خبرگزاری مهر، گروه مجله - اسما خواجهزاده: هر جا حرف از جنگ است، پای «تکتیراندازها» هم به آن باز شده است؛ کسانی که در سکوت، هر جنبدهای را که در تیررس دوربینشان باشد، نیست میکنند. تا به حال به حافظه تکتیراندازها فکر کردهاید؟ لبخند، ترس، احتیاط و شاید شادی! در جنگ فقط آنها هستند که آخرین جزئیات هدف خود را با دقت میبینند.
تانکها از محل رد میشوند و بعد از شلیک گلولهها به صورت تصادفی، بولدوزرها وارد میشوند و در عملیات «تفتیش کامل» که از طریق هواپیماهای شناسایی در آسمان نوار غزه انجام شده، جهان را زیر و رو میکنند. خاکریزی از آوار ساخته میشود تا تکتیرانداز بعد از آماده شدن محل، در آن مستقر شود. آنها برای قاتلِ مخفیشان، برای «دقیقترین ماشین قتل خود»، اینطور فرش قرمز پهن میکنند!
یکی از سربازان به عبری میپرسد: «امروز قرار است چند نفر را شکار کنی؟ روی صد نفر شرط ببندیم؟» آن یکی لبخند میزند و میگوید: «شاید هم بیشتر!» سپس به بلندترین ساختمان آنجا میرود، به طبقه آخر میرسد و در اتاقی که تمام چیزهای پنهان را برای او آشکارتر میکند، جاگیر میشود. اسلحهاش را به دیوار تکیه میدهد. گلولهها را آماده میکند و به دنبال اولین طعمه خود به لنز اسلحه نگاه میکند. از خودش میپرسد: «شمردن را شروع کنیم؟»
دستورات به شرح زیر است: «هرچیزی که حرکت میکند و حرکت نمیکند را بکش. هر سایه، هر شبح، هر اهل غزهای که میبینی را بکش.» پیرمردی در همان حوالی بیرون میآید تا دنبال غذا بگردد. تک تیرانداز لنز را روی جسم متحرک زوم میکند و با خودش میگوید: «این اولین طعمه است.» حرکات پیرمرد را دنبال میکند و لحظه فشار دادن ماشه برای شلیک گلوله را انتخاب میکند؛ گلوله که در سر پیرمرد تنها مینشیند با فریاد در بیسیم به سربازان دیگر میگوید: «این اولی بود.»
بچهها پدرشان را میبینند و به طرف او میدوند بلکه بتوانند کمکش کنند. تکتیرانداز میشمارد: «یک، دو، سه!» و دوباره در بیسیم فریاد میزند: «شرطبندی روی صد نفر بود؟» دیگری میگوید: «امکان ندارد ببَری.» سرخوشی از کشتار در او بیشتر میشود. یکی یکی به طرف بچهها شلیک میکند. جسدها روی هم انباشته میشود. جسد بچهها روی جسد پدرشان. مادر هم خودش میدود و متوجه نمیشود که خطر برطرف نشده است. تکتیرانداز فریاد میزند: «طعمه پنجم!»
مادر هم بر زمین میافتد. همینطور هر جنبدهای، هر سایهای، هر شبحی، و هر اهل غزهای. کشتهشدگان به دست او زیادند و فقط او آخرین حالات و جزئیات اهدافش را میداند. او که تا تمام کردن کار آنها با گلولهاش، به چشم خود قربانیانش را دیده است؛ بدون اینکه اهمیتی به داستانشان بدهد.
نظر شما