به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «راه خون؛ یادداشتهای روزانه سرلشکر پاسدار شهید غلامرضا صالحی» با اهتمام احمد دهقان بهتازگی توسط نشر ۲۷ بعثت منتشر و راهی بازار نشر شده است.
غلامرضا صالحی متولد سال ۱۳۳۷ در نجفآباد اصفهان، قائممقام لشکر ۲۷ محمدرسولالله (ص) بود که در عملیات معروف «تنگه ابوغریب» که پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران و حمله دوباره عراق انجام شد، در یکحمله شبانه به دشمن یورش برد و به شهادت رسید.
احمد دهقان میگوید دستنوشتههای شهید صالحی بدون اغراق از مهمترین دستنوشتههایی هستند که تاکنون راجع به جنگ نوشته شده و منتشر میشوند. صالحی خیلیزود ابتدا در غرب کشور و سپس در جنوب و شمال غرب، در بالاترین سطوح جنگ و تصمیمگیریها حضور پیدا کرد. اما اندیشهها و وقایع زندگیاش بهعنوان یکفرمانده گمنام تاثیرگذار، کمتر معرفی شدهاند. با اینوجود از او، انبوه یادداشت و دستنوشته به جا مانده که اندیشهها و روزگار او را تشریح و مشخص میکنند. تکجملههایی در اینیادداشتها وجود دارند که حاصل سالها تجربه جنگیدن و نبرد او هستند.
یکی از کتابهایی که پیشتر چاپ شده و میتواند نقش شهیدصالحی را در جنگ و مقاومت جانانه در تنگه ابوغریب تبیین کند، «عملیات عطش» نوشته جواد کلاته عربی است که سال ۱۴۰۰ توسط نشر ۲۷ منتشر شد. فرازهای ابتدایی «عملیات عطش» به بحثها و گفتگوهای محمدرضا یزدی فرمانده گردان عمار با غلامرضا صالحی معاون لشکر ۲۷ اختصاص دارد که در آنها، یزدی معتقد میخواهد در جلسه با آیت الله هاشمی رفسنجانی جانشین وقت فرماندهی کل قوا، صحبتهای انتقادی خود را درباره مدیریت جنگ مطرح کند اما صالحی معتقد است جلسه پیش رو، جای طرح این مسائل نیست. یزدی معتقد است دولتیها هم باید مثل مسئولان عراقی درگیر جنگ شوند چون به باور او، وزارت خانههای کشور درگیر جنگ نیستند و با تشکیل معاونتهای پشتیبانی در هر وزارت خانه که فایدهای ندارند، نمیشود چنین جنگ عظیمی را اداره کرد.
در شبی که چند گروهان گردان عمار برای درگیری با عراقیها در تاریکی پیش میرفتند، صالحی خود را به نیروهای گروهان باهنر رساند که بنا بود به دشمن حمله کنند و اعلام کرد عراقیها روی جاده ابوقریب آمده و از رودخانه دویرج هم عبور کردهاند. و این، یعنی نیروهای عمار، چهارتاپنجکیلومتر بیشتر با دشمن فاصله ندارند. با حرکت ستون گروهان باهنر، صالحی قصد حرکت با نیروها را دارد که یزدی مانعش میشود. در نتیجه بنا میشود صالحی به سهراهی ابوقریب در کنار کوثری برگردد. یزدی و بیسیمچیهایش هم همراه با آخرین نفرات ستون به سمت دشمن حرکت میکنند.
پس از درگیریها و فشار سنگین دشمن، یزدی برای هماهنگی و تماسهای بیشتر ناچار میشود مسافتی را بهسمت عقب برگردد که با رسیدن به تجمع تعدادی از نیروها خبر شهادت صالحی را میشنود؛ اینکه انفجار گلوله توپ تانک کنار خودروی تویوتایی که صالحی و چندسرنشین دیگر در آن بودهاند، باعث شهادتش شده است. ایناتفاق سهشنبه ۲۱ تیر ۱۳۶۷ رخ داد.
کتاب «راه خون»، بهجز «پیشگفتار»، «مقدمه»، «اسناد و عکسها» و «نمایه»، خاطرات شهید صالحی را در ۹ فصل شامل میشود که بهترتیب سالهای نگارش و ثبتوضبط خاطرات تدوین شدهاند. اینفصول به اینترتیباند:
سال ۱۳۵۸، سال ۱۳۵۹، سال ۱۳۶۱، سال ۱۳۶۲، سال ۱۳۶۳، سال ۱۳۶۴، سال ۱۳۶۵، سال ۱۳۶۶ و سال ۱۳۶۷.
دهقان در مقدمه، علاوه بر توضیح چگونگی تهیه و تدوین کتاب، زندگی و زمانه شهید صالحی را نیز پیش روی مخاطب قرار داده است.
غلامرضا صالحی یادداشتنویسی را سال ۱۳۵۸ همزمان با اعزام برای شرکت در جشنهای انقلاب لیبی آغاز کرد. یادداشتهای اینسفر، به انضمام آموزش یکماهه نظامی در لبنان، اولینیادداشتهای روزانه او محسوب میشود که وقایع سفر را همراه با تاریخ آنها آورده است. پیش از اینیادداشتها، مدرکی از یادداشتنویسی یا یادداشتهای روزانه صالحی به دست نیامده است. نکته مهم درباره اینشهید، این است که یادداشتنویسی را بدن زمینه پیشین و تمرین نگارش شروع نکرده است. او جزو شورای نویسندگان نشریات «پیام شهید» و «شهید» بود و مطالب چاپشده زیادی در کارنامه دارد که ازجمله آنها میتوان به «جهانهای گوناگون؛ جهان انقلابی و جهانهای غیرانقلابی» اشاره کرد که در نشریه پیام شهید به چاپ رسید.
محمدمهدی فروغی دوست شهید صالحی میگوید: «او هیچگاه یادداشتنویسی را ترک نکرد؛ چه در دوران مجروحیت یا حتی در سفر به داخل خاک عراق و سفر به مکه. در این دو سفر نیز یک دفترچه جیبی به همراه داشته و خاطرات سفر را نوشته است. پس از بازگشت، تمام یادداشتها را به دفترچه سالشمار خود منتقل کرده است. خیلی اهل مطالعه بود. خیلی هم مینوشت. در اوج درگیریها، در اوج ناراحتیها، در اوج خستگیها و در اوج مجروحیتها باز هم مینوشت. یکبار شهید صیاد شیرازی گفت آقای صالحی مجروح شده، برو مواظبش باش. شب بدی هم بود. قرارگاه توی یک دره قرار داشت و با مکافات خودم را به آنجا رساندم. آن شب نیز با اینکه مجروح بود، همان جا خونهای روی زخمش را پاک کرد و بنا کرد به یادداشتکردن وقایع آنروز. یادم است موتور برق قرارگاه را هم خاموش کرده بودند. خدا شاهد است، فانوس را گذاشت روی زانویش و خاطرات آنروزش را نوشت.»
شهید غلامرضا صالحی و محمداسماعیل کوثری
در کتاب «راه خون»، در بخشی از نوشتههای شهید صالحی از عملیات خیبر و خاطره مربوط به روز ۲۸ اسفند ۶۲ چنین آمده است:
یکشنبه/ ۲۸ اسفند ۱۳۶۲
امروز صبح برای دیدار با برادر [مهدی] باکری، به اتفاق برادران [ابراهیم] خیری، [غلامعلی] سعیدفرو [سیدناصر] حسینی به جزیره مجنون رفتم. در آنجا، در مقر لشکر نجف با برادر احمد کاظمی صحبت کردم که ایشان گفت برادر [مهدی] باکری برگشته است. ظهر را در سنگر احمد کاظمی بودیم و با ایشان پیرامون مسائل عملیات و دیگر مسائل چندساعتی صحبت کردیم. بعدازظهر از جزیره بازگشتیم. در مقر خاکی لشکر عاشورا با برادر [مهدی] باکری صحبت کردیم و به اینتصمیم رسیدیم که تیپ بیتالمقدس در کنار لشکر عاشورا مستقر شود و تا شروع عملیات، بهطور مستقل کارهای مربوطه را انجام دهد. در حین شروع عملیات و ماموریت یافتن، نیروهای تیپ و گردانهای رزمی و واحدهای رزمی تیپ در کنار لشکر، تحت امر فرماندهی وارد عمل شوند. قرار شد که از فردا صبح تیپ به منطقه انتقال یابد.
آخرینیادداشت شهید صالحی، مربوط به «دوشنبه/۲۰ تیر ۱۳۶۷» است و از اینقرار است:
شب گذشته برادر [محمد] کوثری به قرارگاه رفت و بنده امروز در پادگان مشغول توجیه واحدها و گردانها و انتقال آنها به اردوگاه کارون بودم. ماموریت فعلی لشکر، احتیاط قرارگاه کربلا برای محور زید میباشد.
دهقان درباره اینیادداشت آخر میگوید: «یادداشتهای غلامرضا صالحی در همینجا به پایان میرسد. او دو روز بعد، همانگونه که شرح آن در مقدمه کتاب آمده است، در تک عراق در منطقه فکه به شهادت رسید. اما من (احمد دهقان) در شب بیستویکم تیر ۱۳۶۷ برای آخرینبار او را دیدم. یادداشتهای بعدی، خاطرات من از اوست و آنروزگار و آن دو روز پایانی.
کتاب «راه خون» با اینخاطره احمد دهقان به پایان میرسد:
چهارشنبه / ۲۲ تیر ۱۳۶۷
از خواب بیدار میشوم. بعد از آن بیداری شبانه، بلند میشوم و میروم پایین. خوابآلود و خسته، وضو میگیرم و برمیگردم طرف ساختمان. چندتا از بچههای کادر گردان، جلوی در، روی یخدان نشستهاند؛ در پناه سایه ساختمان. بهطرفشان میروم و سلاموعلیک میکنیم. همه ناراحتند. میپرسم: «چی شده؟ چه خبر؟»
یکیشان آرام میگوید: «غلامرضا صالحی، قائم مقام لشکر شهید شده!»
تند میپرسم: «کی؟»
یکی دیگر میگوید: «دیشب. با بچههای گردان عمار زدهاند به عراقیها. صالحی همانجا شهید شده.»
میمانم. چهرهاش لحظهای از ذهنم دور نمیشود. یاد دیشب میافتم؛ ستاد لشکر و صحبتهایش. هرکس چیزی از او میگوید و خاطرهای. یکلحظه آرامش نداشت. همیشه در جنگ بود و فرماندهی جلوتر از همه. یاد بیتالمقدس ۷ میافتم و چهره خاکآلودش؛ آنلحظهای که همه عقب میآمدند و او جلو میرفت. آرام از کنارشان میروم. یاد او از ذهنم دور نمیشود؛ او که مرد جنگ بود و او که رفت. انگار همه یتیم شدهاند. نمیدانم چرا همه اتفاقات جنگ باید در اینچند روزه بیفتد. لشکر چه تنها شده است!
انتشار اینکتاب با همکاری نشر ۲۷ بعثت، نشر فاتحان و کنگره ملی ۲۴۰۰۰ شهید پایتخت انجام شده و با هزار و ۴۲۴ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۷۲۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما