خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مبینا افراخته: شناخت او کار آسانی نیست؛ شاید ادعای زیادی نباشد اگر بگوییم کشف، شناخت و درک اندیشههای روشنفکر عدالتخواه و آزادیطلب متدین ایرانی خودش یک رشته تخصصی دانشگاهی را طلب میکند. او که دومین روز از آذر سال ۱۳۱۲ در روستایی به نام مزینان، در دل کویر خراسان رضوی متولد شد و نام خانوادگی اصلیاش یعنی «مزینانی» را هم از محل تولدش گرفت؛ اما همه او را به نامی میشناسند که به نظر در شناسنامه معاصر ایران درخشش چشمگیری دارد؛ «علی شریعتی.»
پدرش هم یک متفکر و فعال سیاسی بود و این طور که به نظر میرسد ذکاوت و درایت خود را برای پسر به یادگار گذاشته است. علی شریعتی خود در این باره مینویسد: «پدرم نخستین سازنده ابعاد روحم؛ کسی که برای اولین بار هم هنر فکر کردن را به من آموخت و هم فن انسان بودن را. طعم شرف، آزادی، پاکدامنی، مناعت، عفت روح، استواری، ایمان و استقلال دل را…»
شریعتی بعد از به پایان رساندن تحصیلاتش در دبیرستان فردوسی مشهد، تصمیم میگیرد باقی عمرش را با ادبیات بگذراند. به خاطر ممتازیاش در درس، سر از فرانسه در میآورد و تحصیلاتش را آنجا ادامه میدهد؛ تا اینکه تحصیل در رشته جامعه شناسی را در مقطع دکتری به پایان میرساند.
حدود سه سال بعد که عزم برگشت به وطن میکند، چالشهای مداومش با رژیم پهلوی آغاز میشود. مدتی را در زندانهای این رژیم سپری میکند اما بخت با او یار بوده و زود از زندان خلاصی پیدا میکند. بعد از آن هم دوباره راهی زادگاهش مشهد میشود و در اداره فرهنگ همان جا به عنوان «معلم انشا» مشغول تدریس میشود. او که قلم برنده، نافذ و مثالزدنی دارد، درس انشا میدهد…
چند سال بعد، ساواک از سخنرانیهای متعدد علی شریعتی بوی خطر به مشامش میرسد؛ حسینیه ارشاد را تعطیل و از تدریس او در دانشگاه جلوگیری میکند. تا اینکه بالاخره در جریان یکی از سخنرانیهایی که شریعتی در آن، رژیم پهلوی را مورد انتقاد قرار میدهد به سراغش میآیند و دستگیرش میکنند.
همه اینها به قیمت آن تمام میشود که شریعتی در دهه چهارم زندگی خود و در دوران اوج، ۱۸ ماه از روزهای عمرش را با شرایط سختی در زندان و سپس در انزوای تحمیل شده بگذراند.
شریعتی در یکی از سخنرانیهای معروف خود ضرورت شناخت علی (ع) را این گونه تعریف میکند: «بارها گفتم و باز تکرار میکنم که انسان امروز به شناخت علی (ع) نیازمند است و نه به محبت و عشق به او؛ زیرا که عشق و محبت بدون شناخت نه تنها هیچ ارزشی ندارد بلکه سرگرمکننده و تخدیرکننده و معطلکننده نیز خواهد بود.»
شریعتی در تمام آن سالها درصدد بود تا تشیع واقعی امام علی (ع) را که خودش آن را «شیعه سرخ» نامیده بود، احیا کند و در این مسیر تاریخ اسلام شیعه را به شیوه مؤثری بازنویسی کرد. او اسلام را «محرّک یک مدینه فاضله بیطبقه» میدانست. شریعتی اصطلاحات اسلامی را در زیست اجتماعی روز معادلشناسی میکرد؛ برای مثال «جهاد» را معادل «مبارزه رهاییبخش» باز تعریف کرد.
«تشیع انقلابی» یکی از مؤلفههای کلیدی در ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران بود که نوشتههای علی شریعتی در این زمینه بسیار حائز اهمیت است. او که به عنوان ایدئولوگ انقلاب اسلامی شناخته میشود؛ یعنی کسی تمام قد یک ایدئولوژی را پذیرفته و آن را باور دارد. آنچه شریعتی بدان باور داشت یعنی «تشیع انقلابی» تفسیر نسبتاً جدیدی از اسلام شیعه بود که در دهه ۶۰ میلادی ظهور کرد و به شدت تحت تأثیر «جنبشهای ضداستعماری» جهانی قرار داشت. این تفسیر در حقیقت اسلام شیعه را از یک مذهب به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی با محوریت «مقاومت در برابر ظلم» بازنمایی کرد و به جای بحثهای علمی و عرفانی، روی رزمندگان شیعه و شهادت تمرکز داشت.
شریعتی که تحت تأثیر سوسیالیسم بود متقاعد شد که تنها یک ایدئولوژی «انقلابی» میتواند سلطنت پهلوی ایران را بیرون کند و ایرانیان را از شر امپراطوری غارت گرانه غرب زده این سلطنت رهایی بخشد. چیزی نگذشت که شریعتی مبارزه جدی خود را علیه پهلوی آغاز کرد. برخی از معروفترین سخنرانیهای او مربوط به دوران همکاریاش با حسینیه ارشاد تهران بود؛ جایی که از حوالی سال ۱۳۴۷ به بستری داغ برای بحثهای مذهبی و مخالفت با شاه تبدیل میشود.
با افزایش مخالفتها علیه شاه، آثار شریعتی نیز محبوبیت فزایندهای پیدا کرد. اگرچه او عضوی از روشنفکران بود، اما از آنجا که توانایی ویژهای در صحبت کردن داشت و در کلام خود از نکات مذهبی و فرهنگی استفاده میکرد که برای همه اقشار جامعه آشنا بود، از قامت یک روشنفکر فراتر رفت و به عنصر تأثیر گذار تبدیل شد که اندیشه اجتماعی و سیاسی جذابی داشت؛ جذابیتی که مدام به وسعت آن اضافه میشد.
عمر این روشنفکر به پیروزی انقلاب قد نداد، او حدود یک سال قبل از انقلاب اسلامی از دنیا رفت و نتوانست موفقیت خود را در سرنگونی شاه ببیند، اما کسی نمیتواند نادیده بگیرد آموزههای او به دلیل تأثیر فراوانی که بر جوانان ایرانی داشت، بخشی از شالوده انقلاب را بنا کرد و به غرب زدگی و ظلم سلطنت پهلوی پایان داد.
از ظلم دلدادگان شریعتی
نمیتوان نادیده گرفت «علی شریعتی» از آن نامهای مشهوری است که در کنار موافقان و هواداران پر و پا قرص، همزمان مخالفان و منتقدانی سرسخت نیز دارد. او برای مدتهای مدیدی مرکز و محور گفتوگو و قیل و قالها بود. اما شاید بتوان گفت طرفداران و مخالفان او با همه اختلافاتی که داشتند در یک زمینه با یکدیگر همکاری کردند و آن همکاری در این بود که این انسان دردمند اما پرشور را ناشناخته نگه دارند.
موافقان و مخالفانی که سعی میکردند اختلافات شریعتی با برخی روحانیون و متفکران بنیانی و فلسفی را از هر خصیصه دیگر او پررنگتر جلوه دهند و با این کار خواسته یا ناخواسته باعث شدند او به سنگری برای اعتراض به این گروه شناخته شود. از طرف دیگر دلدادگان شریعتی با موضعگیریهای تند و تیزی که داشتند مسیر گفتوگوها را تحت تأثیر قرار داده و با افراط خود باعث تفریط مخالفان میشدند.
در همین زمینه آیتالله خامنهای حوالی سال ۶۰ زمانی که در مقام ریاستجمهوری ایران حضور داشتند در مصاحبهای نظر خود را درباره علی شریعتی اینطور بیان میکنند: «ظلم طرفداران شریعتی به او کمتر از ظلم مخالفانش نبود؛ بلکه حتی کوبندهتر و شدیدتر هم بود! طرفداران او به جای اینکه نقاط مثبت شریعتی را مطرح کنند و آنها را تبیین کنند، در مقابل مخالفان صف آراییهایی کردند و در اظهاراتی که نسبت به شریعتی کردند سعی کردند او را یک موجود مطلق جلوه بدهند.»
ایشان در ادامه میفرمایند: «خود این منش و موضعگیری کافی است که عکسالعملها را در مقابل شریعتی تندتر و شدیدتر کند و مخالفان او را در مخالفت حریصتر کند. بنابراین من امروز میبینم کسانی که به نام شریعتی و به عنوان دفاع از او درباره شریعتی حرف میزنند، کمک میکنند تا شریعتی را هرچه بیشتر منزوی کنند.»
دلسوز و پیگیر حاکمیت اسلام
رهبر معظم انقلاب در این مصاحبه که سالهای اوایل انقلاب و تنها حدود چهار سال بعد از فقدان شریعتی صورت گرفته بود خاطرنشان کردند: «متأسفانه به نام رساندن اندیشههای او، یا به نام نشر آثار او، یا به عنوان پیگیری خط و راه او، فجایعی در کشور صورت میگیرد. فراموش نکردهایم که یک مشت قاتل و تروریست بنام «فرقان ها» خودشان را دنباله رو خط شریعتی میدانستند.»
همچنین ایشان در پاسخ به سوال خبرنگار درباره مبالغهآمیز و افسانهای شدن چهره علی شریعتی پس از مرگش، بیان کردند: «البته من تصدیق میکنم که بخشی از شخصیت شریعتی مبالغهآمیز و افسانهآمیز در میان قشری از مردم جلوه میکند، اما متقابلاً بخشهای ناشناختهای از شخصیت شریعتی هم وجود دارد. شریعتی را ممکن است به عنوان یک فیلسوف، یک متفکر بزرگ، یک بنیانگذار جریان اندیشه مترقی اسلام، معرفی کنند. اینها همانطوری که اشاره کردید، افسانهآمیز و مبالغهآمیز است و چنین تغییراتی در خصوص مرحوم دکتر شریعتی صدق نمیکند!»
آیتالله خامنهای یادآوری کردند: «اما متقابلاً شریعتی یک چهره پرسوز پیگیر برای حاکمیت اسلام بود، از جمله منادیانی بود که از طرح اسلام به صورت یک ذهنیت و غفلت از طرح اسلام به صورت یک ایدئولوژی و قاعده نظام اجتماع رنج میبرد و کوشش میکرد تا اسلام را به عنوان یک تفکر زندگیساز و یک نظام اجتماعی و یک ایدئولوژی راهگشای زندگی مطرح کند.»
ایشان بر این باور بودند که این بُعد از شخصیت شریعتی آن چنان که باید و شاید شناخته نشده است و روی این بخش وجود او تکیه نمیشود: «میبینید که اگر از یک بعد از سوی قشری از مردم شریعتی چهرهاش مبالغهآمیز جلوه میکند، باز بخش دیگری از شخصیت او و گوشه دیگری از چهره او حتی ناشناخته و تاریک باقی مانده است.»
«علی شریعتی» سرانجام در ۲۹ خرداد سال ۱۳۵۶ به دور از وطن در انگلستان درگذشت و پیکر او با هماهنگی امام موسی صدر در زینبیه دمشق به خاک سپرده شد. همانطور که گفته شد درک خط مشی فکری علی شریعتی در این مجال نمیگنجد؛ اما از قدیم نقل است که اگر میخواهی حقیقت وجود کسی را بشناسی، آمال و آرزوهایش را بشناس.
شریعتی یک سخنرانی مشهور به نام «نیایش» دارد که در آن آرزوهایش را در ردیف کلمات قطار میکند. نیایش علی شریعتی، روشنفکری متدین و متفکری ذوب در عشق به امیرالمومنین با معبود خود چنین است:
ای خداوند!
به علمای ما «مسئولیت»
و به عوام ما «علم»
و به مؤمنان ما «روشنایی»
و به روشنفکران ما «ایمان»
و به متعصبین ما «فهم»
و به فهمیدگان ما «تعصب»
و به زنان ما «شعور»
و به مردان ما «شرف»
و به پیران ما «آگاهی»
و به جوانان ما «اصالت»
و به اساتید ما «عقیده»
و به دانشجویان ما نیز «عقیده»
و به خفتگان ما «بیداری»
و به بیداران ما «اراده»
و به مبلغان ما «حقیقت»
و به دینداران ما «دین»
و به نویسندگان ما «تعهد»
و به هنرمندان ما «درد»
و به شاعران ما «شعور»
و به محققان ما «هدف»
و به نومیدان ما «امید»
و به ضعیفان ما «نیرو»
و به محافظهکاران ما «گستاخی»
و به نشستگان ما «قیام»
و به راکدان ما «تکان»
و به مردگان ما «حیات»
و به کوران ما «نگاه»
و به خاموشان ما «فریاد»
و به مسلمانان ما «قرآن»
و به شیعیان ما «علی (ع)»
و به فرقههای ما «وحدت:
و به حسودان ما «شفا»
و به خودبینان ما «انصاف»
و به فحاشان ما «ادب»
و به مجاهدان ما «صبر»
و به مردم ما» خودآگاهی»
و به همه ملت ما «همت و تصمیم و استعداد فداکاری»
و شایستگی «نجات و عزت» ببخش…
نظر شما