خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ طاهره طهرانی: درست پس از شهادت سید الشهدا علیه السلام در روز عاشورا، نقش مهم و کلیدی حضرت زینب سلام الله علیها آغاز میشود. شکوهمندی رسالت آن حضرت این است که بدانیم زنی با داشتن تمام ویژگیهای مادرانه و لطافت زنانه و علیرغم تحمل این همه سختی و داغ پیاپی، چنین بار سنگینی را با صلابت و شجاعت به دوش میکشد و باز میگوید که ما رأیت الاّ جمیلاً. قبلتر هم هاجر را داریم، زنی که مادر اسماعیل ذبیح الله است و برای زنده ماندن همین فرزند طوری تلاش کرده که بخشی از مناسک حج یادگار اوست.
غرض قیاس حضرت زینب سلام الله علیها با دیگران در این زمینه نبوده، چراکه منصفانه و صحیح نیست. این اشاره گشودن بابی است برای نگاه به زنان در ادبیات پایداری و آئینی. در میان اشعاری که به زنان و مادران در حین یا پس از جنگ پرداخته اند، شعر گردن آویز از سیمین بهبهانی قابل توجه است. همزمانی شام غریبان امام حسین علیه السلام و روز پذیرفتن قطعنامه ۵۹۸ و پایان هشت سال جنگ تحمیلی بهانهای شد که به این شعر و حضور زنان پس از جنگ نگاهی بیاندازیم.
سیمین بهبهانی درباره وطن و جنگ و پایداری اشعار زیادی دارد، و در مورد جوانانی که در جنگ جانباز شده اند شعر «مردی که یک پا ندارد» او بسیار معروف است. در شعر کمتر خوانده شده گردن آویز، شاعر با دیدن زنی آشفته در گورستان بهشت زهرا (س) ما را وارد داستانی تصویری میکند. فرزندی جوان در جنگ شهید شده و حالا مادر _زنی آشفته است که بندهای به هم گره خورده پوتین جوان از دست رفته اش را به گردن انداخته_ خیال میکند فرزندش بر دوشش نشسته و در پاسخ نگاه خیره عابران و سوال سیمین میگوید طفلکم پوتینهایش را از پا بیرون نیاورده.
آشفته حال و سودایی، اندوهگین و افسرده
چادر به سر نپوشیده، رخ به حجاب نسپرده
پروای گیر و بندش نَه، وزگزمِگان گزندش نَه
فکرِ «بپوش و پنهان کن»، خاطر از او نیازرده
چشمش دو دانهی انگور، از خوشهها جدا مانده
دست زمانه صدخُم خون، از این دو دانه افشرده
دیوانه! پاک دیوانه، با خَلق و خویش بیگانه
گیرم بَرَد جهان را آب، او خوابش از جهان برده
بی اختیار و بی مقصد، با باد رفته این خاشاک
خاموش و مات وسرگردان، بی گور مانده این مرده
یک جفت اشک و نفرین را، سربازْ مُرده پوتین را
آویزه کرده برگردن، بندش به هم گِره خورده.
*
گفتم که: «چیست این معنی؟»، خندید و گفت: «فرزندم-
طفلک نشسته بر دوشم، پوتین برون نیاورده…»
شعر به وضوح ویژگیهای واقع گرایی نظیر بیان واقعیتهای اجتماعی و اثرگذاری متقابل فرد و جامعه، تعیین شخصیت از مردم عادی، مطرح کردن موضوعات جامعه مثل جنگ، مرگ، فقر، فساد، دوستی، دوری از تیپ سازی و قهرمان سازی، توجه به جزئیات زندگی فردی و اجتماعی و… را دارد، و نه تنها به توصیف دقیق وضعیت زن از نظر ظاهری میپردازد، بلکه گزارشی از وضعیت اجتماعی آن روزگار هم میدهد؛ اما به حکم شعر بودن از تمامی ابزارهای خیال انگیز برای بیان واقعیت استفاده میکند.
سیمین بهبهانی شاعری است که در تصویرسازی تواناست؛ درست از همان بیت اول توصیف و تصویرسازی را آغاز کرده و از مصرع دوم بیت اول توجه ما را به نوع پوشش زن جلب میکند، چیزی که در همان آغاز باعث جلب نظر مردم و خود سیمین به عنوان یک زن شده: «چادر به سر نپوشیده، رخ با حجاب نسپرده» و در بیت بعد نشان میدهد و یادآوری میکند که او نه پروای گیر و بند دارد و نه فکر گزند گزمگان را، و فکر بپوش و پنهان کن خاطرش را آزرده نکرده است. چنانچه میدانیم نیروهایی به نام کمیته وظیفه کنترل نوع پوشش و حجاب و برخورد با موارد منافی عفت و نظم اجتماعی را به عهده داشتند، که بعدها پس از تصویب قانون تشکیل نیروی انتظامی، منحل گردید با ادغام سازمان کمیته انقلاب اسلامی با شهربانی و ژاندارمری، نیروی انتظامی تأسیس شد. این دغدغه پوشش نداشتن زن توجه شاعر و ما را به وضعیت اجتماعی و حال و هوای حاکم آن سالها جلب میکند.
تشبیه و تصویر سازی شاعر از چشمان سرخ زن از یک سو، و مَثَل آوردن او برای زنِ بی خبر از دنیا و مافیها و کنایه او به وضعیت زار و نزار و مستأصل زن _برعکس آسودگانی که اگر جهان را آب ببرد آنها را خواب میبرد_ استعاره تکان دهنده ئ خاشاکی که با باد به هر سو میرود و مقصدی ندارد و مردهای که بی گور مانده و راه میرود و سرگردان است، تکرار و مقدم داشتن صفتها بر باقی جمله برای تاکید و بزرگنمایی وضعیت حالت آشفته زن را بیشتر و بهتر به تصویر میکشد.
در بیتهای بعدی استعارهی درخشان یک جفت اشک و نفرین _پوتینهای سرباز شهید، آویخته بر گردن مادر سرگردان_ که برای آن زن و مردمی که او را میبینند یا اشک به بار میآورد یا نفرین به جنگ و آثارش. در مجموع میبینیم سیمین در شش بیت ابتدایی قدم به قدم ما را به زن و درک وضعیت او نزدیک و نزدیکتر میکند و در بیت آخر ضربه نهایی را میزند، وقتی سیمین به عنوان ناظری پرسشگر قدم پیش میگذارد و از پوتینهای حمایل شده میپرسد:
گفتم که: «چیست این معنی؟» خندید و گفت: «فرزندم
طفلک نشسته بر دوشم پوتین برون نیاورده…»
گویی آوار حسرتِ نبودِ جگر گوشهء شهید چنان مشاعر مادرِ سرگردان را مختل کرده که با انکارِ واقعیت، بازگشته است به روزگاری که کودکش را بر دوش مینشانده، آمیختگی حال با گذشته برای مادری که مرزهای زمان بدون حضور فرزندش برایش معنا ندارد.
زمان و مکان سرایش شعر که ذیل آن قید شده نیز قابل توجه است: شهریور ۶۷ / گورستان بهشت زهرا. یعنی یکی دو ماه بعد از پایان یافتن جنگ تحمیلی، در روز ۲۷ تیر ۱۳۶۷ به دنبال پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل از سوی ایران، جنگ هشت ساله میان ایران و عراق رسماً به پایان رسید. قطعنامه ۵۹۸ روز اول مرداد ۱۳۶۶ از سوی سازمان ملل صادر و در ۲۷ تیر ۱۳۶۷ از سوی ایران پذیرفته شد و در ۲۹ تیر ۱۳۶۷ به اتفاق آرا به تصویب نهایی رسید.
با این توضیح حالا گویی فروریختن مادر، معنای دیگری هم دارد. وقتی کشورمان بعد از ۸ سال دفاع و ایستادگی قهرمانانه -نه تنها مقابل رژیم بعث بلکه مقابل تمامی دنیا- و از دست دادن سرمایههای فراوانی چون فرزندِ شهید همین زن، حالا وارد مرحله دیگری شده و از وضعیتی پر از تلاطم و ویرانی به سمت سازندگی و رشد حرکت میکند. اما این زن، دیگر فرزندی ندارد که دلخوش به او و حضورش رشد و پیشرفتی ببیند، گویی تمام سرمایه و هستیاش را باخته و در روزهای پس از جنگ هیچ ندارد که او را با آینده پیوند بزند. پس برای بقا و زنده ماندن پناه میبرد به روزهای خوش گذشته، وقتی کودکش بازیگوشانه به دوش مادر سوار میشده، بی نگرانی و دانستنِ سرنوشت.
در ادبیات پایداری که پیوندی عمیق با حماسه از یک سو و باورهای آئینی از سوی دیگر دارد، غالباً گفتمانی مردانه حاکم است که بیان شکوه و قدرت و صلابت است؛ اما در همین بستر میتوان به زنان به عنوان پدیدآورندگان و زایندگان نسلهایی حماسه آفرین و پویا نگاه کرد. این موضوع همزمان دریچهای برای ورود احساسات و عواطف به شعر و چند وجهی دیدن وقایع بزرگ و عظیم تاریخی و اجتماعی میگشاید، که میتواند احترام و همدلی بیشتر با زنان و مادران به عنوان قشری فداکار و بیتوقع را برای مخاطب به ارمغان بیاورد.
نظر شما