ مگر اینها ادعای عراق و سرزمینهای مقدس شما را ندارند؟.والله و بالله ما در برابر این قضیه مسؤولیم. به خدا قسم مسؤولیت داریم. به خدا قسم ما غافل هستیم. واللهِ قضیهای که دل پیغمبر اکرم را امروز خون کرده است، این قضیه است.
بعد دینی مساله فلسطین
امام موسی صدر از روزهای نخست آغاز فعالیتهای جهادی خود در لبنان که از شهر صور لبنان شروع شده بود به مساله فلسطین و انقلاب قدس توجه ویژه ای داشت و او را میتوان بنیانگذار مقاومت در لبنان علیه دشمن اسرائییلی دانست همچنان که این مساله بارها از سوی سیدحسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان مورد تاکید قرار گرفته است.
امام موسی صدر در سخنرانی تلویزیونی در تلویزیون کویت با عنوان «بعد دینی مساله فلسطین» میگوید: همه ما میدانیم که مشکل فلسطین و به طور خاص مشکل اسرائیل، در رأس همه مشکلات و اندوههای ما قرار دارد. درباره این مشکل بسیار سخن گفتهاند و درست نیست که من گفته شدهها را تکرار کنم. دوست دارم در ابتدای صحبتهایم درباره بُعدی صحبت کنم که از آن کمتر سخن گفتهاند. بُعدی که با من در مقام عالم دین تناسب دارد، یعنی بُعد دینیِ مشکلِ فلسطین. به نظر من این بُعد، پایه و اساس مشکل است که متأسفانه در بسیاری از مباحث آن را نادیده میگیرند. همانگونه که از نام اسرائیل و نام شورای کنیست و از انتخاب قدس به پایتخت اسرائیل و نامگذاری آن به اورشلیم و بسیاری دیگر از برخوردهای شخصیتهای سیاسی و نظامی اسرائیل برمیآید، این مشکل، بُعد دینی بسیار بزرگی دارد. اصلی ترین بُعد مساله بُعد دینی بود که بَعدها به بُعد نژادی تبدیل شد.
در حقیقت، ما باید این بُعد را به طور کوتاه بررسی کنیم؛ بُعدی که اسرائیلِ عصرِ ما را به اسرائیلِ کهنِ پیش از میلاد مسیح (ع) پیوند میدهد. میدانیم که فرزندان اسرائیل یا به تعبیر قرآن کریم بنیاسراییل، در مصر زندگی میکردند و در دوره کوتاهی عده شأن فراوان شد. متأسفانه، آنها از پاکی ملت مصر سوءاستفاده کردند و شروع به بازی با بسیاری از مقدرات و امور سرنوشت ساز مصر کردند و از جایگاه حضرت یوسف (ع) نیز که ملت مصر را از قحطی نجات داد، سوءاستفاده کردند.
این اوضاع و احوال سبب شد که ملت مصر بر ضد آنان قیام کنند و فرعون نیز از آنان انتقام گرفت و آنان را تحقیر کرد. قرآن کریم در این باره میفرماید: إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِی الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِیَعًا یَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْنَاءهُمْ وَیَسْتَحْیِی نِسَاءهُمْ. سرانجام، خداوند متعال پیامبرش موسی (ع) را برانگیخت. موسی آنان را نجات داد و به سینا برد تا از آنجا به فلسطین بروند. ارتباط آنان با فلسطین بدین سبب بود که حضرت ابراهیم (ع) از فلسطین عبور کرده بود، وگرنه در حقیقت خود ابراهیم (ع) نیز متولد فلسطین نبود و فقط از این منطقه عبور کرده بود.
آنان تصمیم گرفتند که به آن سرزمین بروند. وقتی از مصر بیرون آمدند، در اثر عقدههای پیشین و مشکلات روانی و اوضاع اجتماعی ای که داشتند، خود را در برابر راهی طولانی و سختیهای بسیار یافتند. از این رو، در برابر موسی (ع) شروع به بهانه گیری کردند و گفتند: مگر در مصر نانی برای خوردن و قبری برای دفنِ ما نیافتی که ما را به این منطقه آوردی؟ آنان به موسی گفتند که از خوردن گز انگبین و بلدرچین خسته شده اند و علی رغم ستمهایی که در مصر از آن رنج میبردند، از موسی خواستند همان غذاهای ساده ای را که میخوردند، برایشان فراهم کند. آنان دورهای را سرگردان در صحرای سینا گذراندند تا اینکه به سرزمین فلسطین رسیدند. گویا آنان طی این دوره از همه بشریت کینه به دل گرفتند. از این رو، وقتی وارد فلسطین شدند، بسیاری از اهالی فلسطین را کشتند و بخشهای بسیاری از این سرزمین مقدس را اشغال و ساکنان آن را آواره کردند. ساکنان این منطقه قبایل گوناگونی بودند که بنابر آنچه از برخی منابع تاریخی بر میآید، عربهایی بودند که از شبه جزیره به آنجا مهاجرت کرده بودند.
آنها در این دوره شروع به سوءاستفاده از مردم و سیطره جویی بر آنان کردند و در صدد برآمدند که برتری خود بر دیگران را به اثبات برسانند تا از این راه، اشغالگری و سیطره جویی خود را توجیه کنند و خلأ روحیِ ناشی از عقدههای روانی را پر کنند. عقدههایی که در دوره گذشته از آن رنج میبردند.
آنان در این دوره، تاریخ و اعتقادات خود را پایه گذاری کردند و طبیعتاً، این کاری زیربنایی بود. آنان چطور میتوانستند خود را برتر از دیگران بدانند؟ شریعت داشتند. همه میدانند. آنان به خدای یگانه ایمان داشتند و به این ایمان افتخار میکردند. ملتهایی که در فلسطین و منطقه خاورمیانه و لبنان و سوریه زندگی میکردند نیز به خدای یگانه ایمان داشتند. آنان خدای یگانه خود را «ایل» مینامیدند. بنابراین، خدای آنان یکی بود و هیچکس بر دیگری برتری نداشت.
آنان در ابتدا در آموزههای خود کلمه «ایل» را به کار میبردند و حتی کلمه اسرائیل و نام بسیاری از فرشتگان همچون اسرافیل نیز برگرفته از همین کلمه ایل است. اما در صدد برآمدند که خود را به طور کامل از دیگر مردم جدا کنند و برای خود امتیاز قائل شدند و خدای یگانه خود را «یهوه» نامیدند. با این روش، آنان خود را به طور کامل از مردم جدا کردند و ملت برگزیدۀ خداوند خواندند و دیگران را انسانهای درجۀ دو تلقی کردند. به دیگر سخن، خود را آفریدگان خدای یعقوب، خدای اسرائیل، به شمار آوردند.
پس از این مرحله که آنان خود را از جهت آفرینش و نژاد، برتر از دیگر انسانها دانستند. مشکل پا گرفت و سبب شد آنان در کمین فرصت باشند تا ثروت فرزندانِ آدم از هر نوع و هر جنسی را غارت و آنان را تحقیر کنند و به مثابۀ ابزارهایی برای خوشبخت کردن فرزندان اسرائیل به کارگیرند.
در تاریخ صدها مورد از ستمگری آنان در حق افراد بی گناه و اشغال آنان ثبت شده است. در دورهای که منطقه خاورمیانه در اشغال بیگانه بود و قرآن نیز در سورۀ روم با آیات غُلِبَتِ الرُّومُ فِی أَدْنَی الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَیَغْلِبُونَ از آن یاد کرده است، آنان با استعمارگران و حاکمان هم پیمان شدند و دهها هزار نفر از مسیحیان را به قتل رساندند که اکثریت مردم منطقه را تشکیل میدادند. آنان تلاش کردند که از طریق آموزههای مقدس مطالب خرافی و انحرافی بسیاری را در آموزههای دین مسیحیت وارد کنند. در مورد اسلام نیز همین روش را در پیش گرفتند. در تاریخ صدر اسلام و پس از هجرت پیامبر (ص) شاهد توطئه چینیها و خطرآفرینیهای متعدد آنان هستیم. خطر آنان در ماجرای احزاب به اوج خود رسید. وقتی احزاب و مشرکان شهر مدینه را محاصره کرده بودند، آنان بر ضد مسلمانان توطئه چیدند، ولی خداوند به پیامبر خود لطف کرد و پیامبر نیز با تیزبینیِ شگفت انگیزِ خود بر این مشکل چیره شد و از این توطئۀ خطرناک نجات یافت. یهود چندین بار برای کشتن رسول اکرم (ص) نقشه کشیدند و حتی در بسیاری از اخبار آمده است که پیامبر (ص) با غذایی که زنی یهودی برای ایشان آورده بود، مسموم شدند و در اثر آن از دنیا رفتند. پس از زمان پیامبر نیز تلاش کردند که بسیاری از خرافات و عقاید خود را در آموزههای اسلامی وارد کنند.
ما در علومی همچون فقه و تاریخ و تفسیر و به ویژه در بحث قصص انبیا، با هزاران روایتی روبه رو هستیم که فقها یا علمای اسلام آنها را اسراییلیات مینامند. این دسته از روایات، مجتهدان و فقیهان و پژوهشگران را با مشکل روبه رو کرده است. روشن است که همه این اقدامات و رفتارهای یهود نتیجۀ تفکری است که در آغازِ خروج آنان از مصر و طی سرگردانی در صحرای سینا و ورود به فلسطین شکل گرفت و از آنان گروهی منحرف پدید آورد. همه رفتارهای یهود ریشه در آن دوره زمانی دارد. به این ترتیب، میتوان دریافت که چرا موضع پیامبران و صالحان و همه گذشتگان دربارۀ آنان منفی بوده است. حضرت مسیح (ع) بارها بر ناراحتی خود از آنان تأکید کرده و از جمله فرموده است: «ای اورشلیم، ای کشندۀ پیامبران» و در جای دیگر فرموده است: «قدس را به دست سگان و خوکان ندهید.» این موضع حضرت مسیح ناشی از احساس و گرایشِ این نژادِ منحرف است. به یاد دارم که حضرت مسیح در جایی دیگر وقتی صرّافان و تاجران را از هیکل بیرون کرد، فرمود: «اینجا خانۀ پدر من و محل عبادت است و شما آن را به غاری برای دزدان تبدیل کرده اید.»
متأسفانه، این برخورد عمیق و دامنه دار در طول تاریخ که زاییدۀ این نژاد است، در وضع کنونی شبیه سرطان است، یعنی همچون سلولی است که رشد آن به زیان دیگر سلولهای بدن است.
در تاریخ همواره از آنان دوری میشد تا اینکه، متأسفانه، ما گرفتار آنان شدیم. اولاً، گرفتار نقشههای صهیونیستی شدیم که کتاب پروتکلهای دانشمندان صهیون از آن پرده برداشته است. از همه شما خواهش میکنم این کتاب را بخوانید. این کتاب نشان میدهد که یهودیان در فسادانگیزی در دنیا و دور شدن دنیا از دین و سیطره جویی بر دنیا و بسیاری دیگر از اقدامات ویرانگر در دنیا هستند. امروزه، درباره این نقشهها چند کتاب نوشته شده است. آمارها نیز نشان میدهد که بیشترین سهم در تجارت شراب و بیشترین نقش در فاسد کردن دنیا و بیشترین شرکتهایی که فیلمهای مبتذل و فاسد تولید میکنند و دیگر ابزارهایی که برای نابودی بشریت و هرزه کردن جوانان از دختر و پسر به کار گرفته میشود، از آنِ یهود است. آنان افکارِ ویرانگر بسیاری دارند که آنها را در قالب اندیشههای فلسفی و اجتماعی در دنیا منتشر میکنند.
اسرائیل زاییدۀ تمدن سرکش مادی است
همچنین امام موسی صدر در پیامی به دوره ششم مجلس ملی فلسطین در سال ۱۹۶۹ میلادی میگوید:
اسرائیل زاییده تمدن سرکش مادی و نتیجه حتمیِ مبانی تمدن غربی و طغیان خودخواهانه بشری است که در پایان قرون وسطا بر پایۀ انکار خدا و ارزشها بنا گذاشته شد و این، طغیان در ستمگری بود تا بدان جا که آسایشِ وجدانِ دروغینِ او با دست یازیدن بر دیگر ملتها حاصل میشد.رژیم اسرائیل نماد کامل این تمدن از نظر انحصارطلبی و بهرهکشی و تفرقهافکنی نژادپرستانه و تعصبهای دینی و ستمگری و اشغالگری و سنگدلی است.
انقلاب شما انقلابی است در برابر گمراهی فراگیری که عقلها و دلها را تسخیر کرده و سبب شده است که به شکل احمقانهای دربارۀ ستمگری و قتل و آوارگی بیندیشند. انقلاب شما انقلاب حق است که همچون سپیده صادق اندک اندک میدمد و گسترش مییابد و بر تاریکیِ این شبِ دراز فائق میآید و دنیا را سراسر نور و امید و حرکت سازنده و هوشیارانه میکند.انقلاب شما انقلاب در برابر نژادی است که کفر ورزید و طغیان کرد و پیامبران را به ناحق کشت و احادیث و آموزههای دروغین جعل کرد و برضد صدها هزار تن از مؤمنان توطئه چید و ادیان را تحریف و حقایق را مسخ و تاریخ را تحریف کرد و به فساد و انحراف و بیبندوباری دامن زد.
شما ای سپاهیان دلیر خداوند، با جهاد خود خدا را تسبیح میگوئید و او را از صفاتی که صهیونیسم برای خداوند میپندارد، منزه میدارید؛ صفاتی همچون فرق گذاشتن میان مخلوقات، جانبداری در برخوردها، دست بسته بودن، پیمانشکنی در ملکوت، به خطا رفتن در رسالت، متهم بودن پیامبران و عملی کردن وعدۀ خود به آتش و آهن. شما نمیپذیرید که خداوندِ بخشنده و مهربان را به بیزار بودن و دشمنی داشتن با اکثریت مخلوقاتش وصف کنند. شما دستور حضرت مسیح را اجرا میکنید که فرمود: «قدس را به دست سگان و خوکان ندهید.» شما انتقام او را میستانید، زیرا مسیح را متهم به دروغگویی کردند و درصدد کشتن او برآمدند. شما مریم پاکدامن را تقدیس میکنید که به او اتهام زدند و داغدار فرزندش کردند.
شما این پیشگویی قرآن را محقق میسازید که: ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ و از دستورات پیامبرِ بیمدهنده اطاعت میکنید.
شما به سوی سرزمینی در حرکتید که خداوند به آن برکت بخشیده و آن را پاکیزه ساخته است؛ به سوی شهر مقدسی که خاستگاه ادیان و تمدنهای بشری است و تمدنها در آن با یکدیگر پیوند خوردهاند؛ به سوی زادگاه مسیح و عروجگاه محمد (ص) و سرچشمه دانش و مدنیت در سپیدهدم تاریخ انسان.خون شهیدان شما کرامت عرب را آبیاری میکند و حیات را به ادیان و ارزشهای انسانی بازمیگرداند. دشمن شما نماد باطل، همه باطل، است و انقلاب شما باید حق، همه حق را عینیت بخشد.
برادران قهرمان، اینها ابعاد انقلاب مقدس شماست. اینها مفاهیم جهاد دشوار و طولانی شماست. اگر سنگینی و دشواری کارِ شما از همه دیگر انقلابها بیشتر است، به سبب تلاش شما برای تناسب داشتن هدف و وسیله است. آیا هیچ انقلابی دشوارتر از انقلاب خود و هیچ جهادی خطرناکتر و نفسگیرتر از جهاد خود سراغ دارید؟ آیا انقلاب مردم ویتنام بر ضد استعمار آمریکا اینگونه بود؟ آمریکا خود بازیچه دست صهیونیسم جهانی است و به اندازه اسرائیل امکانات برای گمراهگری و سیطره بر عقل مردم و جلب عواطف عمومی به سوی خود در اختیار ندارد. پیش به سوی آیندهای مجاهدان قهرمان، به امید دیدار در میدان نبرد و در مسیر حرکت و در قدس مقدس.
رژیم اسرائیل فاشیست است
دکتر علی شریعتی نیز به عنوان روشنفکری مسلمان و دغدغه مند در مقاطع گوناگون حیات علمی، فرهنگی و پژوهشی خود به مساله فلسطین مظلوم پرداخته است. از آن جمله میتوان به متن جوابیه دکتر علی شریعتی به مقاله داریوش آشوری درباره مسئله فلسطین اشاره کرد که در مجله فردوسی در سال ۱۳۴۶ شمسی) منتشر شده است.
دکتر شریعتی میگوید: رژیمی که با اسلحه انگلیس و آمریکا و فرانسه، سرزمینی را اشغال میکند و از سراسر اروپا، سرمایه داران را به یک کشور فقیر عربی میکشد و مردم آن را به صحرای سوزان سینا و اردن و سراسر آفریقا و خاورمیانه پراکنده میکند و دهقان مسلمان را در دهات خود محبوس میسازد و هر گاه یک کشور عربی، قصد نجات از یوغ استعمار غربی را دارد، با یک اشاره امپریالیسم بر آن میتازد، اسرای رسمی جنگ را وحشیانه شکنجه میکند، مردم را از خانههاشان بیرون میراند، و مبنای سیاسی و اجتماعی رژیم خود را بر یهودی بودن نژاد و کلیمی بودن مذهب استوار میکند، فاشیست است، یا کشوری که گناه نابخشودنیاش در چشم شما! این است که ملک فاروقها و گلوپ پاشاها و ملک فیصلها و ملک عبداللهها و ژنرال سوستل و آرگوها را رانده و آخرین پایگاههای امپریالیسم را در سراسر کشورهای عربی جمع میکند و از نظر داخلی فقط به پُر چانگیهای مشکوک و آلودۀ روشنفکران فروخته شدهای امثال آیت احمد و عبدالمالک و داریوش آشوری – که پُرند از آن «جوهر روشنفکری» که آنان را از توده عوام الناس جدا میکند – مجال نمیدهد؟
زیرا ترحم بر یک روشنفکری که از همه لوازم روشنفکری فقط یک زبان نیمبند را بلغور میکند و طوطیوار کلمات رایجی را از قبیل آزادی و دموکراسی و انسانیت – که به قول سارتر، خودشان در دهانشان گذاشتهاند – در کشورهای استعمارزده واگو میکنند، خیانت به توده عوام الناس است که اصالت دارد و ما کردیم و دیدیم. تجربه نیم قرن اخیر نشان داده است که اینان جاده کوبان و راه بلدان و کار چاق کُنان زبردست و مطمئن استعمار برای ورود و نفوذ آن در داخل کشورها بودهاند. اینان فقط از این نظر فاشیستند که به روشنفکرانی که «از توده عوام الناس جدایند» اجازۀ بافندگیها و [آدرسِ] کوچه غلط دادنها و نهضتهای قلابی به راه انداختنهای همیشه را نمیدهند و همین بزرگترین فضیلت آنهاست و عامل موفقیت آنها.
چگونه میتوان به داریوش آشوری و امثال او که، به هر مصلحتی، یک عده تاجر و سیاست پیشه و ماجراجو و سرمایه دار آلمانی و ایتالیایی و فرانسوی و آمریکایی و شرقی را که از کشورهای مختلفند و با زبانها و روحیات و سطح درآمد و سنن و عادات گوناگون و برای انجام نقشۀ معین و روشنی به فلسطین آمدهاند و حداکثر ۱۹ سال فقط سابقه تاریخی دارند، یک «ملت واحد چالاک دلیری که بهترین جنگها را میکند» معرفی مینماید، اجازه داد که در جنگ ملی علیه استعمار، همگام با اسرائیل به همه کشورهای مورد تجاوز وی بتازد و سمپاشی کند و همه روشنفکران ایرانی و همه رهبران ملل آزاد شده را دشنام دهد؟ آیا میشود وحدت ملی یک میلیون و نیم یهودی را که هر چند هزار نفرشان از کشوری در گوشهای از شرق و غرب عالم به فلسطین عرب آمدهاند، در نظرها مسلّم شمرد و در طول ۱۹ سال انجام شده و بدیهی، ولی وحدت اعراب را که زبان و مذهب و نژاد و سرزمین واحدی دارند و قرنهاست تشخص نژادی و مذهبی و جغرافیایی و زمانی و فرهنگی و تاریخی خود را با این روشنی حفظ کردهاند فقط به علت وجود خطهای مصلحتی فرضی که پس از جنگ جهانی میانشان به نام مرز کشیده شده است، غیر ممکن و اعتباری و نامعقول دانست؟! صهیونیسم، فاشیسم نیست؛ وحدت اعراب در برابر استعمار یک فکر فاشیستی است؟!
آقای داریوش آشوری چرا از حق صدها هزار آواره عرب که قرنهاست در فلسطین زندگی میکردهاند، کلمهای بر زبان نمیآورد و زندگی آنان را از پیش از اسلام تا ۱۹ سال پیش در فلسطین برای شناختن حق آنان بر آنجا کافی نمیداند و معتقد است چون ۱۹ سال از آن واقعه گذشت مشمول مرور زمان شده است و باید واقعیت را پذیرفت! اما جنایت یهودیان اروپا و آمریکا و روسیه را که غالباً ۲۰۰۰ سال پیش، از فلسطین رفتهاند، تنها به این علت که اساطیر و افسانههای قومی و مذهبی مشترکی دارند، که جایگاهش فلسطین بوده است برای اشغال این سرزمین و بیرون راندن اعراب آنجا، چون حقی به رسمیت میشناسد؟!
دفاع از بیت المقدس دفاع از حریم خداست
آیت الله سید محمود طالقانی یکی دیگر از اندیشمندان اسلامی بودند که در طول مبارزات طولانی مدت خود با استعمار و استبداد به مسئله فلسطین اشارات متعددی داشتند. ایشان با توجه به سیر تاریخی و نص صریح قرآن و همچنین حمایتهای استعمارگران از این قوم به این نتیجه دست یافتند که عمل نمودن به دستورات قرآن از جمله بحث جهاد و شهادت، علاج این بحران بزرگ در جهان اسلام میباشد.
آیت الله طالقانی در این خصوص میگوید: سی سال است در مبارزه با این قوم میگذرد، سی سال است که ملت فلسطین در زیر سختترین ضربات تبلیغاتی و جنگی به سر میبرد و امروز سرافراز بیرون میآید و امروز میبینیم ما که در ایران جرأت نداشتیم یک جلسهای برای هماهنگی و هم صدایی و هم ندائی با مردم فلسطین تشکیل بدهیم، با آزادی، صدای خودمان را با صدای مردم فلسطین و نماینده فلسطین با هم برای پیشبرد هدفهای مشترک بلند میکنیم. ما که در دوره استضعاف جرأت نداشتیم درباره فلسطین کلمهای بگوییم امروز مسائل فلسطین را در مرکز علمی مان در دانشگاهمان مطرح میکنیم. امیدواریم جوانهای ما بیشتر مسائل فلسطین را بشناسند که یک درس بزرگ تاریخی قرن ماست و بیشتر روابطشان را تحکیم بکنند هماهنگی خودشان را بنمایانند تا بتوانیم این دو انقلابی را که در دو نقطه حساس دنیا بوجود آمده، به همت و هم رزمی همه ملتها به پایان برسانیم.
ای مسلمانان همان طوری که در منا هر کدام هفت ریگ می زنید و برج شیطان و کفر را غرق ریگ میکنید هر کدام یک ریگ یک سنگ و یک سلاح در دست بگیرید همه مجهز بشوید صهیونیستها دشمن واحد تمامی خلقهای محروم جهان میباشند لذا برای مقابله با دشمنان ملل محروم به همکاری و روابط فیمابین این ملل، نیاز است. به خصوص ما مسلمانهای ایران که دایماً در معرض این فتنه هستیم. ببینید الان صهیونیسم خونخوار چگونه دندان روی هم میفشارد و برای ما نقشهی کشد به خصوص از این ابتکاری که مسلمانها رهبر ما، دولت ما و ملت ما نشان داد که روز جمعه آخر رمضان در سراسر کشورهای اسلامی را روز قدس نام نهاد ما خطابمان به عموم ملتهای اسلامی است بعضی از دولتها هستند که هنوز آگاهانه و ناآگاهانه بازی میکنند ملتهای مسلمان باید خودشان راه بیفتند. همه مجهز و آماده روزی برسد که همه حرکت کنیم به طرف بیت المقدس ما هم باید آماده باشیم از دبستان دبیرستان و دانشگاه باید بچههای خردسال ما، زنها و مردهای ما پیر و جوان ما آماده دفاع باشند برای دفاع از بیت المقدس. چرا که دفاع از بیت المقدس دفاع از حریم خداست و بر همه واجب است. من پیشنهاد میکنم در مدارس روستاها و کارخانهها، روزهای معینی اشخاص وارد بچهها و جوانان و زنهای ما را تمرین نظامی بدهند و در تمام کشورهای اسلامی به این صورت باشد.
نظر شما