خبرگزاری مهر؛ گروه سیاست- چهل و یک روز دیگر، انتخابات «خبرگان ششم» و «مجلس دوازدهم» برگزار میشود؛ طبق قاعده معمول و مألوف، در آستانه هر انتخاباتی، احزاب و گروههای سیاسی برای فهرستبندیهای انتخاباتی به تکاپو میافتند و در این میان برخی اشخاص و چهرهها نیز به صرافت میافتند که به هر شکل ممکن، خود را در فهرست احزاب شاخص و شناسنامهدار قرار دهند؛ در این عرصه، گاهی رابطهها بر ضابطهها پیشی میگیرد و اصول مهمی نظیر «شایستهسالاری» و «کارآمدی»، نادیده گرفته میشوند.
غلبه روابط بر ضوابط در موعد فهرستبندیهای انتخاباتی بعضاً به قدری غلیظ و شدید میشود که کنشگری سیاسی و حزبی را به چارچوب تنگ و دشوار قرابتهای خویشاوندی منحصر میسازد و در عمل، حزب و قواعد حزبی را از معنا تُهی میسازد؛ در چنین چارچوبی افرادِ فاقد معیارها و شاخصههای لازم، فضا را برای بَرکشیدن خود و تصاحب کرسیهای قدرت مساعد میبینند.
چهارچوبی که از آن سخن گفته شد سبب میشود روند رشد سیاسی، مبهم و گنگ شود و مشخص نباشد که لازمه ارتقای رتبه در ساحت سیاسی و حزبی چیست؟ آیا به صرفِ قرابت و خویشاوندی با رأس حزب و یا حامیان مالی حزب میتوان از نردبان پیشرفت سیاسی - حزبی بالا رفت، یا اینکه معیارها و ملاکهایی وجود دارد که به مثابه غربال، افراد را اَلک میکند تا شایستگان و اشخاصِ صاحب فکر و ایده از عناصر ناکارآمد تفکیک شوند.
برای آسیبشناسی و تبیین و تشریح دقیق مقوله فوقالذکر، لازم است به نوع نگاه گفتمان اسلام سیاسی نسبت به موضوع تحزبگرایی و تفاوتهای بنیادین آن با الگوهای غربی، نظر بیافکنیم.
کلانگفتمانی علیه «لیبرال دموکراسی»
نظام جمهوری اسلامی ایران مبتنی بر «مردمسالاری دینی» است؛ کلانگفتمانی که لرزه بر اندام لیبرالدموکراسی انداخته است؛ زمانی «فرانسیس فوکویاما» نظریهپرداز آمریکایی گفته بود که «لیبرال دموکراسی پایان تاریخ است و دیگر بهتر از این مدل حکمرانی، در قاموس فلسفه سیاسی و جامعهشناسی سیاسی متولد نخواهد شد». اما ظهور و بروز کلانگفتمانِ «مردمسالاری دینی» که نشأت گرفته و مُنبعث از آرا و اندیشههای حضرت امام خمینی (ره) و گفتمان مترقی اسلام سیاسی-فقاهتی است، خط بطلانی بر ادعاهای متفکران و اندیشمندان غربی در یگانهسازی از لیبرال دموکراسی کشیده است و تاکنون نیز مدل حکمرانی مبتنی بر «مردمسالاری دینی» بر «لیبرال دموکراسی» و «سکولاریسم» و مشتقات آن، برتری و تفوق دارد.
نظام مردمسالاری دینی با ابتناء بر حیات توحیدی، هیمنه لیبرال دموکراسی و سکولاریسم را در هم شکست و ساختار حکمرانی بدیعی را به جهانیان معرفی کرد؛ ساختاری که توأمان ابعاد و نیازهای معنوی و مادی بشر را پاسخگو است و در عین اهتمام به رأی و نظر مردم، برای رهنمونکردن آنان به حیات طیبه و تحقق سعادت دنیوی و اخروی، محوریت جامعه را منطبق با ساحات الهی قرار میدهد.
با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی و استقرار نظام جمهوری اسلامی، کلانگفتمانِ مردمسالاری دینی در ساحات مختلف جامعه اسلامی ما حکمفرما شد و روایتها و خردهروایتهای پمپاژشده از جهان غرب، با روکشهای متنوعی از زیستالگویِ مدرنیته، همگی به محاق رفتند؛ اساساً چالش و دشمنی عمیق غرب با ایران اسلامی نیز از این نقطه سرچشمه میگیرد و مسائل و مقولات دیگر، همگی در ذیل همین کلانگفتمانِ مردمسالاری دینی و مزایای برتریبخش حاصل از آن در تنازع با گفتمانهای ماتریالیستی و سلطهگرایانه دیگر معنا و هویت پیدا میکنند.
هدف دشمن، تبدیل مردمسالاریِ دینی به «حکومت باب میل استکبار»
در همین راستا حضرت آیتالله خامنهای رهبری معظم انقلاب اسلامی، در شهریور ماه سال جاری طی بیاناتی در دیدار پیشکسوتان و فرماندهان دفاع مقدس، با اشاره به شکست پروژه دشمنان در براندازی نظام جمهوری اسلامی، فرمودند: «آنها میخواستند جمهوری اسلامی را براندازی کنند، میخواستند سرنوشت ایران را تغییر بدهند؛ هدف این بود. میخواستند سرنوشتی را که به وسیله انقلاب ترسیم میشد، تغییر بدهند و سرنوشت ایران را عوض کنند؛ هدف این بود. میخواستند صدای ملت ایران را در گلو خفه کنند. ملت ایران یک پیام جدیدی داشت، یک حرف نویی به دنیا عرضه کرد. جمهوری اسلامی یک حرف نو است. مردمسالاری دینی یک حرف جدید است، یک ترتیب تازه برای زندگی است، یک سبکِ جدید برای زندگی ملتها است؛ خواستند این پیام که پیامِ مقاومت است، پیامِ ایستادگی است، پیامِ عدم تسلیم در مقابل زورگویی است، پیامِ مقابله با ظلم است، پیامِ مقابله با تبعیض بینالمللی است نرسد؛ خواستند این پیام را خفه کنند؛ هدف این بود… خب حالا پاسخ ملت ایران چه بود؟ ملت ایران همه این هدفها را خنثی کرد و خودش را بالا کشید و درست نقطه مقابل آن، کاری که آنها میخواستند اتفاق بیفتد، اتفاق افتاد. اینکه گفتم این یک فصل بسیار شورانگیز است و فصل هیجانآوری است، از این جهت است. ملت درست عکس آنچه آنها دنبالش بودند و آرزویش را داشتند و برایش این همه خرج کردند، و نقطه مقابل آن را، به تحقق رساند».
رهبری معظم انقلاب اسلامی در بیانات دیگری در همین باب، فرمودند: «هدف دشمن تبدیل مردمسالاریِ اسلامی به یک حکومت باب میل استکبار است. آنها در ایران دنبال این هستند که یک حکومتی اینجا سر کار بیاید که باب میل استکبار باشد: یا یک حکومت فردی که یک فرد مطیعِ آنها بر سر کار باشد، یا یک حکومت به ظاهر دموکراسی غربی که [در واقع] دموکراسی دروغ و فریب است، سر کار بیاید، منتها زیر نگین آنها، در مشت آنها که بر طبق میل آنها حرکت بکند و تحت فرمان آنها باشد؛ خواستار این هستند. استکبار در ایران خواستار یک حکومتی است که بتواند او را تهدید کند یا تطمیع کند و با تهدید و تطمیع بتواند خواستههای خودش را انجام بدهد، کشور را غارت کند، تسلط سیاسی یا اقتصادی پیدا کند؛ دنبال این هستند. تغییری که دشمن [از آن] اسم میآورد، تحولی که دشمنان جمهوری اسلامی مطرح میکنند، اینجور تغییری است».
«هدایتمحوری» و «وحدتبخشی»؛ دو اصل اساسی در تحزبگرایی دینی
علیایحال، آنچه مسلم است آن است که با استقرار نظام جمهوری اسلامی و حکمفرما شدن الگوی مردمسالاریدینی، لیبرال دموکراسی غربی و سکولاریسم به چالش کشیده شد؛ اما همین الگوی مردمسالاری دینی دارای اقتضائاتی نیز است که از جمله آنها میتوان به تحزبگرایی هدایتمحور و وحدتبخش اشاره کرد؛ در واقع همین «هدایتمحوری» و «وحدتبخشی» نقطه متمایزکننده تحزبگرایی در الگوی مردمسالاری دینی در مقایسه با الگوهای غربی است.
رهبری حکیم انقلاب اسلامی در باب تحزب در الگوی مردمسالاری دینی میفرمایند: «تحزب میتواند در جامعه انجام بگیرد، در عین حال وحدت هم صدمهای نبیند؛ اینها با هم منافاتی ندارد. منتها آن حزبی که مورد نظر ماست، عبارت است از یک تشکیلاتی که نقش راهنمایی و هدایت آحاد مردم را به سمت یک آرمانهایی ایفا میکند. ما دو جور حزب داریم: یک حزب عبارت است از کانالکشی برای هدایتهای فکری؛ حالا چه فکری به معنای سیاسی، چه فکری به معنای دینی و عقیدتی. اگر چنانچه کسانی این کار را بکنند، خوب است. قصد عبارت از این نیست که قدرت را در دست بگیرند؛ بلکه میخواهند جامعه را به یک سطحی از معرفت، به یک سطحی از دانایی سیاسی و عقیدتی برسانند؛ این چیز خوبی است. البته کسانی که یک چنین تواناییای داشته باشند، به طور طبیعی در مسابقات قدرت، در انتخابات قدرت هم آنها صاحب رأی خواهند شد، آنها برنده خواهند شد؛ لیکن این هدفشان نیست. این یک جور حزب است؛ این مورد تأیید است. میدان باز است».
ایشان با ایجاد تمایز میان کارکرد احزاب نوع غربی و احزاب مطابق با الگوی دینی و اسلامی، فرمودند: «یک جور حزب، تقلید از احزاب کنونی غربی است؛ احزاب کنونی غربی به معنای باشگاههایی برای صرفاً کسب قدرت هستند؛ در آن قالب، اصلاً حزب یعنی مجموعهای برای کسب قدرت. یک گروهی با هم همراه میشوند، از سرمایه و پول و امکانات مالیِ خودشان بهرهمند میشوند، یا از دیگران کسب میکنند، یا بندوبستهای سیاسی میکنند، برای اینکه به قدرت برسند. یک گروه هم رقیب اینهاست؛ کارهای مشابه اینها را انجام میدهد تا آنها را از قدرت پایین بکشند، خودش بشود جایگزین. الان احزاب در دنیا غالباً این گونهاند. این دو حزبی که در آمریکا به نوبت در رأس کار قرار میگیرند، از همین قبیلاند؛ اینها در واقع باشگاههای کسب قدرتاند. این نه، هیچ وجهی ندارد».
رهبری معظم انقلاب اسلامی گفتند: «اگر کسانی در داخل کشور ما با این شیوه دنبال تحزب میروند، ما جلویشان را نمیگیریم. اگر کسی ادعا کند که نظام جلوی تشکیل احزاب را گرفته است، یک دروغ واضحی گفته است؛ چنین چیزی نیست اما من اینجور حزبی را تأیید نمیکنم. اینجور حزبسازی، اینجور حزببازی معنایش عبارت است از کشمکش قدرت؛ این هیچ وجهی ندارد. اما حزب به معنای اول، یعنی یک کانالکشی در درون جامعه، برای گسترش فکر درست - چه فکر عقیدتی و اسلامی، چه فکر سیاسی و تربیت کادرهای گوناگون - بسیار خوب است؛ این چیز نامطلوبی نیست».
همانطور که در بیانات نغز رهبر حکیم انقلاب اسلامی مندرج است، حزب مطلوب و مقبول در الگوی مردمسالاری دینی، دارای شاخصهها و مؤلفههای مشخص و معین است؛ در الگوی مردمسالاری دینی، هدف غایی از تشکیل حزب، کسب قدرت نیست بلکه هدف نهایی، ایجاد تحول در ذهن و ضمیر آحاد جامعه مبتنی بر مبانی متعالی اسلامی است.
«کنش معطوف به نتیجه» چه آسیبی به همراه دارد؟
زمانی برخی عناصر رادیکال مدعی اصلاحطلبی که دچار استحاله شده بودند و وادی فکری-معرفتی خود را تغییر داده بودند، چنین تبلیغ و ترویج میکردند که «سیاست، کنشِ معطوف به هدف و نتیجه است»؛ معنا و ترجمان این حرف و گزاره آن است که هدف از فعالیت و کنشگری سیاسی و تشکیل حزب، صرفاً کسب قدرت است و برای کسب قدرت حتی میتوان مغایر با تعالیم الهی و دینی عمل کرد؛ این امر قطعاً با روح حاکم بر تحزبگراییِ هدایتمحور و وحدتبخش، در تضاد و تَباین است و مفهوم سیاست را در کشمکش و جنگ قدرت خلاصه و منحصر میسازد.
زیست و عمل در ساحت همین تفکر نتیجهمحور و قدرتطلب است که کنشگری سیاسی را از مؤلفههای مردمسالاری دینی تُهی میکند و کنشگران و فعالان سیاسیای را به وجود میآورد که صرفاً قدرتطلب هستند و هدف غایی سیاستورزی را کسب کرسیهای قدرت میانگارند و برای این منظور از مبادرت به هر نوع عمل، حتی اعمالی که مغایر با عزت نفس فرد مؤمن است، اِبا و اکراه نمیکنند.
در مواردی که مشاهده میشود که «روند رشد سیاسی» برای کنشگران این عرصه، از نهادمندی و قاعدهمندیِ منطبق بر همان مؤلفههای مردمسالاری دینی و تحزبگرایی وحدتبخش و هدایتمحور خارج میشود و به ورطه قدرتگرایی صرف سقوط میکند، باید نشانهها و دالهای حکمفرماشدن سیاسیکاریهای غربگرایانه را شناسایی کرد؛ نمونه مُتِعیّن این مقوله در برخی از فهرستبندیهای انتخاباتی قابل رؤیت است؛ امری که به وضوح با اندیشههای امامین انقلاب و گفتمان اسلام سیاسی-فقاهتی و نحوه کنشگری سیاسی در چارچوب این گفتمان در تضاد و مغایرت است.
حزب، معبدی برای «تعاون بر کار خیر»
مرحوم علامه مصباحیزدی که رهبری حکیم انقلاب اسلامی، ایشان را «مطهری زمان» مینامیدند، در همین راستا، معتقد بود: «کسانی که در ایران از تحزب و تئوری حزب دفاع میکنند، آن را مصداقی از تعاون میدانند؛ لذا شهید دکتر بهشتی، حزب را معبد میداند چراکه حزب میتواند جایگاهی برای تعاون بر کار خیر باشد؛ اما افرادی که با حزب مخالف هستند، معتقدند که این تئوریها فقط شعار و روی کاغذ هستند و در مقام عمل این تئوری فراموش میشود و احزاب به دنبال رسیدن به قدرت حرکت خواهند کرند. شاید تحولاتی هم که در حزب جمهوریاسلامی رخ داد، ناشی از چنین فرایندی بود چراکه پایهگذاران حزب افراد مهم و تأثیرگذاری چون شهید بهشتی، مقام معظم رهبری و شهید باهنر بودند اما جریان امور کمکم به سمتی رفت که عدهای قصد سو استفاده داشتند و لذا امام (ره) نیز به انحلال آن تمایل نشان دادند».
بااین وجود، جامعه سیاسی ما و تشکلهای فعال در عرصه سیاستورزی و کنش حزبی باید با آموزشمحوری و مطالعه و مُداقه در باب اندیشههای اسلام سیاسی و متفرعات آن از جمله حزبسازیِ منطبق با الگویِ وحدتگرایانه و هدایتمحورانه که در آرا و بیانات بزرگان و اعاظمی نظیر حضرت آیتالله خامنهای و علامه مصباح یزدی مندرج است، کنش حزبی تکلیفمدارانه را مشق کنند تا مبادا به وادی سیاسیکاریهای غربگونه بیفتند و حزب را به «باشگاه سیاسی کسب قدرت» تقلیل دهند؛ امری که معالأسف بعضاً در موعد فهرستبندیهای انتخاباتی از ناحیه برخی طیفها مشاهده میشود.
به بیان دیگر، وقتی احزاب یا تشکلهای سیاسی به مثابه «بستری برای کسب صرف قدرت» در نظر گرفته شوند، به صورت طبیعی سازوکارهای پیشرفت سیاسی نیز دچار ابهام و اعوجاج میشوند و همین امر سیاستورزی را از اصول، قاعدهمندی و نهادمندی تهی میکند.
نظر شما