۲۰ مرداد ۱۴۰۳، ۱۲:۱۳

بازخوانی گزارشی از «شرق»؛

بدن‌های بی‌مکان!

بدن‌های بی‌مکان!

صدای گریه‌های سیدمهدی در کوچه پیچیده، رهگذرها دور ماشین پلیس جمع شدند و شاهد مأموری هستند که با تندی بر سر نوجوان ناشنوا داد می‌زند. مهدی موسوی با گریه جملاتی می‌گوید: «عمو ولم کن»

به گزارش خبرگزاری مهر، روزنامه «شرق» به حاشیه‌های اخیر درباره اخراج اتباع افغانستانی از کشور پرداخت و نوشت: «صدای گریه‌های سید مهدی در کوچه پیچیده، رهگذرها دور ماشین پلیس جمع شدند و شاهد مأموری هستند که با تندی بر سر نوجوان ناشنوا داد می‌زند. مهدی موسوی با گریه جملاتی می‌گوید: «عمو ولم کن» و بعد مادرش با چادری سیاه که روی سر انداخته، خودش را به فرزندش می‌رساند؛ «گناه دارد».

پلیس، مادر و دیگر رهگذران را متفرق می‌کند و مهدی را به داخل ماشینی که کودک دیگری در آن متحیر نشسته، می‌برد. حتی طبق گفته‌های برادر مهدی، همان روز سمعک این کودک که با زحمت تهیه کرده بودند، زیر دست‌وپا از بین رفته است.

این ماجرای ویدئویی از رفتار با نوجوان افغانستانی است که در فضای مجازی دست‌به‌دست می‌شود. ماجرای برخورد با اتباع در ایران، پیچیدگی‌های بیشتری به خود گرفته و طبق گفته بسیاری از فعالان، با وجودی که رد مرز کودکان زیر ۱۸ سال و زنان به‌تنهایی غیرقانونی است، اما این اتفاقات در حال رخ‌دادن است. مانند ماجرای دیگری که «شرق» بررسی کرده، امیرعلی، نوجوان افغانستانی که با وجود داشتن مدارک اقامتی، چند روز قبل برای رد مرز بازداشت شده بوده و در حین بازداشت کتفش دچار آسیب شده است.

گفتم مدرک اقامتی دارم، اما کسی گوش نمی‌داد

با ذوق رفته بوده تا پلی‌استیشن خود را تعمیر کند، همان موقع پلیس با ون سر چهارراه می‌ایستد تا هر رهگذری را که تشخیص می‌دهد افغانستانی است، سوار ون کند. امیرعلی با وجودی که مدارک اقامتی دارد و محصل یکی از مدارس جنوب غرب تهران است، از این نحوه برخورد می‌ترسد و از چهارراه صدف تهرانسر به داخل کوچه‌پس‌کوچه‌های این محل فرار می‌کند.

مامورها سر می‌رسند، پلی‌استیشن دوست‌داشتنی‌اش را از دستش درمی‌آورند و به داخل خیابان پرت می‌کنند و او را سوار ون می‌کنند. همین ماجرا باعث آسیب جدی به کتف سمت راستش می‌شود که باید شنبه برای درمان به پزشک مراجعه کند.

این بخشی از روایت امیرعلی ۱۵ ساله است؛ نوجوانی خوش‌صحبت که با خواهر و مادربزرگش زندگی می‌کند. همه‌چیز را با جزئیات تعریف می‌کند و استعداد خوبی در نوشتن دارد. روایت آنچه بر خودش گذشته، در نامه‌ای چهارصفحه‌ای با بیانی واضح و شیوا برای خبرنگار نوشته که در مصاحبه شفاهی با «شرق» موبه‌مو همان روایت‌ها را با جزئیات بیشتر تعریف می‌کند.

امیرعلی برای تعمیر کنسول بازی به چهارراه صدف تهرانسر آمده بود اما همان موقع از صدای دادوفریادهای سر چهارراه متوجه می‌شود ونی با چند مأمور برای دستگیری اتباع آمده است.

«من خیلی ترسیده بودم، مامورها حتی بچه‌ها را هم سوار ون می‌کردند. من شنیدم که چند نفر از افغانستانی‌ها داد می‌زدند ما مدرک داریم ولی مامورها بی‌توجه همه را سوار می‌کردند. برای همین ترسیدم. به خودم گفتم وقتی بدون خواستن مدرک همه را سوار می‌کنند، حالا به سمت من هم خواهند آمد. همان موقع دیدم یکی از مامورها به سمتم می‌دود، واقعاً ترسیده بودم، با دیدن این صحنه که کسی برای دستگیری به سمتم می‌آمد، تنم ناخودآگاه به حرکت درآمد و پا به فرار گذاشتم. می‌دانستم سرباز هنوز به دنبال من می‌دود و چون صبح زود بود، تمام خیابان و کوچه‌ها هم خلوت و ساکت بود، اما از همان آدم‌ها هم که کمک می‌خواستم، هیچ‌کس کاری نکرد…. آن‌قدر دویدم تا سر کوچه خانه رسیدم، همان موقع یکی من را محکم از پشت گرفت که همان سرباز بود. همان موقع ون و موتوری همراه‌شان هم رسید. هرچقدر دلیل این رفتار و بازداشت را پرسیدم، هیچ‌کس جواب درستی به من نداد. جعبه کنسولم را هم به طرف دیگرِ خیابان پرت کردند و من را سوار بر ون بردند.... گریه‌ام گرفته بود، به آنها گفتم حداقل بگذارید به خواهرم یک زنگ بزنم که راننده سرم داد زد که ساکت شوم و گفت قرار است همه افراد داخل ون دیپورت شویم و به افغانستان برگردیم. همان موقع گفتم من محصل هستم، مادرم ایرانی است و بگذارید تماس بگیرم تا خانواده مدارکم را بیاورند، من اصلاً افغانستان کسی را ندارم. ولی باز راننده با همان لحن تند گفت: اینها به من ارتباطی ندارد، صبر کن تا وقتی به کلانتری رسیدیم، تماس بگیر.... وقتی به کلانتری رسیدیم، دست همه ما را به هم بستند و در حیاط نگه داشتند. چند دقیقه بعد یکی از مامورها به ما گفت هرکسی که مدرک هویتی دارد، با خانواده تماس بگیرد تا برایش مدارک اقامتی بیاورند و آزاد شود. به من گفتند باید به کلانتری ۱۵۱ یافت‌آباد منتقل شوم و اگر خانواده دیر کنند، من را به پناهگاه مهاجران عسگرآباد ورامین می‌برند که از آنجا هم مستقیم رد مرز می‌شوم. بعد از اتمام تماس با وجودی که خانواده‌ام درحال آمدن به کلانتری تهرانسر بودند، ما را سوار ون کردند و به سمت یافت‌آباد رفتیم. وقتی به کلانتری دوم رسیدیم، کم‌کم خانواده همه آمدند. چند تا از دستگیرشده‌ها حتی از من هم کوچک‌تر بودند. خلاصه خواهرم مدارک را تحویل داده بود و من را آزاد کردند، اما همان لحظه گفتند تاریخ این مدارک گذشته، دوباره چند مأمور من را کشان‌کشان به سمت ون بردند، خواهرم دستم را گرفته بود ولی آنها مانع خواهرم می‌شدند. هرچه گفتم من محصل هستم، در مدرسه درس می‌خوانم و مادرم هم ایرانی است و افغانستان هیچ‌کس را نداریم، اصلاً فایده نداشت. خواهرم من را گرفته بود و من التماس می‌کردم که به خدا جز خواهر و مادربزرگم هیچ‌کسی را ندارم که همین دو نفر هم در ایران هستند. سروصدای زیادی به پا شد. چند مأمور خواستند مانع خواهرم شوند تا دستم را رها کند. مامورها من را به سمت اتوبوس می‌کشاندند و خواهرم به سمت خودش.... همان موقع مامورها دست من را به ضرب رها کردند و من با شدت زیاد از ناحیه کتفم به زمین پرت شدم و همین باعث شد تا دستم درد زیادی بگیرد که بعد متوجه شدم مو برداشته. همان لحظه خواهرم به من گفت برو و من هم پا به فرار گذاشتم و توانستم از این وضعیت خلاص شوم…».

افزایش رد مرز بچه‌های زیر ۱۸ سال

«سیما صدر»، فعال اجتماعی و مددکار این خانواده، هم به ماجرای امیرعلی اشاره می‌کند و حتی از موارد متعدد دیگری می‌گوید که نوجوان‌های افغانستانی بین ۱۰ تا ۱۷ سال با وجود داشتن مدارک کافی، برای رد مرز دستگیر می‌شوند. او به «شرق» می‌گوید:

«چند روز قبل وقتی یکی از پسرهای ۱۵ ساله ما بیرون از خانه بوده که پلیس جلوی او را می‌گیرد و با پیش‌فرض افغانستانی‌بودن، قصد داشتند او را برای رد مرز به اردوگاه بفرستند؛ درحالی‌که این پسر متولد از مادر ایرانی و پدر افغانستانی است. در واقع ایرانی محسوب می‌شود و هیچ‌کس را در افغانستان ندارد. حتی برای مدتی پیگیر شناسنامه او بودیم ولی به دلیل پیچیدگی اعطای تابعیت موفق نشدیم. بچه ما هرچقدر می‌گفته من ایرانی هستم، اصلاً هیچ‌کس حرفش را گوش نمی‌داده. این اتفاق برای بسیاری از بچه‌های زیر ۱۸ سال ما به‌ویژه پسرها اتفاق می‌افتد. این برای بار چندم است که بدون چک‌کردن مدارک هویتی بچه‌های زیر ۱۸ سال، آنها را برای رد مرز به اردوگاه می‌فرستند. منطقه پاکدشت مهاجرنشین است و من در طول این شش ماه بارهای بار روایت‌های این‌چنینی درباره پسرهای بین ۱۰ تا ۱۷ سال دیگر شنیده‌ام».

همه این کارها غیرقانونی است

در این مدت بسیاری از افغانستانی‌ها که حتی دارای مدارک اقامتی هستند هم برای رد مرز دستگیر شدند؛ مانند «کبری غلامی»، دانشجو و پژوهشگر که سروصدای بسیاری به همراه داشت. حالا هم که ویدئویی از سیدمهدی، نوجوانی کم‌شنوا، منتشر شده که پلیس در حال دستگیری او است و مادرش التماس می‌کند پسرم ناشنواست تا پلیس او را رها کند.

«رضا شفاخواه»، فعال حقوقی و وکیل پایه یک دادگستری، در گفت‌وگو با «شرق» با اشاره به بازداشت افراد زیر سن قانونی و رفتارهای در حین بازداشت و سیاست‌های مؤثر در افزایش این میزان اتباع حاضر در ایران، می‌گوید: «هیچ‌کدام از این رفتارها مطابق قوانین جمهوری اسلامی و کنوانسیون‌هایی که امضا کردیم، نیست. وقتی بحث حقوقی مطرح می‌کنیم، عده‌ای تصور می‌کنند، فعالان حوزه کودک، افراد احساساتی بدون علم و تخصص هستند که عقیده دارند باید درِ مرز باز باشد و همه مهاجران وارد ایران شوند؛ درصورتی‌که اصلاً چنین رویکردی در بین فعالان حقوقی وجود ندارد. ولی باید با اتباع غیرقانونی هم در ساختار حقوق کنوانسیون مربوط به پناهندگان و قوانین داخلی برخورد شود. به طور مثال، مانند دیگر کشورها باید در یک دادگاه ثالث به وضعیت هر پناه‌جو رسیدگی شود که حتی پناه‌جو حق داشتن وکیل دارد تا به حکم دادگاه هم اعتراض کند و نه آنکه سر چهارراه هرکسی را که مدرک دارد یا ندارد، سوار ون کنند و مستقیم به اردوگاه برای رد مرز ببرند؛ بنابراین اصلاً پلیس نباید شخصاً برای دستگیری این افراد اقدام کند. همچنین طبق تمام قوانین، اخراج کودکان زیر ۱۸ سال بدون خانواده ممنوع است، اگر هم قرار بر اخراج باشد که آن‌هم باید با حکم دادگاه انجام شود، باید همراه با خانواده انجام شود. از طرفی پلیس حق ضرب‌وشتم هیچ انسانی را ندارد، آن‌هم به این شکل که زانوی خود را بر روی گردن یک کودک ناشنوا بگذارد. اینها همه رفتارهای خلاف قانون است. اما آنچه ما این روزها در سطح شهر می‌بینیم، این است که پناه‌جوها مدرک داشته باشند یا نداشته باشند، تفاوت ندارد و اخراج می‌شوند».

کد خبر 6191239

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • مهتاب IR ۱۸:۴۱ - ۱۴۰۳/۰۶/۱۶
      5 0
      تنها جمله دلخوش کننده هممون خدا بهتر از همه داره میبینه