به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «قضاوت انسانی» نوشته جان ویلکاکس به تازگی با ترجمه یاسر خوشنویسی توسط مؤسسه فرهنگی دُکسا منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب به بررسی میزان صحت و چگونگی بهتر شدن قضاوت انسانی میپردازد.
«قضاوت انسانی» از مجموعه کتابهای مهارتهای نرم است. دانش بدون مهارت و مهارت بدون دانش در دنیای به سرعت در حال تغییر امروز از مشکلات زندگی ماست. تقدم و تاخر و نسبت دو مفهوم مهارت و دانش همواره میان فیلسوفان و اندیشمندان در شرق و غرب مورد مناقشه بوده است. از بودا، دائو، افلاطون، ارسطو، کانت، مندلسون، تارایل، آنسکامپ و دریفوس در دوران معاصر با رویکردهای مختلفی به موضوع مهارت پرداختند. در فلسفه شرق همچون افلاطون عمدتاً مهارت را در نسبت با امر اخلاقی و فضیلت در نظر میگرفتند. اما در ارسطو رویه قدری تغییر کرد، او مطابق با نظریه عمل از مفهومی با عنوان فرونسیس استفاده مینمود. ارسطو میگفت دانستن و معرفت ما در خصوص موضوعی لزوماً به معنای عمل کردن و انجام آن نیست. اما در افلاطون مفهوم تخته دامنه گسترده ای چون صنعت، حرفه، تخصص و مهارت را در بر میگرفت. او حتی بر این باور بود فضیلت نیز چون مهارتی مانند نجاری قابل اکتساب است.
این مناقشه در مندلسون و کانت نیز به شکلی دیگر وجود داشت. البته رایل با ارائه مفهوم دانش به چگونگی موضوع مهارت را مقدم بر معرفت تلقی میکرد و معرفت را نوعی از دانش به چگونگی میدانست. در رویکردهای معاصر آنسکامب با ارائه مفهوم معرفت کاربردی و دریفوس مبتنی بر رویکرد بدنمندی از مفهومی با عنوان هوش بدنمند و کاربردی به موضوع مهارت پرداختند. علاوه بر مباحث تاریخی و معرفت شناسی به وضوح نسبت مهارت با مفاهیمی همچون عامل، هوش، ادراک، هیجان، شناخت اجتماعی، زبان و مباحث هنجاری نیز در فلسفه مهارت مهم به نظر می رسند.
این کتاب درباره قضاوتهای ماست؛ موضوعی که در دهههای اخیر به عنوان بخشی از روان شناسی شناختی و همچنین، به عنوان بخشی از دانش نسبتاً نوظهر معرفت شناسی تجربی موضوع مطالعههای بدیع و مواجه میشویم و برخی از پاسخهای محتمل را به آنها مرور خواهیم کرد. پرسشهایی از این دست: اصلاً چگونه میتوانیم صحت قضاوتهایمان را بسنجیم؟ براساس بهترین سنجه هایی که در اختیار داریم، قضاوتهای ما چه در مورد موضوعات روزمره و چه در مورد موضوعات فنی مانند تشخیص پزشکی، پیش بینی رویدادهای سیاسی یا تصمیم گیری های قضائی تا چه اندازه صحیح اند؟ چرا مجموعه نسبتاً بزرگی از قضاوتهای ما ناصحیح از آب در می آیند؟ و شاید مهمتر از همه چگونه میتوانیم بهتر قضاوت کنیم؟
جان ویلکاکس در این کتاب که در سال ۲۰۲۲ منتشر شده است، مجموعهای از مطالعات تجربی را با استدلالهای نظری تلفیق میکند تا به پرسشهای مذکور پاسخ دهد. این مطالعات و استدلالها در کنار یکدیگر نشانگر مسیری اند که شاید خیلی دیر وارد آن شده ایم: در حالی که ما انسانها قرن هاست به طور مدام قضاوت میکنیم مطالعات نظام مند در مورد سنجه های صحت قضاوت میزان صحیح یا ناصحیح بودن قضاوتهایمان تنها در سالهای اخیر بسط یافته است. به این ترتیب به نظر میرسد باید منتظر یافتهها استدلالها تبیینها و توصیههای بیشتر و بیشتری در این زمینه در سالهای آتی باشیم.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
راهنمونی دسترسی پذیری یکی از راهنمونی های با اهمیت به شمار میرود. نویسندگان مختلف این راهنمونی را به اشکال متفاوتی توصیف کرده اند و برخی اصلاحاتی چون روانی سیاسیت در بازاریابی را برای اشاره به این راهنمونی یا مفاهیم مشابه با آن به کار برده اند. با این همه، میتوانیم این راهنمونی را به ترتیب زیر درک کنیم. فرض کنیم فردی یک احتمال یا تناوب را برآورد میکند. برای مثال، احتمال اینکه فردی که به صورت تصادفی انتخاب شده به قتل برسد، یا تناوب وقوع قتل. در این صورت راهنمونی دسترس پذیری فرایندی است که از طریق آن احتمالها یا تناوبها براساس در دسترس بودن موارد مرتبط برآورد میشوند، یعنی از طریق سهولت به خاطر آوردن مصادیق مرتبط.
یک مطالعه ادراک مشارکت کنندگان را از تناوب مرگ افراد بر اث رعلل مختلف بررسی کرد. نویسندگان گزارش کردند که افراد علتهای احساسات برانگیز مرگ را مانند تندباد، به قتل رسیدن یا تصادفات خودرو بیش از حد برآورد میکنند. برای نمونه طبق این مطالعه مشارکت کنندگان فکر میکردند که افراد بیشتری از سیل میمیرند تا از آسم، هرچند که عکس این وضعیت برقرار است. ادعا شده که آسم نه برابر بیش از سیل موجب مرگ انسانها میشود نویسندگان همچنین گزارش کردند که سنجه های دسترس پذیری میتوانند برآوردهای بیش از حد مشارکت کنندگان را به خوبی پیش بینی کنند و ادعا کردند که در دسترس پذیری ظاهراً در تبیین این یافتهها دخیل است.
این کتاب با ۲۹۵ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۸۰ هزار تومان عرضه شده است.
نظر شما