به گزارش بازرگانی خبرگزاری مهر، وابستگی عاطفی سالم بخشی از رابطه است، زیرا باعث ایجاد اعتماد و احترام میشود. بدون درجه خاصی از وابستگی، احترام دست نیافتنی است، زیرا ما نمیتوانیم اعتماد شریک زندگی خود را درک کنیم. با این حال، اگر فرد بیش از حد به شریک زندگی خود وابسته باشد، رابطه میتواند ناسالم باشد. متأسفانه، اکثریت قریب به اتفاق افراد مبتلا به وابستگی عاطفی بیش از حد، متوجه نیستند که ممکن است از نظر عاطفی، بیشتر به شریک زندگی خود متکی باشند تا به خودشان. این مساله میتواند پویایی ناپایدار را در رابطه ایجاد کند.
تصدیق وابستگی عاطفی بیش از حد چالش برانگیز است زیرا ترس از اینکه هرگز نتوان از آن رهایی یافت باعث برانگیخته شدن احساس درماندگی میشود. با این حال، پرداختن به این ترس به تشخیص جنبههای واقعی درماندگی عاطفی از جنبههای خیالی کمک میکند.
بیایید ببینیم چه عاملی باعث از دست دادن ماهیت و قرار دادن احساسات شریک زندگی در جایگاهی بالاتر از احساسات خود میشود. قبل از پرداختن به این موضوع، پیشنهاد میشود برای مطالعه مطالب مربوط به توسعه فردی و روانشناسی به سایت مرکز مشاوره آوان مراجعه کنید و به صورت روزانه از محتوای آن بهرهمند شوید.
از دست دادن هویت عاطفی مشکلی رایج است. این ناشی از تمرکز زیاد به خارج از خودمان است که باعث میشود ارتباطمان را با آنچه در درونمان است از دست بدهیم. هویت عاطفی شامل احساسات، شهود، حساسیتها و همچنین برخی عملکردهای فیزیکی مانند ضربان قلب و تعداد تنفس میشود. ما شروع به از دست دادن حس هویت خودمختار میکنیم. با این حال، از آنجایی که ما باید با کسی یا چیزی همذات پنداری کنیم، همسرمان به هویت جدید ما تبدیل میشود. مشکل به این ترتیب ایجاد میشود که ما احساس پوچی میکنیم و آن را با وابستگی کامل به فردی دیگر پر میکنیم.
این ممکن است تلاشی برای رسیدن به نشاط و کاهش احساس اضطراب باشد. در روابط ناسالم با وابستگی عاطفی بیش از حد، افراد خرسندی خود را بر اساس موفقیت شریک زندگی خود و ناراحتی خود را بر اساس شکستهای او قرار میدهند. برای اینکه چنین فردی احساس خوبی داشته باشد، شریک زندگی آنها باید خوشحال باشد. اگر شریک زندگی آنها خوشحال نباشد، آنها احساس میکنند که موظف هستند که شریک زندگیشان را خوشحال کنند و حال خوش همسر خود را به عنوان مسئولیت خود بر عهده بگیرند. (اگر نسبت به رابطه خود مضطرب هستید، پیشنهاد میشود مطلب درمان اضطراب را مطالعه کنید.)
کنترل نقش مهمی در روابطی دارد که در آن وابستگی بیش از حد وجود دارد. فردی که دارای چنین رفتاری است اینگونه تعریف میشود: «کسی که اجازه داده رفتار شخصی دیگر بر او تأثیر بگذارد و در کنترل رفتار آن شخص وسواس دارد». این افراد معتقدند که قادر خواهند بود احساسات و رفتار دیگران را صرفاً با نیروی اراده کنترل کنند و هنگامی که به نتیجه دلخواه خود نمی رسند، با اعمال کنترل بیشتر تلاش خود را تشدید میکنند ویا ممکن است تسلیم شوند و احساس ناامیدی، ناتوانی و پوچی بیشتر را تجربه کنند.
درماندگی عاطفی که از طریق وابستگی عاطفی بیش از حد آشکار میشود نیز ممکن است بر اساس حس کاذب عشق باشد. این بدان معنا نیست که افراد شریک زندگی خود را دوست ندارند. در واقع، اگر از آنها بپرسید یا رفتار آنها را مشاهده کنید، عشق آنها گسترده و فراگیر به نظر میرسد. با این حال، اساس وابستگی عاطفی بیش از حد، چالش با خود است و این کار بر خلاف میل خودتان است. مخالفت با ارزشهای خود به خاطر تقویت ارتباط با دیگران از طریق جلب رضایت آنها در نهایت باعث آرامش نمیشود و فدا کردن منافع خود به خاطر دیگران، ناگزیر نارضایتی پنهان را افزایش میدهد که اغلب پس از گذشت زمان شکل پرخاشگری منفعلانه و حتی افسردگی را به خود میگیرد. (در صورتی که در رابطه خود احساس نا مطلوب افسردگی دارید، پیشنهاد میشود مطلب درمان افسردگی را مطالعه کنید.)
در برخی موارد، فرد همسر خود را به حدی ایده آل میکند که رابطه آنها تا حدودی رنگ و بوی خدایی و بندگی دارد. چنین افرادی امید نجات را به شریک زندگی خود میبندند، مانند آنچه که یک فرد مذهبی پروردگار خود را در جایگاهی بالاتر ستایش میکند. این ایده آل سازی به عنوان دفاع روانشناختی در برابر شرم عمل میکند، جایی که افراد احساس بی لیاقتی میکنند و شریک زندگی خود را به عنوان کائنات درک میکنند.
درماندگی عاطفی که خود را از طریق وابستگی بیش از حد نشان میدهد، اغلب در روابط بزرگسالان رخ میدهد، اما از پویایی ناکارآمد خانواده در دوران کودکی ناشی میشود. خانوادههایی که در آنها سوءمصرف مواد مخدر وجود دارد، در معرض پرورش اعضای بیش از حد وابسته هستند. همچنین در خانوادههایی که خشونت عاطفی یا فیزیکی وجود دارد، به کودک آموزش داده میشود که خاموش باشد و کودک این پیام را دریافت میکند که بی اهمیت است و نمیتواند خودش باشد. وقتی خشونت عاطفی یا فیزیکی وجود دارد، کودک به این نتیجه میرسد که پنهان شدن بهترین راهبرد برای بقای عاطفی، ذهنی و حتی جسمی است. این تمایل ناسالم میتواند زمانی ایجاد شود که فضای اطراف کودک به شدت غیرقابل پیش بینی باشد و ایمنی او به دیگرانی بستگی دارد که غیرقابل پیش بینی رفتار میکنند. هر کاری را که یکی از اعضای بزرگسال خانواده انتخاب میکند، کودک باید بپذیرد اما قادر به تأثیرگذاری نیست. وقتی کودک بزرگ میشود، سعی میکند اعمال و خواستههای شریک زندگی خود را پیش بینی کند تا با او سازگار شود.
قوانین دوران کودکی که پیدایش وابستگی عاطفی بیش از حد در بزرگسالی را تشکیل میدهند ممکن است شامل موارد زیر باشد:
صحبت کردن در مورد مشکلات یا برقراری ارتباط یا ابراز احساسات به شکلی صریح خوب نیست.
به طور غیرمستقیم ارتباط برقرار کنید یا از طریق شخصی غیر از کسی که باید با او صحبت کنید، مساله خود را مطرح کنید.
خودخواه نباشید، به این معنی که نیازهای خود را در اولویت قرار ندهید.
همیشه قوی، خوب، کامل، خوشحال و سپاسگزار باشید.
خوب نیست بازیگوش باشید یا نظر مستقل داشته باشید.
دردسر درست نکنید.
این قوانین ممکن است برای محافظت از خانواده در مقابل درگیری و درد کوتاه مدت مفید باشد، اما زمینه را برای پنهان کردن خود واقعی کودک (مانند: نیازها، خواستهها و احساسات) فراهم میکند و باعث میشود که در زندگی بزرگسالی به شریک زندگی خود وابسته شود.
خبر خوب این است که درماندگی عاطفی آموخته شده را میتوان به طور موثر درمان کرد. با این وجود، چگونه میتوانیم چنین روابط ناسالمی را حل کنیم؟ پیشنهاد ما این است که در زندگی خود به موارد زیر اهمیت بیشتری دهید:
ارزش خود را بهبود بخشید.
روی ایجاد مرزها کار کنید.
توانایی توجه کردن به خود را توسعه دهید.
احساسات اصلی گناه و شرم را برطرف کنید.
راههای جدیدی را برای انجام مستقل کارهای خود امتحان کنید.
یاد بگیرید که مسئولیت شادکامی و آینده خود را بپذیرید.
درماندگی عاطفی آموخته شده میتواند پیش زمینهای برای سوء استفاده عاطفی باشد و باید آن را جدی گرفت. در صورتی که زندگی شما تحت تاثیر وابستگی عاطفی دچار چالش شده است، پیشنهاد میشود برای آگاهی بیشتر و دریافت کمک حرفهای به سایت کلینیک روانشناسی آوان مراجعه کنید.
این مطلب، یک خبر آگهی بوده و خبرگزاری مهر در محتوای آن هیچ نظری ندارد.
نظر شما