به گزارش خبرگزاری مهر، آیتالله العظمی جعفر سبحانی در این درس اخلاق اظهار کرد: خدای متعال فرمودند «لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ» و هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمیدارد.
وی ادامه داد: بحث در مورد ریا بود. ریا مشتقاتی دارد قسمی از آن حب النفس و برتری طلبی بر دیگران و عُجب است. خدا روح انسانی را سرزمینی آفرید که برای همه مسائل اعم از رذائل و فضائل قابلیت دارد. اگر تنها بر هرکدام باشد جبر است و برای اینکه انسان مختار باشد هر دو قابلیت به انسان داده شده است، چون کمال در اختیار است لذا برای هر دو صفت قابلیت دارد.
این مرجع تقلید افزود: خوشا به حال کسانی که خودشان را از رذائل پاک کنند. یکی از رذائل تکبر است. تکبر از از باب افتعال به معنای قبول است، کانه انسان به حدی تنزل میکند که این برتری طلبی و کبر را بالذات قبول و جز خصصیه خودش کرده است. این حالت تکبر در ذات انسان ریشه کرده است.
آیت الله سبحانی ادامه داد: انسان متکبر برای برتری و بزرگ طلبی دو نوع ظلم چون ظلم نفس و دیگران کرده است و ظلم است چون دیگران را تحقیر میکند. لقمان به فرزند خود نصیحت میکند، ای پسرم «لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً»، هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً موقع» راه رفتن متکبرانه راه نرو.
وی اظهار کرد: برای رهایی از این دو ظلم نیازمند استاد هستیم تا آرام آرام زمینه خلاصی از دو ظلم را فراهم کند و به ما تعلیم دهد. تکبر مراحلی دارد. گاهی تکبر در برابر خدا است.
آیتالله سبحانی گفت: أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِی حَاجَّ إِبْرَاهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِی وَیُمِیتُ قَالَ أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ قَالَ إِبْرَاهِیمُ فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛ آیا به آن کس (نمرود) ننگریستهای که با ابراهیم دربارۀ [وجود] پروردگارش [به این خاطر] که خدا پادشاهی را به او داده بحث و جدل نمود؟ آنگاه که ابراهیم [به او] گفت: پروردگار من، همان کسی است که زنده میکند و میمیراند. [نمرود] گفت: من [نیز] زنده میکنم و میمیرانم. ابراهیم گفت: همانا خدا خورشید را از مشرق میآورد، تو [اگر میتوانی] آن را از مغرب بیاور. آنگاه آن کس (نمرود) که کفر ورزیده بود، مبهوت ماند [و جوابی نداشت] و خدا هرگز گروه ستمکاران را هدایت نمیکند.
استاد برجسته حوزه علمیه قم با اشاره به بیان معنای تکبر در این آیه، بیان داشت: همه جوامع خدا را قبول داشتند ولی مدیریت خدا را قبول نداشتند. مدیریت را از خود میدانستند. بین الله و ربّ فرق می گذاشتنند. خدا را قبول داشتند ولی رب و مدیریت خدا را از آن خود میدانستند. أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ. ابراهیم (ع) گفتند مدیریت با خدا است ولی آنها گفتند، مدیریت با ماست. این همان تکبر است. تکبر سبب شده که مدیریت را از خود بدانند. در اصل خالق مشکلی نداشتند ولی در کردگاری با خدا منازع داشتند. ابراهیم این مغالطه را متوجه شد.
آیت الله سبحانی گفت: این انسان چه قدر بدبخت است که هزارن بیماری به او هجوم بیاورد، بعد هم بگوید من رب عالم هستم و مدیریت از آن من است. این مشکل از کبر است. فرعون و نمرود و اینها ادعای کردگاری و ربوبیت میکردند. ربّ را در تربیت بکار می بریم. آنها هم ادعا میکردند «انا ربکم الاعلی». چه قدر باید انسان بدبخت باشد که به این مرحله برسد. در مقابل انبیای عالم چنین افرادی بودند، این متکبران برای خود ربوبیت قائل بودند نه خالقیت، میگفتند آب و ابر، همه از آن ما است.
وی افزود: مرتبه دوم از تکبر در برابر انبیای عالم و فرستادگان خدا است. می گفتتند، اگر تابع شعیب باشید، زیانکار هستید. در مقابلِ انبیای الهی، میگفتند شما بشری مانند ما هستید. این همان تکبر است. قرآن فرمود اینها چنین تکبری داشتند نمیتوانند بپذیرند که بشری از نظر قیافه مانند آنها باشد ولی از نظر کمال و مقامهای آسمانی و عالم بالاتر و برتر باشد.
این مرجع تقلید ادامه داد: از دیگر موارد کبر در برابر علما و بزرگان است. قضیه را نقل کنم، پدر و پسری به مهمانی علی (ع) آمده بودند بعد غذا، حضرت بر روی دست پدر مهمان آب ریخت و آقازاده اش حسن، بر روی دست پسر مهمان آب ریخت و دستش را شست. این یعنی مقام جای خودش را دارد و این عمل و کار حضرت با وجود مقام امامت، نوعی تواضع است. مقام امامت از احترام به مهمان باز نمیدارد.
وی افزود: آیتاللّه شیخ محمدحسن نجفی جواهری معروف به صاحب جواهر از فقهای نامآور شیعه در قرن سیزدهم هجری قمری بود. ایشان زعامت شیعه را در عراق داشت. احساس مرگ کرد و فکر کرد بعد خود، زعامت را به کسی بسپارد. همه علما را جمع کرد، متوجه شد در این جمع شیخ مرتضی نیست. دنبالش رفتند و ایشان هم در این جلسه نشست، مرحوم صاحب جواهر، شیخ را میشناخت و صاحب جواهر به خاطر علمیت شیخ، به عنوان مرجعیت انتخاب کرد و به او سفارش کردند کمی احتیاط را کم کنید، شیخ مرتضی احتیاطی بود. علی الظاهر شیخ مرتضی بعد از صحبت با صاحب جواهر زعامت شیعه را قبول کردند و بعد مردم دور شیخ مرتضی را گرفتند تا پاسخ فتواها را بگیرند، ولی شیخ مرتضی گفت، نه. من قبلاً در نجف با یکی از علمای مازندران «شریف العلماء مازندرانی» هم بحث بودم، او از نظر علمی قویتر از من بود. باید به او نامه بنویسم. یک ماهی طول کشید تا پاسخ نامه بیاید. در این نامه شیخ جریان را توضیح داد که شما در بحث از من اعلم بودید. شریف العلما این نامه را جواب داد گفت آن زمان از نظر علمی از شما بالاتر بودم، اما الان این گونه نیست، من مدتی است در میان مردم آمدم و پاسخ گوی مراجعه آنها هستم، شما الان قویتر از من هستید. این همان تواضع است، کسی را به عنوان مسئولیت انتخاب کنند ولی بگوید کسی دیگر از من قویتر است.
این مرجع تقلید گفت: استاد ما مرحوم آیت الله حجت، زمستان بود از کلاس درس خارج شد تا از کوچه پشتی حرم به منزل برود. مرحوم حضرت آیت الله بروجردی در همان زمان و ساعت به خانه مرحوم صدر رفته بود و میخواست برگردد. موقع برگشتن به همان کوچهای پیچیدکه استاد ما وارد آن شد، استاد ما با اینکه پیرمرد بود تا مرحوم حضرت آقای بروجردی را دید ایستاد و تا مرحوم بروجردی آمد عرض ادب و احترام کرد و از کوچه بیرون رفت.
وی ادامه داد: اینها اساتید و بزرگان اخلاق ما بودند. بنابراین تا چهار کلمه یاد گرفتیم، فکر نکنیم کلید علوم در دست ماست. کلید علوم در دست خدا است. در دست انبیای الهی است. کمی خودمان را پایینتر بگیریم.
نظر شما