به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «نبرد ناتمام» نوشته سعید علامیان به تازگی توسط انتشارات خط مقدم منتشر و روانه بازار نشر شده است. اینکتاب دربرگیرنده خاطرات حجت الاسلام علی شیرازی؛ نماینده ولی فقیه در نیروی قدس سپاه است.
علی شیرازی شخصیتی فرهنگی است. سال ۱۳۴۱ در روستای کشکوئیه به دنیا میآید. اشتیاق طلبگی از دوران دبستان در وجودش شکل گرفت؛ آنقدر که در خاطراتش میخوانیم: «از کلاس پنجم دبستان آرزو داشتم به قم بروم و طلبه شوم.» در پانزده سالگی زندگی طلبگی را در قم شروع میکند.
کتاب از روزهای کودکی راوی شروع میشود، و بعد، از گره خوردن زندگی او با روزهای انقلاب و جنگ میخوانیم، از ازدواج و زندگیِ سادهی طلبگی، آنقدر ساده و به دور از تشریفات که جشن ازدواج را در مسجد برگزار میکنند. علی شیرازی به عنوان بسیجی و رزمنده قبل از ازدواج و سالهای ابتدایی جنگ به جبهه میرود؛ اما بعد از ازدواج هم او از مسیر جهاد دور نمیشود و به راهش ادامه میدهد؛ و همان شوق فرهنگی پس از مدت کوتاهی او را به میدان تبلیغات جنگ میکشاند.
حجتالاسلام علی شیرازی از شهریور ۱۳۹۰ مسؤول نمایندگی ولی فقیه در نیروی قدس سپاه شد. خاطرات او نه فقط به جنگ هشت ساله و سالهای دور میرسد؛ بلکه حالا رسیده است به رزمندگان مدافعان حرم. به کسانی که بعد از سی سال فاصله از جنگ او را دوباره به فضای جنگ هشت ساله بردهاند.
سعید علامیان نویسنده این کتاب کار خود را به عنوان خبرنگار از سال ۱۳۶۰ در روزنامه جمهوری اسلامی شروع کرد و در دوران جنگ به عنوان خبرنگار در جبههها حضور داشت. او تا سال ۱۳۸۴ کار روزنامهنگاری را با سردبیری در روزنامهها و نشریات دنبال کرد. سپس به نویسندگی کتاب روی آورد. علامیان ۲۲ کتاب را در کارنامه خود دارد؛ که از جمله میتوان به کتابهای حاج قاسمی که من میشناسم، ملاقات در فکه، برای تاریخ میگویم، پسرهای ننه عبدالله وغیره اشاره کرد.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«در همین موقع سر و کلهی تانکهای عراقی پیدا شد. بچهها با همان خستگی آر پی جیها را آماده کردند. ما هم گلولههای آر پی جی را به سختی جلو میبردیم. و به دست شأن میرساندیم. کار به جایی رسید که خود آقای خوشی هم آر پی جی به دست گرفت. حتی بیسیمچیها هم آر پی جی برداشتند. یادم هست آقای خوشی آنقدر آر پی جی زده بود که خون از گوشهایش سرازیر شده بود. جنگ سختی درگرفت. بچهها خیلی از تانکهای دشمن را زدند. عدهای از بچهها همین جا شهید شدند. آقای خوشی هم همانجا، با تیربار مستقیم مسلسل تانک به شدت زخمی شد. دو سه گلوله به او اصابت کرده بود. یکی از گلولهها به دو مهره از کمرش تا مرز قطع نخاع صدمه زده بود. با مقاومت فرمانده و رزمندههای گردان، عراقیها نتوانستند خاکریزشان را پس بگیرند. از شهدای رفسنجان که در گردان ما بودند و میشناختم علیاکبر باقری و حسن حیدریپور بود. شهید دیگر حمید محمدینژاد همسایهی برادرم، حسین بود.»
نظر شما