به گزارش خبرگزاری مهر، هر چقدر که بیشتر از تاریخ شهادت سید ابراهیم رئیسی، رئیس جمهور دولت سیزدهم میگذرد، بیشتر فکر میکنیم که جایش خالی است و یک خیال محال است که کسی بتواند جایش را پُر کند. هر چقدر که بیشتر به او فکر میکنیم یا دربارهاش میخوانیم و مینویسیم، جای خالیش بیشتر احساس میشود و دلمان هم بیشتر میسوزد که چقدر زود این خادم ملت را از دست دادیم. در ادامه مصاحبه نشریه «رئیسی عزیز» با علی قشقایی معاون هماهنگی و پیگیری معاونت اجرایی رئیس جمهور را بخوانید. این گفتوگو در ۱۶ خرداد ۱۴۰۳ انجام شده است.
بسم الله الرحمن الرحیم. تشکر میکنم از وقتی که در اختیار ما قرار دادید. برای ورود به بحث میخواستم در ارتباط با نگاه شهید رئیسی به مردم و رضایت مردم بپرسم. جنابعالی که مدت قابل توجهی با ایشان همراهی داشتید، رابطه ایشان با مردم و توجه به کسب رضایت مردم را چگونه دیدید؟
بسم الله الرحمن الرحیم. انشاءالله در این روایت و گفتوگو، خداوند ما را شرمنده سید شهیدان اهل خدمت نکند و بتوانیم حق مطلب را درباره این شهید بزرگوار ادا کنیم که حقاً هم شهید رئیسی و کار بزرگی که ایشان کردند باید روایت بشود و از آن سخن گفت.
من اگر بخواهم یک توصیف جامع از این شهید عزیز، والا، مهربان و صمیمی داشته باشم که بدانید اغراق نمیکنم و خودمان از نزدیک این صفات را دیدهایم، شهید رئیسی سه عشق را در قلب خودش جای داده بود: عشق به حضرت آقا، عشق به مردم و عشق به اهلبیت (علیهم السلام). این سه عشق هم هیچکدام در تعارض با هم نبودند و ایشان به معنای واقعی کلمه در ته قلبش اینها را داشت و بر اساس همین سه عشق، کنشگری و اقدام میکرد. با هیچکدام هم بازی نمیکرد؛ یعنی ولایت مداری، روضه خوانی، کنار مردم، وسط مردم بودن، فیلم، نمایش و بازی نبود. نقش بازی نمیکرد و چون این سه را با هم داشت، از پوپولیستی بودن یا دُگم بودن که به اسم آقا، مردم را کنار میگذارند، فاصله داشت. ایشان از دوگانه مردم و آقا که بعضیها میگویند و مدام میخواهند ولایت و مردم را در مقابل هم قرار دهند، عبور کرده بود. برای او همه اینها حل شده بود؛ یعنی اگر بین مردم بود، با مردم بود و حرف مردم را گوش میداد. مثلاً میگفت ماشین صبر کند تا ببیند مردم چه میگویند. هیچ موقع در این فضا به یک مرد نمایش تبدیل نشده بود.
مثلاً ما شهر گنبد بودیم، تصفیه خانه گنبد افتتاح شد. هنگام برگشت، مردم چند روستا آمده بودند وسط جاده. بلافاصله ایشان گفت که ماشین بایستد. پایین آمد مسئله مردم را شنید و بعد آقای منصوری و آقای اسماعیلی را صدا زد و گفت که این مشکلات با شما! حتماً حل کنید! یعنی راحت از کنار مردم رد نشد و به بهانه اینکه جلسه دارم و کار واجب دارم، مردم را رها کند. مسئله مردم، تکریم مردم، شنیدن حرف مردم و راهکار برای حل مسئله برایش مهم بود. کار پوپولیستی نمیکرد. اینکه مثلاً بیخیال بنشینیم تا چند فیلم از من در بیاید برای مردم و…. نه! البته جلسه هم مهم بود؛ اما حل مسئله مردم برای حاج آقا اولویت داشت. جالب اینکه ایشان یا در مسئله تخصص و نظر داشت یا اگر هم نظر نداشت، طرف مردم بود؛ یعنی معیار تصمیم گیری برای ایشان این بود که مسئله مردم حل بشود.
یکی از جلساتی که ما با حاج آقا تنظیم کرده بودیم، جلسات پیگیریهای ویژه بود. ما این موضوع را بردیم در مازندران که پلاژهای دولتی را بفروشیم و بیاوریم در پروژهها هزینه کنیم. توقع ما این بود که همان لحظه حاج آقا دستور بدهند که این دو سه تا را بفروشید و خرج فلان پروژه بکنید؛ ولی حاج آقا چون تخصص داشتند، گفتند که اول باید ضابطه مشخص شود که اصلاً مجموعه دولتی باید پلاژ داشته باشد یا خیر، استفاده میشود یا خیر؟ شما ضابطه بگذارید تا بعد مصداقها مشخص بشود. هر چقدر هم همه فشار آوردند، حاج آقا باز هم قبول نکردند. گفتند باید ضابطه داشته باشیم. حاج آقا تحت فشار تصمیم نمیگرفت و یک ذهن ساختار یافته داشت که نمیشد حرف را به ایشان همینطوری قبولاند؛ یعنی اصل حرف درست است که باید پلاژ فروخته شود؛ ولی اینکه کدام را بفروشیم، ضابطه میخواهد؛ لذا ایشان تحت دوست داشتنِ یک عده تصمیم نمیگرفت.
عشق دوم که عشق به حضرت آقا باشد در ایشان موج میزد. بعضیها دنبال این هستند که دستور آقا را اجرا کنند؛ اما آقای رئیسی فراتر از اینها بود. یعنی ایشان دنبال این بود که قلب آقا چه میپسندد؟ چیزی را که متوجه میشد آقا دوست دارد، ولو آقا هم نگفته بودند، ایشان انجام میداد. ایشان یک ویژگی مهم داشت. اینکه ایشان جمع چند ضد بود.
ایشان قاضی بود؛ یعنی تشخیص حق و باطل جزو تخصص ایشان بود و از ۱۹ سالگی حدوداً این را داشت. از یک فضای سلبی کامل که باید مو را از ماست بیرون بکشد، رفته بود در مقام خادمی مردم و یک جایگاه کاملاً رحیمانه و کریمانه. در یک فضای خدمت گسترده یکطرفه. بعد ایشان وارد قوه شدند که به قول ایشان، هر دو نفری که وارد قوه قضائیه میشدند یک نفر قطعاً ناراضی بود! چون حکم بالاخره به نفع یکی از طرفین بود. بعد به دولت آمدند که جمع بین قضاوت و خدمت با هم بود. به این دلیل خدا از ایشان یک شخصیت منحصر به فرد در نظام درست کرده بود؛ یعنی در نگاهشان هم امنیت بود، هم خدمت بود، هم فرهنگ بود و هم فساد ستیزی بود.
سابقهشان، یک شخصیت جامع از ایشان ساخته بود و ایشان بر اساس دوست داشتن کسی یا گروهی تصمیم نمیگرفت. تنها کسی که بر اساس دوست داشتن ایشان به تصمیم میرسید، حضرت آقا بود. چون معتقد بود که مقام ولایت، جمع رضایت خدا و مردم است. یادم میآید در یکی از این جلسات دولتی در مورد یک توصیه حضرت آقا تعلل کرده بودند؛ روی اصل موضوعی که آقا گفته بودند مدام تشکیک میکردند. یادم میآید که حاج آقا وسط جلسه با عصبانیت گفتند: آقایان! دولت ما نه دولتِ سربار است نه دولتِ سردار! ما دولتِ سرباز آقا هستیم. اگر آقا چیزی گفتند باید انجام شود! اصلاً و ابداً در اصل موضوع نباید تشکیک کرد؛ وقتی حرفی از آقا رسید، ما باید سراغ نحوه اجرا برویم؛ نه تشکیک در اصل موضوع.» نظام فکری شهید رئیسی این بود که بحث کارشناسی برای جایی است که در مقام مشورت باشد، نه در جایی که امر آقا رسیده است. این یعنی ولایت پذیری؛ این یعنی عشق به آقا.
عشق سوم، عشق به اهل بیت (علیهم السلام)؛ حاج آقا اهل روضه، گریه و توسل دائمی به حضرات معصومین (علیهم السلام) بود و به طور خاصی امام رضایی بود؛ مثلاً پنج-شش میلیونی زائران امام رضا علیه السلام، جزو اولویتهای حاج آقا بود و معتقد بود که دولت باید تسهیلِ تمام برای امر زیارت انجام دهد.
در راستای پروژه بیست میلیارد دلاریِ قطار سریعالسیر تهران-مشهد، ایشان میگفت که بیچون و چرا ما باید این پروژه را زخمی کنیم. تنها پروژهای که ایشان در دولت میگفت باید زخمی کنیم همین بود؛ یعنی نمیگفت حتماً تمام شود. حاج آقایی که همیشه میگفتند پروژههای نیمه تمام باید تمام شود، اینطور میگفت که این را باید زخمی کنیم؛ ولو نشود که ما تمام کنیم. این پروژه زمان حد فاصل تهران-مشهد را به چهار ساعت و نیم میرساند! یادم نمیرود که وسط عصبانیت در همان جلسه داد زد: آقایان! من میمیرم و میروم زیر گِل؛ ولی امام رضا علیه السلام و زائرش هستند. نیاید روزی که بین مکه و مدینه، نجف و کربلا، قطار سریعالسیر بگذارند؛ ولی ما نداشته باشیم!» یعنی معیارش این بود که کنش مردم نسبت به حب اهل بیت علیه السلام را باید تسهیل کنیم.
این سه عشق در نظام فکری حاج آقا یک مطلب تصمیمگیری را ساخته بود؛ لذا وقتی درباره منابع درآمدی دولت؛ مثلاً اضافه کردن قیمت سوخت صحبت میکرد، تا یقین نمیکرد که راهکار دیگری وجود ندارد قبول نمیکرد؛ چون معتقد بود که نباید به مردم فشار آورد؛ مثلاً درباره ارز ترجیحی، وقتی که به واقع باور کرده بود که راه دیگری وجود ندارد، آبرویش را وسط گذاشت که چهار صباح هم من فحش بخورم اشکالی ندارد؛ یعنی همه به ایشان میگفتند که اگر این کار را بکنی، دیگر دور دوم رأی نمیآوری! ایشان معتقد بود که در بلند مدت، مسئله مردم رو به بهبودی است. برای همین من حاضرم فحش بخورم؛ اما انجام بشود. دقیقاً نقطه مقابل پوپولیستی، که یعنی صرفاً کار را برای مردم بکنید که رأی بیاوری! ولی حاج آقا در هیچکدام از تصمیمگیریها که من در یک سال و نیم از نزدیک دیدم، یک بار موضوع رأی آوردن در انتخابات دورِ بعد را منشأ قرار نداد.
این مسئله توجه به رأی آوردن در دور بعد، از سوی اطرافیان ایشان هم مطرح میشد؟
جرأت نمیکردند صریح بگویند؛ ولی مثلاً همین پروژه قطار سریعالسیر را میگفتند دولت در چهار سال نمیتواند تمام کند؛ پس بهتر است بگذاریم برای بعد! برویم سراغ کارهایی که در دولت خودمان تمام میشود. حاج آقا سریع مقابله میکردند. بر اساس معیار پوپولیستی، شما باید این را بگذاری کنار؛ اما بر اساس عشق به اهل بیت علیه السلام نه. این آدم میرود در وسط کرونا، وسط بیمارستانها. در حالی که مردم دارند میمیرند، ایشان میرفت وسط میدان. خوب ما داشتیم رئیس جمهوری که در کل مدت کرونا از دفتر کارش خارج نشده بود و از سعدآباد، داخل پاستور نیامده بود! ایشان رفت داخل بیمارستانها و با حمایت از واکسن داخلی و حمایت از واردات واکسن خارجی بدون مشکل، یعنی غیر انگلیسی و آمریکایی (که با شبهه و طعمه بود) مسئله کرونا را حل کرد. در ایام کرونا مردم به این باور رسیده بودند که اگر کرونا برود، ما با نانِ نداشته هم زندگی میکنیم؛ اما ایشان حل کرد مسئله را.
یک نکته دیگر هم عرض کنم در مورد نگاه ایشان به مردم. همیشه منطقه محروم در کانون توجه ایشان بود؛ یعنی ما مثلاً شهرستانهای استان تهران را برنامهریزی کردیم. به هر ترتیبی میگفتیم این بار شمیران برویم. حاج آقا میگفت: «باشه حالا بعداً میرویم!» حتی محلات تهران را که حاج آقا امسال مد نظر داشتند بلافاصله گفتند از مناطق رینگ جنوبی تهران شروع کنیم و از منطقه ۱۷-۱۸ شروع کردیم. میخواستیم منطقه ۱۵ برویم که قسمت نشد و حاج آقا به شهادت رسیدند.
در استانها هم همین بود و نگاه ایشان مرکز استانها نبود. دور دوم سفرهای استانی، به خصوص که کرونا هم نبود، ما وارد هر استانی که میشدیم، ایشان میگفتند که محرومترین منطقه این استان کجاست؟ آنجا برویم. یعنی مقید بودند که محرومترین نقطه را حتماً ببینند. مثلاً ما رفتیم خراسان جنوبی. ایشان گفتند نقطه محروم کجاست؟ گفتیم نهبندان. گفتند که از آن محرومتر؟! گفتیم روستای لانو در مرز افغانستان! در این چند روز، بعضی از مردم از ما میپرسند که شما برنامهریز بودید، چرا از بالگرد استفاده میکردید؟ خوب شما ببینید، رئیس جمهوری که سفر نمیرفت و اگر میرفت مرکز استان بود و همه پروژهها را با ویدئو کنفرانس افتتاح میکرد که بالگرد نیاز نداشت؛ اما رئیس جمهوری که میخواست به نقطه صفر مرزی برود و محرومترین منطقه بود، بالگرد لازم داشت! ۷ ساعت رفت و ۷ ساعت برگشت وقت رئیس جمهور را میگرفت و اصلاً میسر نبود. باید با بالگرد میرفت. در این سفرهای استانی من معمولاً دو سه روز زودتر میرفتم و برنامه سفر را با امام جمعه مراکز استان چک میکردم تا نظراتشان را بگیرم؛ چون حاج آقا خیلی تاکید بر احترام ائمه جمعه و نمایندگان ولی فقیه استانی داشتند. این هم خودش نمودی از عشق ایشان به حضرت آقا بود؛ یعنی در سفر استانی، حتی ایشان برای نماز به عنوان امام جماعت جلو نمیایستاد. نماینده آقا را میفرستادند جلو. آنها اصرار میکردند که شما جلو بایستید؛ اما ایشان میگفت: «شما نماینده آقا هستید. شما باید بایستید.»
خدا آقای آل هاشم را رحمت کند. در سفر به آذربایجان شرقی، به آقای آل هاشم گفتم که میخواهیم به شهری برویم غیر از تبریز. گفتند کجا؟ گفتم چاراویماق. ایشان خندیدند و گفتند: «انصافاً فقط آقای رئیسی اینجا میرود!» چون محرومترین جای آذربایجان شرقی بود و قبل از ایشان فقط آقا به آنجا رفته بود. البته این را بگویم که ما هر جا رفتیم، قبلش آقا آنجا رفته بود. حالا نمیخواهم مدح آقا را بگویم؛ ولی واقعاً آقای رئیسی شاگرد آقا بود. ما نهبندان که رفته بودیم، قبلش آقا رفته بود. آقا سبک خاص خودشان را دارند و ما فقط میتوانستیم جا پای آقا بگذاریم. واقعاً کار بیشتری نمیشد. حضرت آقا انتهای مطلب محرومیت زدایی و سرکشی به محرومین هستند. یعنی آقا انتهای سید محرومان هستند.
حتی در جلسه پیگیریهای ویژه قم، من یادم است که ما سه موضوع داشتیم: کمربندی قم، مونوریل و فرودگاه. دو تا از بحثها صحبت شد و سومی مانده بود. ساعت ۱۵:۳۰ حاج آقا با عموم طلاب قرار داشتند؛ یعنی با قشری از عموم مردم. ساعت شده بود ۱۵:۱۵ و یک پرونده مانده بود. من به یکی از این برادرها گفتم که به حاج آقا بگو اگر میخواهند، برنامه آنجا را ما عقبتر بیندازیم. حاج آقا عصبانی شدند و گفتند: «نمیشود از وقتی که به مردم قول دادیم دیرتر برویم!» گفتیم که مسئولین اینجا ناراحت میشوند. ایشان گفتند: «مردم مهمتر از مسئولیناند؛ این را آقای فلانی و فلانی به نمایندگی از من بررسی کنند تا من به دیدار مردمی بروم.» یعنی نه پرونده را زمین گذاشتند و نه حاضر بودند وقت مردم تلف شود.
درباره صمیمی بودن و این جنس لطافتهای اخلاقی شهید رئیسی زیاد سخن گفته شده است؛ اما درباره قاطعیت ایشان کمتر شنیدهایم. ممکن است مواردی از این قاطعیتهای شهید رئیسی را هم تعریف بفرمائید؟
حاج آقا معتقد بود اگر وعدهای به مردم دادهایم، یا باید انجام شود یا اگر انجام ندادیم عذرخواهی کنیم. ما ایشان را بردیم اطراف تهران، شهرستان قرچک. یک مجتمع مسکونی به اسم «سبحان» که برای بخش خصوصی است و ۱۰۰۰ واحد کامل است؛ اما بدون استفاده روی زمین مانده است! حاج آقا دیدند که در تصرف یکی از بانکهاست. گفتند ظرف یک ماه مسئله حل بشود و واحدها به مردم واگذار شود در این یک ماه، وزارت راه و شهرسازی و بخش مسکن مشغول تحقیق کارشناسی شدند. دیدند که این مجتمع، بتنریزی نیاز دارد و این کار چهار ماه طول کشید؛ یعنی سه ماه بیشتر از وعده حاج آقا. ما دوباره این موضوع را در جلسات پنجشنبهها به عنوان یکی از موضوعات پیگیری ویژه، داخل جلسه بردیم. حاج آقا متوجه شدند از وعده ایشان سه ماه گذشته است و این اتفاق نیفتاده است. آنجا به شدت عصبانی شدند و با متولی مربوطه ناراحتی کردند که چرا با وجود انجام نشدن پروژه، شما نرفتید و از مردم عذرخواهی نکردید! این را بگویم من سه دفعه عصبانیت حاج آقا را دیدم. یکی همان حرف آقا بود که ابتدای صحبت عرض کردم. یکی هم همین جا بود که گفتند: «چرا نرفتید از مردم عذرخواهی کنید.» جای دیگری که با عصبانیت برخورد میکردند، کار را پشت گوش انداختن بود. میگفتند: «خدا لعنت کند اهل تسویف را.» پرسیده شد: «اهل تسوف چه کسانی هستند؟» گفتند: «اینها که سَوف سَوف میکنند و کار امروز را به فردا میاندازند.» نکته حاج آقا این بود که این کار را نکنید. کاری که میشود یکی دو روزه انجام دهید، سه ماه طول ندهید. این قاطعیت در برخورد بود.
در یکی از سفرهای استانی، برخی از نخبگان و انقلابیها گزارش دادند که فلان آدم مسئله دارد. همان جا حاج آقا بررسی کردند. مطمئن که شدند، در هواپیما دستور عزل آن مسئول را دادند. یعنی در برخورد با مدیری که اشتباهاتش فراتر از خطا بود، تعلل نمیکردند و قاطع بودند.
به نظر شما کدام ویژگی محوری باعث شهادت این شخصیت عزیز شد؟
من همان لحظهای که خبر شهادت را شنیدم، دو ویژگی در ذهنم آمد که علت شهادت حاج آقا به نظرم همین دو ویژگی بود: اولاً اخلاص بود؛ یعنی در این یک سال و نیم که پیوسته سفر استانی برقرار بود، جلسه بود و مدام ما با حاج آقا بودیم، من خاطر ندارم که حاج آقا حتی یک تصمیم برای منفعت شخصی خودش گرفته باشد یا یک اقدام برای خودش انجام داده باشد. ما در سفر استانی گلستان ایشان را بردیم به جزیره آشوراده، تا از یک طرح گردشگری بازدید کنند. خانم جوانی تابلوی نقاشی ایشان را کشیده بود و آورد. تا حاج آقا آن تابلو را دیدند، گفتند: «دست شما درد نکنه. زحمت کشیدید. ولی چرا من را کشیدید؟ من که یک طلبه سادهام، عکس حضرت آقا رو میکشیدین!» دیدارهای عمومی ایشان با جمعیت ۵۰ هزار نفر و ۷۰ هزار نفر بود. این تعداد به استقبال حاج آقا میآمدند. در میدان امیر چخماق یزد، ۶۰ هزار نفر در دمای دو درجه زیر صفر آمدند! همیشه ایشان بعد از سخنرانی، در اتاقی که استراحت میکردند تا یک نفسی بگیرند و به ادامه سفر بپردازند، میگفتند: «ماشاءالله به این مردم! البته بدانید اینها همه به خاطر آقا آمدند، همه به خاطر عشق به انقلاب بود، نه به خاطر منِ طلبه ناچیز!» اصلاً نمیگذاشت که در دلش چیزی برود. نمیگذاشت که غرور ایجاد شود. مهمترین ویژگی آقای رئیسی، واقعاً اخلاص بود و به نظرم خدا به خاطر همین ایشان را خرید.
نکته دوم، تهجد و شب زنده داری ایشان و عشق زیاد به اهل بیت علیهم السلام بود. ایشان برای پروژه قطار سریعالسیر تهران-مشهد میگفت که من حاضرم خودم کاسه بگیرم و در حرم پول جمع کنم! حاج آقا دیوانه امام رضا علیه السلام بود؛ یعنی نه مثل ما عاشق امام رضا علیه السلام؛ حقیقتاً حاج آقا دیوانه امام رضا علیه السلام بود! خوب ایشان شدیداً اهل روضه هم بود. همینطور نیست که از بین افراد مختلف به حاج منصور ارضی گفته بود که من را غسل بده. از بین این همه آدم، یک روضه خوان را انتخاب کرده بود. خوب این یعنی همان اهل روضه بودن، اهل گریه بودن. عاشق اهل بیت علیهم السلام بودن. جالب است بدانید که ما در همین اتاق که شما نشستید، پروژههایی را که تا آخر دولت میتوانند سرمایه اجتماعی ایجاد کنند و به مردم امید بیشتری بدهند و محسوستر بودند را نوشتیم تا سرمایه اجتماعی نظام و دولت زیاد شود. حاج آقا خودش به تنهایی با شهادتش، مهمترین پروژه سرمایه اجتماعی دولت را انجام داد و خودش را فدا کرد. شهادت ایشان مهمترین پروژه سرمایه اجتماعی نظام بود. کسی باور نمیکرد حاج آقا مهمترین پروژه را خودش رو کند و انجام بدهد! پروژههای دیگر زیاد بود مثل پروژه سد و نیروگاه برق و آب و اقتصادی و…؛ ولی حاج آقا مهمترین کار را کرد. به یکی از رفقا گفتم که حاج آقا با کمترین هزینه مادی و بیشترین هزینه معنوی، خودشان را خرج سرمایه اجتماعی کردند و به نظرم اخلاص و محبت به اهل بیت علیهم السلام مهمترین ویژگیهای ایشان برای شهادت بود.
اگر ناظر به آینده بخواهیم بپرسیم، به نظرتان ما چه کسی را از دست دادیم و الان به دنبال چه چیزی باید باشیم؟
باید به «تُعرفُ الاَشیاءُ باَضدادها» عمل کنیم. ما رئیس جمهور داشتیم که ۱۱ میلیون رأی داشت، ده بار جلوی امام (ره) گفت: «من ۱۱ میلیون رأی دارم!» ما رئیس جمهوری داشتیم که دخترش میگفت: «تا بابای من رئیس جمهور بود، آقای شما آقا نبود!» رئیس جمهور داشتیم که ۲۲ میلیون رأی آورد و بارها اشاره کرد که شما صدای مردم را نمیشنوید! ما رئیس جمهور داشتیم که به پشتوانه حمایت حزباللهیها و جبهه انقلاب و به عشق آقا رأی آورد؛ اما سو استفاده کرد. رئیس جمهوری داشتیم که حاضر بود مردم را در کرونا به کشتن بدهد، ولی آقا را به جایی برساند که در مقابل آمریکاییها کوتاه بیاید و جان مردم را ابزاری برای فشار به آقا کرده بود. رئیس جمهوری که روز اول آمد، درخواست اولش آبمیوهگیری دفترش بود! برای سفر دو روزه به البرز تشک مخصوص برایش میخریدند! اونها را مقایسه کنید با رئیس جمهوری که ساعت ۳ از روسیه رسیده بود، اما تهران نیامد؛ رفت کرج. دو ساعت در کرج خوابید و کار را شروع کرد. شما اینها را مقایسه کنید، دستتان میآید. آقای رئیسی واقعاً کار میکرد؛ خواب حاج آقا یا داخل هواپیما موقع برگشت بود یا داخل ماشین.
پیش آمده بود که در کار از حاج آقا جا بمانید؟
بله؛ زیاد. همین اواخر ایشان به آقای منصوری گفته بود که سفرهای استانی باید دو تا در هفته شود! آقای منصوری گفته بود که بَدن است! کشش ندارد! نمیتوانیم! ما کلی واسطه فرستادیم که حاج آقا راضی شوند و فاصله دو هفتهای بین سفرها باقی بماند. فقط من نبودم که نمیکشیدم؛ همه دیگر نمیکشیدند.
از نظر شما چگونه میتوان مثل ایشان شد؟
اولین نکته این است که باید درباره سبک حکمرانی حاج آقا کار کنیم. کار، تلاش، عشق به مردم و ولایت، ویژگیهای سبک حکمرانی ایشان بود. باید روی اینها بیشتر کار کنیم. حقیقتاً من اگر بخواهم بگویم آقای رئیسی چه داشت که امروز باید همان را در خودمان به شدت تقویت کنیم، این بود که حاج آقا معتقد به حل واقعی مسئله مردم بود. این جلسات پیگیریهای ویژه را حاج آقا میگفتند «جلسات حل مسئله». یعنی گرههای کور مردم باز شود. احیا شدن ۸۰۰۰ واحد صنعتی، ناشی از همین نگاه حاج آقا به حل مسئله بود. مثلاً کارخانه صنعت کاغذ مازندران، جزو مصوبات قبلی بود که احیا شده بود. من از مدیر کارخانه پرسیدم که حاج آقا برای شما چه کار کرد تا مسئله حل شد و اینجا احیا شد؟ گفت که ایشان تولید کاغذ کتابهای درسی آموزش و پرورش را به این کارخانه سپرد. یعنی کتابهای درسی ما که قبلاً کاغذش خارجی بود، با این تصمیم حاج آقا ایرانی شد و از آن طرف این واحد صنعتی نیز احیا شد. این فقط نیم خط دستور بود؛ اما ببینید چه ثمرهای داشت. تولید را از چهار هزار تُن! رسانده بودند به چهل هزار تُن! این حل مسئله بود. شما هزینه نکردی. با نیم خط دستور، این کار مهم را کردی. ما همیشه فکر میکنیم که باید پول هزینه کنیم. باید همه امکانات باشد تا جواب بدهد. نه اینطور نیست. در دولت قبل، رئیس جمهور میگفت بیشتر از سیصد هزار بشکه امکان فروش نفت نداریم؛ اما امروز، با وجود اینکه آمریکا و اروپاییها با دولت قبل همراهتر بودند، دو و نیم میلیون بشکه، تولید و فروش داریم. ما ۵۰۰۰ روستا را آبرسانی کردیم. دو سال قبل در خراسان جنوبی تمام روستاها گازرسانی شده بود. ایشان معتقد بود که پروژههای نیمه تمام باید تمام شوند. جاده بهداشت برای ۳۵ سال قبل بود که افتتاح آن برای زمانی بود که آقا سفر استانی به آنجا رفته بودند. بیمارستان شهریار برای ۳۵ سال قبل بود که آقای هاشمی رفسنجانی کلنگ زده بود. در یک جمله، اهل حل گرههای مردم باشیم نه بزرگ کردن خودمان. این ویژگی مهم حاج آقا.
نظر شما