به گزارش خبرنگار مهر، نوشتن قصههای آخرالزمانی یکی از ترفندهای جهان غرب و سلطه برای صافکردن جاده استعمار و غارت کشورهای دیگر بوده و هست. اما این رویه، مربوط به چندسال اخیر و فیلمهای هالیوودی چند دهه اخیر نیست و ریشه در قرن بیستم دارد. شاید اگر ریشهایتر در این زمینه تحقیق و پژوهش کنیم، نتایج جالبتری گرفته و به گذشته دورتری برویم. بههرحال یکی از آثار این ژانر غربی، رمان «مالویل» یا «قلعه مالویل» نوشته روبر مرل است که در عالم سینما هم منبع اقتباس بوده و فیلمی با همیننام براساس آن ساخته شده است.
روبر مرل یک فرانسویزاده در تبسه الجزایر است که سال ۱۹۰۸ متولد شد. پدرش در جنگ جهانی اول در تنگه داردانل کشته شد و خودش هم وقتی جنگ جهانی دوم شروع شد به استخدام ارتش فرانسه در آمد. مرل در سال ۱۹۴۰ در تخلیه دانکرک توسط آلمانها به اسارت در آمد و پس از آزادی، به نوشتن رو آورد. «مرگ کسب و کار من است» یکی از آثار شناختهشده او در بازار نشر ایران است. مرل ۲۸ مارس سال ۲۰۰۴ در سن ۹۶ سالگی براثر حمله قلبی درگذشت. شنبه و یکشنبه در کنار دریا، جزیره، مادراپور هم از دیگر کتابهای او هستند که به فارسی ترجمه شدهاند.
«قلعه مالویل» این نویسنده را هم که با ترجمه محمد قاضی به زبان فارسی عرضه شده، میتوان با کتابهایی مانند «افسوس! بابل» اثر پت فرانک یا «چکش لوسیفر» اثرلری نیون و جری پورنل مقایسه کرد.
داستان این کتاب درمورد فردی به نان امانوئل کنت، یکی از ملاکان بزرگ فرانسه است. کتاب، موضوعی ضد جنگ دارد و داستان نزاع برای بقا (موضوعی آخرالزمانی) آن با وجود اینکه با از بین رفتن دنیا با سلاح هستهای شروع میشود، به جایی میانجامد که باز هم شخصیتهای قصه دنبال سلاح برای دفاع از خود هستند.
حوادث داستان موردنظر در مناطق روستایی فرانسه و بستر زمانی اواخر قرن بیستم اتفاق میافتند. مخاطب در ۵۰ صفحه نخست کتاب با امانوئل، راوی داستان و روند زندگیاش آشنا میشود؛ اینکه امانوئل در قلعهای که با ثروت ارث رسیده از عمویش خریده زندگی میکند. قلعه محل زندگی امانوئل هم اینگونه توصیف و در ذهن مخاطب ساخته میشود:
«گفتم که از آبادی محوطه اول به جز سنگ چیزی باقی نمانده بود، اما از آن سنگها که من هنوز مقدار زیادی از آن را در اختیار دارم، برایم بسیار مفید واقع شدند، زیرا به وسیله آنها توانستم با تکیه به سمت جنوبی حصار که از یکی از قلههای کوه سنگی دفاع میکرد و بدون آن هم قله خوب میتوانست از خود دفاع کند و نیز با تکیه به سمت شمالی کوه سنگی، قرارگاههایی برای اسبهایم درست کنم. تقریباً در وسط محوطه اول و در دل کوه سنگی، شکاف عظیم و عمیقی باز شده است که در آن، آثاری از سکونت انسانهای ماقبل تاریخ یافت میشود، لکن نه چندان که بتوان آن را غاری تاریخی به حساب آورد. ولی برای اثبات این اصل، همین بس که آدمیان، هزاران سال قبل از ساختمان قلعه مالویل به عنوان پناهگاه استفاده میکردهاند.»
با این توصیفات از قلعه و روزمرگیهای عادی زندگی، ذهن خواننده برای یکاتفاق بزرگ آماده میشود؛ یک انفجار. انفجار یک بمب هستهای که همه فرانسه و حتی اروپا را نابود میکند اما امانوئل به همراه چند تن از دوستان نزدیک دوران کودکی و خدمتکارانش که در سردابی مشغول شرابگیری بود، از این حادثه جان سالم به در میبرند: «ما هر هفت نفر ساکت مانده بودیم و اگر بتوان گفت، به سکوت رادیو گوش میدادیم که ناگاه غرشی به گوش رسید، غرشی چنان مهیب که با هر قیاسی که بخواهم به توصیف آن بپردازم، به نظرم مضحک میآید: غریو رعد، صدای تُخماقهای بادی، سوتهای زوزه مانند کشتیها، غرشهای چند جت که دیوار صوتی را شکسته باشند، همهمه قطارهای افسار گسیخته. به هر حال، چیزی که به شدت تراق تراق کند، صدای برخورد آهنها به هم گوش را بیازارد، اوج صدای زیر و اوج صدای بم، به شدتی که از حد ادراک خارج باشد.»
فراموش نکنیم این کتاب با فضاسازی و شخصیتپردازیهای متعدد، یکداستان آخرالزمانی هم دارد؛ پس انفجار بزرگ، تقریباً حیات آدمها از بین رفته و فقط جمعیتهای محدودی به صورت پراکنده در نقاط مختلف باقی ماندهاند، که باید برای بقا تلاش کنند و هر کس به نوبه خود ایفای نقش کند. نویسنده شخصیتهای مختلف را با طرز فکرها و عقاید مختلف در جامعهای کوچک دور هم جمع کرده که سعی دارند با گفتگو و مشورت کنار هم با مسائل، مشکلات و چالشهای پیش رو در شرایطی مواجه شوند که هیچیک از امکانات دنیایی امروز را در اختیار ندارند.
جواد مجد
نظر شما