۲ آبان ۱۴۰۲، ۸:۰۳

سجادیه مطرح کرد؛

امکان تحقق نظام تربیتی با محوریت مادری

 امکان تحقق نظام تربیتی با محوریت مادری

عضو هیأت علمی گروه علوم تربیتی دانشگاه تهران به موضوع تمدن مادر محور پرداخت و گفت: تربیت باعث انتقال ارزش‌ها و فرهنگ جامعه از نسلی به نسل دیگر می‌شود.

به گزارش خبرگزاری مهر، در مسیر حرکت یک جامعه به سمت تمدن سازی، یکی از ابزارها و لوازم مؤثر در این حرکت نظام تربیتی آن جامعه است. تربیت باعث انتقال ارزش‌ها و فرهنگ جامعه از نسلی به نسل دیگر شده و قوام تمدن را شکل می‌دهد. در جامعه اسلامی نیز شرایط بدین گونه است و البته این ملاحظه نیز وجود دارد که نظام تربیتی دینی بیش از ساختارهای مدرن امروزی، ریشه آن بر موضوع مادری و خانواده است. لذا بررسی امکان‌های تحقق نظام تربیتی دینی با محوریت مادری و خانواده و جایگاه آن در شکل گیری و قوام بخشی تمدن نوین اسلامی موضوع مصاحبه‌ای بود که با نرگس سجادیه عضو هیأت علمی گروه علوم تربیتی دانشگاه تهران انجام شده است.

اگر مسیر تمدن‌سازی را این گونه تصویر کنیم که ابتدا تفکری شکل می‌گیرد، این تفکر در ساحت رفتار عینیت پیدا می‌کند، به فرهنگ تبدیل می‌شود، این فرهنگ با قدمتی تاریخی همراه می‌شود و به تمدن می‌انجامد؛ در این مسیر تمدن‌سازی، جایگاه نظام تعلیم و تربیت کجاست؟

سجادیه: شاید رابطه بین نهاد تربیتی و تمدن یا فرهنگ را به گونه‌های مختلفی بتوان تصویر کرد. یکی از گونه‌های رایجی که حتی در تربیت مدرن هم اتفاق می‌افتد این است که به نهاد تربیت (اعم از رسمی، نیمه‌رسمی و غیررسمی) به عنوان یک کارگزار برای فرهنگ و تمدن نگریسته می‌شود. در واقع ما تصور می‌کنیم این نهاد فقط باید آن فرهنگ، تمدن یا اندیشه‌ای را که از نظر ما درست است انتقال دهد؛ در حالی که این نگاه به تربیت دچار اغتشاشاتی است. خود نهاد تربیت، در تکوین و پیرایش فرهنگ و تمدن نقشی اساسی دارد؛ یعنی در مقابل فرهنگ یا تمدن، به عنوان یک حامل کامل و بی‌نقص عمل نمی‌کند و خودش گاهی برخی از پیام‌ها را پالایش می‌کند، تغییر می‌دهد و بعد منتقل می‌کند.

این نگاه ما به تربیت باعث می‌شود که تصور کنیم کارگزاران تربیت فقط باید آن پیام، فرهنگ یا تمدن را بفهمند و انتقال دهند؛ در حالی که این نگاه کارکرد نهاد تربیت را تقلیل می‌دهد. یک نظام پویای تربیتی در یک فرهنگ یا تمدن شروع به رشد می‌کند، اما از سقف آن فرهنگ یا تمدن بالاتر می‌رود و در واقع اگر بالنده شود، می‌تواند جلودار باشد. بنابراین جامعه‌ای می‌تواند پویا باشد که در آن، معلمان، مادران و همه دست‌اندرکاران تربیت، بتوانند هم‌زمان این پالایش را انجام دهند. این فضا باعث می‌شود که خود فرزندان نیز در یک تعامل پویا، آن فرهنگ، سنت یا تمدن را ادامه دهند.

با توجه به اینکه جایگاه نقش تربیتی مادر در فرآیند تمدن‌سازی و انتقال ارزش‌ها از نسلی به نسل دیگر بسیار حائز اهمیت است، کارکرد این نقش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

سجادیه: شاید هیچ نظام تربیتی قائل به این نباشد که مادر باید از فرآیند تربیت حذف شود. می‌توان گفت در تربیتی که می‌خواهد تمدن‌ساز باشد و فقط کارگزار یا انتقال‌دهنده نیست، هر مربی از جمله مادر، وظیفة آنالیز پیام‌ها و تفکرات را هم بر عهده دارد. او همچنین باید به فرزند آموزش دهد که چگونه پیام‌ها را تحلیل کند. این رسالت تربیتی برای مادر یا هر مربی دیگر، در کنار رسالت‌های اجتماعی و سایر فعالیت‌های آن فرد تعریف می‌شود. برای مثال، نمی‌توان گفت کتاب خواندن یا فعالیت‌های دیگر فرد، چیزی جدا از نقش مادری اوست. مادری که می‌خواهد پیام‌ها را پالایش کند، نیازمند حضور اجتماعی، رابطة فعال با اقشار مختلف اجتماع، کتاب خواندن و… است.

بنابراین باید بازتعریفی از نقش مادری داشته باشیم. خیلی از فعالیت‌های مادر در طول روز، هرچند ممکن است به طور فیزیکی از بودن او در کنار فرزند بکاهد، اما به صورت مستقیم یا غیرمستقیم، در همان نوع مادری او دخالت می‌کند. مادری که معلم است و با شبهه‌های دانش‌آموزان مدرسه آشناست، فرزند خود را کاملاً از زاویه دیگر می‌بیند تا مادری که صبح تا عصر در خانه است و فقط برنامه‌های صداوسیما را دنبال می‌کند.

اگر این بازتعریف را از نقش مادری داشته باشیم، مادران شاغل عذاب وجدان نخواهند داشت، چرا که سایر وظایف آن‌ها هم به نوعی ذیل وظیفه مادری تعریف می‌شود. از سویی دیگر، اتفاقاتی که در جامعه ما افتاده باعث شده است ما مادری را غریب و وحشتناک تعریف کنیم، در حالی که نسل خود ما با این نوع مادری بزرگ نشده است. امروز نقش مادری را آن قدر سخت معرفی می‌کنیم که فرد احساس می‌کند باید حداقل برای مدتی، کل فعالیت‌های خودش را تعطیل کند تا بتواند از عهده نقش مادری به خوبی برآید.

باید ماهیت مادری را یک مقدار عادی‌سازی کنیم و تا این اندازه آن را در تعارض با مسئولیت‌های اجتماعی قرار ندهیم. ممکن است به واسطه موقعیت‌ها و نیازهای ویژه، بالانس‌هایی انجام دهیم و مثلاً مادر در یک دوره بیشتر در منزل باشد و در دوره‌ای دیگر، فعالیت‌های اجتماعی‌اش را افزایش دهد، اما اینکه مادری را یک وظیفه یا کارکرد در مقابل سایر کارکردها تعریف کنیم، باعث می‌شود که زن به عکس‌العمل‌های قطبی کشیده شود و بگوید چون نمی‌توانم از پس این ماجرا برآیم، فعلاً مادر نمی‌شوم.

بحث دیگر این است که ما بیش از آنکه لذت‌های مادری را نمایان کنیم، بر روی مسئولیت‌های مادری تأکید کرده‌ایم. اگر می‌خواهیم افراد را به مادر شدن تشویق و ترغیب کنیم، باید گاهی از لذت‌های مادری برای او بگوییم تا او احساس کند این عرصه هم در کنار سایر جنبه‌های زندگی، مثل کتاب خواندن، کار کردن و… فرصتی برای لذت بردن از زندگی و برداشت کردن از آن است.

اگر زنی بیرون از خانواده باشد و تحصیلات و حضور اجتماعی بیشتری داشته باشد، می‌تواند از زاویه دیگری به تربیت نگاه کند و نقش خود را بهتر ایفا کند؟

سجادیه: شما در واقع دو قطب را معرف می‌کنید؛ قطبی که نقش مادری را به عنوان یک نقش انحصاری و بسیط می‌داند و آن را در تعارض با حضور اجتماعی زن می‌بیند و قطب دیگری که اساساً حضور اجتماعی زن را لازمه نقش مادری می‌پندارد.

من به هیچ کدام از این دو قطب معتقد نیستم، بلکه به راه میانه‌ای اعتقاد دارم. حتی کسی که مادر هم نیست، ممکن است بنا بر موقعیتی، زمان حضور خودش را در اجتماع تغییر دهد. مثلاً همسر او به شهر دیگری منتقل می‌شود، بیمار می‌شود یا پدر و مادر او بیمار می‌شوند و نیاز به حضور بیشتر او در جای دیگری وجود دارد. در واقع باید سطوح مختلفی برای پرداختن به شغل و فعالیت اجتماعی زن در نظر بگیریم. شغل رسمی هم می‌تواند تمام‌وقت یا پاره‌وقت باشد.

همچنین فرد می‌تواند از مرخصی استفاده کند. با این حال، بنده معتقدم باید فضای این مانور را برای مادران بیشتر کنیم. در واقع جامعه باید بپذیرد که نیمی از افراد، با توجه به نقشی که در تربیت نسل آینده بر عهده دارند، باید شرایط ویژه‌ای در عرصه اجتماع داشته باشند. برای مثال، مرخصی زایمان برای دانشجویان به دو سال افزایش پیدا کرده است. ممکن است در ظاهر به نظر برسد که بعد از دو سال، فرد کاملاً از فضای درسی خارج می‌شود، اما در عمل می‌بینیم که خانم‌های جوانی که اتفاقاً قصد بچه‌دار شدن هم دارند، با این شرایط جدید، بیشتر رغبت به ادامه تحصیل پیدا می‌کنند. پیش از این فکر می‌کردند که درس خواندن و مادر شدن دو مسیر کاملاً جدا هستند، اما در شرایط موجود، آمیختگی بین این دو نقش بیشتر امکان‌پذیر است.

پس من معتقدم این امکان وجود دارد که در یک دوره زمانی، با حضور اجتماعی منعطف‌تر، خانم‌ها بتوانند در کنار سایر فعالیت‌های خود، نقش مادری را هم ایفا کنند. در این راستا، همان طور که گفتم، باید دو اتفاق بیفتد؛ یکی ایجاد انعطاف در ایفای نقش‌های اجتماعی و دیگری عادی‌سازی نقش مادری.

بحث دیگر تعدیل کودک‌زدایی در محیط‌های اجتماعی است. با اینکه خیلی روی نقش مادری و خانواده تأکید می‌کنیم، محیط‌های اجتماعی رسمی، غیررسمی و نیمه‌رسمی ما دچار کودک‌زدایی شده‌اند. یک مادر و بچه حتی نمی‌توانند از اتوبوس استفاده کنند. به محض اینکه کودک ناآرامی کند، همه معترض می‌شوند که چرا مثلاً مادر با فرزندش سوار اتوبوس شده است. انگار افراد حوصله کمتری دارند. در حالی که تا پیش از این، حتی وقتی که بحث حضور اجتماعی خانم‌ها مطرح نبود، این مسائل به راحتی پذیرفته می‌شد. افراد به راحتی با فرزندانشان به روضه، مسجد و جاهای دیگر می‌رفتند. امروز مادری که می‌خواهد به کارهای خانه برسد هم فرزندش را به جای دیگری می‌فرستد؛ یعنی این قدر ما تحمل‌مان کم شده است.

علاوه بر این، آزادی‌های بیش از اندازه‌ای که به فرزندان داده‌ایم باعث شده است که ماجرا سخت‌تر شود. باید این افسارگسیختگی در تربیت کودک و کودک‌محوری را کمی تعدیل کنیم. حضرت رسول (ص) نیز فقط می‌فرماید کودک صَیّد است؛ یعنی باید او را به صورت ضمنی کنترل کنیم و کنترلمان صریح نباشد. بنابراین باید به سمتی برویم که تعدیل‌هایی صورت بگیرد و این هم‌جواری‌ها ممکن شود.

در دنیای مدرن با شرایطی درگیر هستیم که در فضای سنتی وجود نداشت. در واقع در فضای تربیتی، نهادهای رقیبی مثل اینترنت، ماهواره و… وجود دارند که پیش از این وجود نداشتند. آیا این شرایط جدید، ملاحظات و اقتضائات جدیدی را برای نقش مادری به همراه دارد؟

سجادیه: در روایات مختلف داریم که انسجام شخصیت متربی بسیار اهمیت دارد و این همان بحرانی است که مدرنیسم با آن مواجه است. اگر فرد اهل باطل باشد و باطل را بشناسد و بداند که اهل باطل است، باز هم نسبت به افرادی که نمی‌دانند چه هستند، فضیلت دارد. این بحران هویتی که با آن مواجه هستیم، خیلی بدتر از این است که فرد راه غلطی را انتخاب کند.

بحثی که ما امروز با نوجوانان و جوانان داریم این است که اصلاً موضع یا انتخابی ندارند. من فکر می‌کنم یکی از دلایل این عدم انسجام، به مبنای شخصیت افراد برمی‌گردد و این مسئله هم از آنجا نشئت می‌گیرد که نهادهای رقیب، به صورت آمیخته و بدون نظم وارد دنیای کودک می‌شوند. شاید مهم‌ترین وظیفه خانواده در دنیای امروز این است که دنیای کودک را آرام‌آرام باز کنند. مشکلی که ما در تربیت داریم این است که هیچ کدام از نهادهایی که در تربیت کودک مؤثرند، از جمله ماهواره، مدرسه، خانواده و… اصلاً فرصت کافی پیدا نمی‌کنند که فرآیند تربیتی یا نقشه تربیتی خود را، چه اشتباه و چه درست، مطرح کنند.

البته باید به این موضوع توجه داشت که اعمال محدودیت برای کودک، در مقابل رقبای تربیتی، تا یک سنی ممکن است. بعد از آنکه کودک به اندازه کافی رشد کرد، هرچند محتوای ارائه‌شده توسط آن عنصر رقیب مورد پذیرش والدین نباشد، نباید به فرزند چیزی را تحمیل کنند؛ همچنان که خداوند خطاب به یک نوجوان می‌فرماید: «وَ اِنْ جاهَداک عَلی اَنْ تُشْرِک بِی ما لَیسَ لَک بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما»؛ یعنی از چیزی که درباره آن علم نداری اطاعت نکن.

در واقع اولیای کودک باید بدانند که بعد از اینکه فرد بالغ شد، خودش باید انتخاب کند. البته در سنین قبل از بلوغ، مسئولیت انسجام‌بخشی شخصیت فرد و تربیت او بر عهده خانواده است. فکر می‌کنم تمام نهادهای رسمی و غیررسمی باید تابع مصلحت خانواده باشند. به همین دلیل، واقعاً مدرسه باید به حرف خانواده گوش کند، زیرا این فرماندهی باید از یک جا صورت گیرد. اینکه فضا با چه سرعتی و چگونه باید برای کوک باز شود، مصلحتی تربیتی است که خانواده باید آن را تشخیص دهد.

بر همین اساس، حضور اجتماعی مادر معنا پیدا می‌کند؛ چرا که در دنیای امروز دیگر مادر نمی‌تواند تک‌نوا حرکت کند. تلویزیون، سینما، اینترنت و فضاهای دیگری وجود دارند که نمی‌توانیم خودمان را در مقابل آن‌ها زندانی کنیم. در این موقعیت، مادر اگر در تربیت فرزندش، نمی‌تواند تک‌نوا جلو برود، حداقل باید انسجام این حرکت چندگانه را حفظ کند.

در فضای فعلی ما دچار نوعی پارادوکس شده‌ایم. از یک طرف، از تقویت نقش مادر و خانواده حرف می‌زنیم و از طرف دیگر، نهادهای رسمی‌مان ریشه‌دار شده‌اند و خودشان را متولی تربیت می‌دانند؛ یعنی به جای اینکه مدرسه از مادر بپرسد من برای فرزند شما چه کاری انجام دهم، اگر مادری هم چیزی بگوید، این کار او را دخالت در امر تربیت محسوب می‌کند. نهادهای رسمی و حتی نیمه‌رسمی مثل صداوسیما خودشان را متولی تربیت می‌دانند، نه کارگزار خانواده. به نظرم این نوع ارتباط دچار بیماری است و باید اصلاح شود.

کد خبر 5920141

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha