به گزارش خبرنگار مهر، وحید موسائیان در پنجمین فیلم سینمایی کارنامه علاوه بر اینکه زاویه دید خود را در نگرش به مخاطب تغییر میدهد، نگاهی آسیبشناسانه دارد به مقوله فیلمنامهنویسی در سینمای ایران که همیشه به عنوان نقطه اصلی قوت و ضعف یک فیلم از آن یاد میشود.
از همین وجه است که فیلمساز پس از نگارش مستقل یا مشترک فیلمنامههای آثار قبلی خود، در "گوشواره" سراغ یک قصه کوتاه از مجموعه داستان "لبخند انار" هوشنگ مرادی کرمانی میرود و کلیت پروسه نگارش را به وی واگذار میکند. نویسندهای که چهره آشنا ادبیات داستانی در مدیوم سینماست و مجموعه "قصههای مجید" کیومرث پوراحمد و "مهمان مامان" داریوش مهرجویی وامدار نوشتههای ساده و بیتکلف وی هستند.
هر چند بسیاری معتقدند مرادی کرمانی اصلاً داستانهایش را با پیش فرض بدل شدن به یک فیلم سینمایی مینویسد، ولی این نکته هم نمیتواند چیزی از ملموس بودن و صمیمیت کار او بکاهد که نقطه قوتی مهم محسوب میشود. قصههایی واقعی که تلخی را در زیرلایه و عمق خود حفظ کرده و در پوششی از طنزی هوشمندانه و ظریف به مخاطب ارائه میدهند.
طبیعتاً سابقه اقتباسهای موفق از آثار مرادی کرمانی در انتخاب یکی از آثار وی به عنوان دستمایه کار موسائیان تأثیر داشته است. این فیلمساز پس از مهجور ماندن کارهای قبلی خود به نوعی رویکرد آگاهانه برای بازسازی پل ارتباطی خود با مخاطب دست میزند و سینمای کودک، طنز خاص، بازیگران حرفهای و البته پشتوانه ادبی را برای این مهم کافی می داند.
اما به نظر میآید آنچه موسائیان به عنوان شرایط کافی برای رسیدن به یک فیلم مردمی و موفق در نظر گرفته، تنها شروط لازم برای طی این طریق هستند نه کافی. شروطی که هر چند حضورشان لازم است ولی آنچه آنها را تکمیل و به نتیجه ایدهآل میرساند، جهانبینی و حضور چشمگیر تفکر فیلمساز در پس همه اینهاست که در "گوشواره" این وجه کمتر احساس می شود.
هر چند تقسیمبندیهای محدودکننده ژانری که هر فیلمساز را به گونه سینمایی خاص وابسته میکند به نوعی خلاقیت هنری را نفی کرده و فرصت تجربهگرایی را از فیلمسازان میگیرد، ولی به هر حال باید این نکته را مورد توجه قرار داد که اثر نهایی باید قرابتی با صاحب اثر پیدا کند. بسیاری از فیلمسازان برجسته هستند که با وجود تجربه کردن گونههای مختلف سینمایی همیشه چیزی به عنوان جوهره خود به کار اضافه میکنند، وجهی همچون شناسنامه که به محصول نهایی هویت میبخشد.
فیلم "گوشواره" به نوعی نسبت روشن با موسائیان ندارد و شاید کمتر بتوان به بازشناسایی فیلمساز از ورای اثر رسید. یک فیلم کودکانه با همان تعریف اشاره شده که جنس طنز تلخ خاص مرادی کرمانی را در لایه های خود یدک میکشد و این وجه از آنجا خودنمایی میکند که مخاطب با قلم این نویسنده از ورای آثار نوشتاری و آثار به تصویردرآمده اش آشناست.
فیلم در ضرب الاجلی یکروزه، عواقب بلندپروازی یک دختر از طبقه فقیر جامعه را به تصویر میکشد. بلندپروازی که باعث به دردسر افتادن او، مادر، ناپدری و ... میشود و در انتها با از سر گذراندن یک شب سخت، آنها را دور هم جمع میکند. جنس خاص طنز مرادی کرمانی که در "مهمان مامان" به گونهای اوج سینمایی رسید، نوعی طنز هجوگونه مناسبات روزمره زندگی را به همراه دارد که موقعیتهای تصویری خوبی را برای یک فیلمساز در برگردان سینمایی فراهم میکند.
مهرجویی در "مهمان مامان" توانست این وجه را با لحن انتخابی برای روایت فیلم، پرداخت کلیت کار و ... هماهنگ کند و به اوج برساند. از همینجاست که مثلاً عمل جراحی ماهی قرمز حوض، دستور درست کردن غذا با میگو و ... در بطن فیلم بدل به طنزی همخوان با هجو کلیت این موقعیت میشود. رویکردی خاص که به فیلم هویت داده، آن را شاخص کرده و شبیه فیلمی دیگر نمیکند.
اما در "گوشواره" با وجود دستمایههای رسیدن به این زبان، هویت و لحن خاص، چنین مهمی حاصل نمیشود. به عنوان مثال اگر حضور مرغابی را به عنوان موقعیت برای ورود به این حیطههای خاص و جولانگاهی برای نمود زبان خاص فیلمساز در نظر بگیریم، موسائیان نتوانسته از آن بهرهای درخور ببرد و به جای ایجاد یک زبانی کلی برای فیلم، کلیت کار را دچار چنددستی کرده است.
فیلم در پرداختن به شعار و پیامهای اخلاقی هم نمیتواند به ساختار تعریفشده درونی برسد و این وجه هم در کنار موقعیتهای طنز که بیسرانجام فقط به تصویر درآمده، دچار نوعی بیهویتی است. پیامهای مستقیم که به نوعی حتی مخاطب کودک و نوجوان این روزها را که از هوشیاری بالایی برخوردار است، پس میزند و ظرافت در طراحی آنها کمتر به چشمی میخورد.
موسائیان در وجه انتخاب بازیگر هم تلاش کرده در عین حالی که از چهرههای حرفهای و شناخته شده استفاده میکند، با قرار دادن آنها در کاراکترهای تازه به نوعی آشنازدایی کند. هر چند این وجه هم از هوشمندی این فیلمساز و تلاش او برای حرکت نکردن روی عادت مخاطب میآید، ولی باز هم این نوآوری نتوانسته در کنار دیگر موارد اشاره شده به پیوندی مناسب برسد.
حضور اکبر عبدی در نقش یک پدر پزشک که پدرش مأمور شهرداری بوده، مسعود رایگان در نقش یک ناپدری شهرستانی و کجاندیش که همه چیز را به بدشانسی خود نسبت میدهد، رویا تیموریان در نقش یک مادر شهرستانی دلسوز و البته یکدنده از امتیازات بالقوه هستند که "گوشواره" دارای آنهاست، ولی نمیتواند آنها را به فعلیت مناسب برساند.
حتی به نظر میآید در مواردی انتخاب این بازیگران حرفهای موجب شده نقش فراتر از نیاز داستانی و اهمیتی که دارد بسط پیدا کند و پررنگ شود. از همین روست که باز میرسیم به همان سخن آغازین که "گوشواره" از کمرنگ بودن تفکر مرکزی حاکم بر فیلم (نه داستان) آسیب دیده و نمیتواند به واسطه همه امتیازهای بالقوه و شرایط لازم لاجرم به فیلمی صاحبسبک و حتی موفق در جلب مخاطب بدل شود.
نظر شما