خبرگزاری مهر_ گروه استانها-فاطمه گوگردی: امام خمینی (ره) میفرماید: مقام شهادت، خود اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت است. یکی از فرقهای مکتب اسلام، مکتب توحید، با مکتبهای انحرافی، مکتبهای الحادی، این است که رجال این مکتب، شهادت را برای خودشان فوز عظیم میدانند: یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهُم فَأَفُوزَ فَوزاً عظیماً. از شهادت استقبال میکنند، چون قائل هستند به اینکه، ما بعد این عالم طبیعت، عالمهای بالاتر و نورانیتر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است، و بعد از شهادت از زندان بیرون میرود. این یکی از فرقهایی است که بین مکتب ما، مکتب توحید، با سایر مکتب هاست. جوانهای ما شهادت را طالبند.
علمای متعهد ما برای شهادت پیشقدم میشوند. آنهایی که به خدا اعتقاد ندارند و به روز جزا، آنها باید بترسند از موت؛ آنها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمیهراسیم؛ نمیترسیم. (صحیفه امام، ج ۷، ص ۱۸۲).
شهید رضا طاووسی نیز از این مردان دلیر مکتب توحید بود که نهراسید و نترسید و در رهرو دفاع از سرزمین خود به مقام والای شهادت نائل شد.
مهدی طاووسی برادر شهید رضا طاووسی تابش در گفت و گو با خبرنگار مهر برادر خود را اینگونه معرفی میکند: رضا طاووسی در تاریخ نهم دی ماه سال ۱۳۴۳، در خانوادهای متدین و مذهبی در شهرستان بهار، استان همدان چشم به دنیا گشود و نام پدرش عبدالله بود.
وی افزود: او فرزند سوم خانواده بود و تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داده بود و بعد از آن در سال یک هزار و سیصد و پنجاه و نه به عنوان پاسدار وارد جبهه دفاع مقدس شد.
شهید رضا طاووسی در خانوادهای متدین به دنیا آمد
برادر شهید تصریح کرد: شهید به حرف امام خمینی «ره» علیه بسیار معتقد بود، واقعاً به امام علاقه خاص توصیف نشدنی داشت و به سبب همین علاقه زیاد به امام دیر به دیر به خانه میآمد و دوست داشت که بیشتر به امام و مردم خدمت کند، اما متأسفانه رضا نتوانست به دیدار رهبری برود.
وی افزود: او از طرف تیپ انصار الحسین (ع) در طول مدتی که در جبهه بود دو بار به مشهد مقدس به پابوسی امام رضا (علیه السلام) نائل شد.
برادر شهید با اشاره به اینکه یک سال من و پدرم به مشهد مقدس رفتیم و رضا را در آنجا خیلی اتفاقی دیدیم، گفت: پدرم بسیار به رضا افتخار میکرد و دائماً از او به نیکی یاد میکرد و میگفت، فرزندم در حال خدمت به مردم و رهبر است، دوست دارم او در این راه به عاقبت بخیری برسد.
وی ادامه داد: هرگاه شهید جدیدی به شهرستان بهار میآوردند پدرم از صمیم قلب آرزو داشت که رضا هم عاقبت بخیر شود و در راه امام و کشور شهید شود؛ طوری که میگفت: خدایا پسر من چرا شهید نمیشود؟ چرا نمیشود که من نیز افتخار کنم و بگویم پدر یک شهید هستم و همیشه از این موضوع غبطه میخورد.
برادر شهید خاطرنشان کرد: وقتی برادرم به شهادت رسید و خبر شهادتش را به ما دادند، پدرم بسیار به خود بالید و افتخار کرد و گوسفندی برای شهادت برادرم قربانی کرد. پدرم همیشه همه پسران خود را دعوت به خدمت در راه امام میکرد. پدرم خود نیز رزمنده بود و به مدت نه ماه در منطقه بود و برادر دیگرم به مدت پنجاه ماه در جبهه بود که از طرف جهاد بسیجی وارد شده بود. یکی از برادرانم هم تکاور دریایی بود و اکثراً در مناطق حضور داشت.
وی افزود: ما از خانوادهای کاملاً مذهبی بودیم و پدرم مشتاق بود که ما عاقبت بخیر شویم و خدمتگزار سرزمین و مردم و امام باشیم خود نیز در کودکی بارها برای جبهه اقدام کردم اما چون سنم کم بود اجازه ندادن که وارد جبهه شوم و به من میگفتند که به خانوادهات رسیدگی کن زیرا برادرانم همه مشغول خدمت بودند و من بسیار اشک میریختم و از اینکه نمیتوانستم مثل رضا در جبهه باشم غبطه میخوردم و فقط در پایگاه بسیج شهید چمران مشغول کار بودم.
خصوصیات اخلاقی شهید رضا طاووسی
وی خاطرنشان کرد: رضا در طول دورانی که در پایگاه و سپاه و جبهه و مناطق حضور داشت بسیار فعال بود او خیلی آرام و کاردان بود، خصوصیات اخلاقی بسیار خوبی داشت و به همه محبت میکرد و در همه کارها پشت کار داشت.
فعالیتهای تشکیلاتی شهید رضا طاووسی
برادر شهید بیان اینکه در قبل از انقلاب همیشه در راهپیماییها شرکت داشت، اعلامیههایی از امام مینوشت و در بین مردم توزیع میکرد، ادامه داد: شبها به خانه نمیآمد و مشغول توزیع اعلامیههای امام میشد، گفت: برادرم رضا عضو پایگاه شهید چمران به عنوان یک بسیجی بود اولین کسی که از پایگاه عضو سپاه شد رضا بود و سپس دوست صمیمیاش شهید «سید مجتبی حسینی» بود، در پایگاه شهید چمران کارهای آموزشی به اعضای پایگاه مانند مهارتهای سلاح و آموزشهای جنگی میآموخت.
وی افزود: وقتی که تیپ انصارالحسین (ع) تشکیل شد رضا عضو سپاه و به عنوان یک پاسدار عضو گردان ادوات شد و آنجا معاون فرمانده گروهان ادوات و در توپخانه مشغول کار بود و هر سه ماه یا چهار ماه یک بار به خانه سر میزد، وقتی از او میپرسیدیم که چرا به خانه نمیآیی میگفت: که قرار شده است هر کس مدت زمان بیشتری در منطقه باشد به دیدار امام (ره) ببرند من هم مشتاقانه دوست دارم اینجا باشم تا بتوانم به دیدار امام بروم.
مهدی طاووسی افزود: اوایل جنگ بود، همان موقع هم مراسم عروسی خواهرم بود که رضا در همان روزها اعزام به جبهه شد و دلش طاقت نمیآورد که در مراسم بماند و به جبهه نرود همیشه جبهه را اولویت خود قرار میداد.
وی خاطرنشان کرد: برادرم رضا به شدت علاقمند به امام حسین علیه السلام بود، پیرو خط امام بود، بسیار به پدر و مادر احترام میگذاشت و با اقوام بسیار با ادب و بامتانت صحبت میکرد، نوع رفتار رضا با خانواده شهدا به شدت خاص بود و بسیار با احترام برخورد میکرد هرگاه به مرخصی میآمد حتماً باید به سرکشی و احوال پرسی از اقوام و خانواده شهدا میپرداخت.
برادر شهید افزود: هیچگاه به یاد ندارم که رضا نمازش اول وقت نباشد و قضا شود، همیشه نماز شب خوان بود و مثل نماز واجبش آن را میدانست هرگاه از جبهه بر میگشت به پایگاه بسیج محله ما پایگاه شهید چمران سر میزد و پیش نوجوانان و جوانان بسیجی میرفت و شروع به نصیحت کردن آنها میکرد دائماً توصیه میکرد که بچهها نماز اول وقت بخواند همیشه دوستانش را برای بسیجی شدن یا سپاهی شدن و به مبارزه در مقابل دشمن در جبهه دفاع مقدس تشویق میکرد.
شهادت رضا طاوسی تابش
وی یادآور شد: رضا فرمانده ای داشت به نام ناصر عبداللهی و همیشه گوش به فرمان ایشان بود و ناصر عبداللهی رضا را بدلیل کارآمد خوبی که داشت معاونش کرده بود و همیشه در کارها و عملیاتها با رضا مشورت میکرد و در آخر هم نیز با ناصر عبداللهی به شهادت رسید.
برادر شهید ابراز کرد: در کارخانه نمک در تاریخ دهم اسفند سال ۱۳۶۴ در اتاق فرماندهی رضا طاووسی و ناصر عبداللهی که با هم مشغول طراحی عملیات بودند یک توپ ۱۰۶ در اتاق انداخته میشود و برادرم به همراه چند تن از رزمندگان و فرمانده خود به درجه رفیع شهادت نائل میشود.
وی افزود: رضا از ناحیه سر و از قسمت ران پا مجروح میشود و وقتی برای جراحی در بیمارستان صحرایی اروند رود او را میبرند که جراحی شود در حین جراحی در منطقه فاو در عملیات والفجر۸ به شهادت رسید.
برادر شهید تصریح کرد: رضا همیشه میگفت اگر ازدواج کنم عروسی نمیگیرم و به مشهد برای پابوسی امام رضا علیه السلام میروم و اما سرانجام بعد از شهادتش پیکر مطهرش اشتباهاً به مشهد انتقال داده شده بود و در آنجا پیکرش چهار یا پنج روز طواف داده و سپس به بهار بازگردانده و به خاک سپرده شد.
وی افزود: همچنین ایشان علاقه خاصی به طراحی کردن داشت و همیشه عکس شهدا رو طراحی میکرد یکی از طراحیهایش در دوران جبهه یک آرامگاهی بود که بر روی آن نوشته شده بود پاسدار شهید رضا طاووسی، رضا به سرنوشت شهادت خود آگاه بود و این موضوع را عاشقانه میپرستید.
طاووسی برادر شهید ادامه داد: برادر خانم بنده شهید رضا آئینی بود که رضا طاووسی دوستی بسیار زیادی قبل از سید مجتبی حسینی با ایشان داشت، وقتی رضا آئینی دوازدهم مرداد سال ۱۳۶۲ به شهادت رسید، رضا طاووسی گویی روحش بعد از شهادت رضا آئینی آرام نگرفت و دائماً از خداوند شهادت میخواست و سرانجام به خواسته خود رسید.
شهید رضا طاووسی در جبهه دفاع مقدس
همرزم شهید در گفتگو با خبرنگار مهر در این خصوص اظهار کرد: در عملیات والفجر۲ و در سر پل ذهاب، پادگان ابوذر با شهید آموزش میدیدیم و ایشان پاسدار بودند اما من سرباز بودم و در این عملیات همراه هم حضور داشتیم همیشه تمام سعی خود را میکرد که در جبهه و عملیاتها کارها را به نحو احسن انجام دهد سر همین موضوع فرمانده گردان ادوات «شهید ناصر عبداللهی» رضا را به عنوان معاون ادوات خود منصوب کرد.
وی افزود: سمت سردشت و در عملیاتی که در پاکسازی سردشت و نقده بود با تیپ همدان همکاری داشتیم و بنده به همراه شهید رضا طاووسی و شهید سید مجتبی حسینی «برادرم» در این عملیات حضور داشتیم و در سال ۶۲ مدتی با هم بودیم.
همرزم شهید خاطرنشان کرد: رضا طاووسی در جبهه عدالت خوبی داشت در آن دوران به رزمندگان فیلم میدادند تا بتوانند از خود عکس بگیرند و مسئول توزیع فیلمها رضا بود و بسیار دقیق به همه رزمندگان به تعداد برابر فیلمها را میداد تا همه بتوانند عکسی از خود ثبت کند.
حسینی افزود: رضا در جبهه معروف به آچار فرانسه بود و کارهایی از قبیل جوشکاری و … انجام میداد، در گروهان ادوات که معاون بود «شامل توپخانه و توپ و تانک و خمپاره است و همیشه تمام سعی خود را در تمام کارهایش میکرد. ایشان در آن قسمت کار میکرد و دوست صمیمی اش سید مجتبی حسینی تخریبچی بود و من هم در گروهان پیاده بودم.
همرزم شهید ادامه داد: در جبهه به همه کمک میکرد با همه خوش منش بود و همیشه پای صحبتهای دیگران مینشست، اگر کسی مشکلی داشت سعی میکرد که مشکل فرد را حل کند و گویی درد همه را میشنید و مداوا میکرد. رضا صدای بسیار خوبی برای تلاوت کلام الله مجید داشت و بسیار زیبا قرآن میخواند.
رفیقانه؛ گوشهای از خاطرات رفیقانه شهید طاووسی
حسینی گفت: شهید رضا طاووسی با برادرم سید مجتبی حسینی بسیار دوستی برادرانهای داشتند. گاهاً برای دیدن هم در جبهه هفتاد یا هشتاد کیلومتر مسیر را باموتور طی میکردند تا از حال هم در جبهه با خبر شوند هرگاه میخواستند به مرخصی بیایند با هم مرخصی را تنظیم میکردند که همراه هم به خانه بیایند هر مراسمی در بین خانوادههایمان بود «بنا به نسبت فامیلی که داشتیم» هر دو هماهنگ میشدند که با هم به مراسم بروند.
وی با بیان اینکه همیشه برای دیدار خانواده شهدا با هم پیش قدم میشدند، همیشه با هم دوست بودند. مثل یک روح در دو پیکر بودند و با هم در سرکشیها و نماز اول وقت و رفتن به مساجد پیش قدم میشدند، اظهار کرد: در کمک فقرا همراه هم بودند. بعد از شهادت شهید طاووسی سه ماه بیشتر نشد که برادرم سیدمجتبی به شهادت رسید.
وصیت نامه شهید رضا طاووسی تابش
بسم الله الرحمن الرحیم
یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی؛ ای نفس قدسی و مطمئن و دلارام، امروز به حضور پرودگارت بازآی که تو خشنود به نعمتهای ابدی او و او راضی از توست. بازآی و در صف بندگان من. باز آی در بهشت من و داخل شو. قرآن کریم
با آگاهی کامل و با سلامتی کامل و با فکر آزاد می دانم که نوشتن وصیت نامه واجب است… شروع به نوشتن وصیت نامه میکنم.
در شروع وصیت نامه اول ظهور آقا امام زمان (عج) را از خداوند قادر خواهانم و سلامتی نایب برحقش را از خداوند منان خواهانم و پیروزی رزمندگان اسلام را… وقتی که جنگ کافر و اسلام عزیز شروع شد من میدانستم کافران از خدا بی خبر میخواهند این انقلاب عزیز اسلامی ما را که به رهبری امام عزیز شروع شد میخواهند از بین ببرند و با خدای خود پیمان بستم که تا آخرین قطره خونم از این انقلاب اسلامی دفاع کنم و به ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان لبیک گویم، و با خود فکر کردم و گفتم باید چون حسین و یاران وفادار او چون در راه خدا قیام کردند و جنگ با یزیدیان شروع کردند. ما ملت ایران باید همچون حسین (ع) وفادار به اسلام و امام خود باشیم و از هستی خود و از بهترین هستی که جان باشد باید بگذریم و باید جوانان ایران راه شهدای اسلام را ادامه بدهیم و در راه خدا جان بدهیم.
من یک نفر همچون حسین مرگ دراه خدا را جز سعادت چیز دیگر نمی دانم و در بستر مردن برای ما ننگ است باید در راه خدا جان بدهیم چون این جان ما از اوست و هر وقت بخواهد میگیرد.
آرزویی که بعد از انقلاب داشتم این بود که باید در راه خدا کشته شوم. چون مرگ در راه خدا بهترین مرگ است و من نه به خاطر ترس از جهنم و نه به خاطر بهشت به جبهه رفتم بلکه به خاطر رضای خدا بود و امیدوارم که خداوند مرگ مرا شهادت در راه خودش قرار بدهد.
وصیت من به امام عزیز این است که ای امام عزیز اگر در راه تو که راه انبیا و راه انبیا راه خداست اگر صد بار جان بدهم و جان بگیرم باز در راه تو فدا خواهم کرد. در راه تو که راه خداست و این جان من چه ارزشی دارد در راه خدا.
وصیت بر مادرم، مادر جان امیدوارم که با شهید شدن من ناراحت نباشید چون من امانتی پیش شما بودم و این امانت مال خدا بود. امیدوارم که زحمتهایی که برایم کشیدی مرا حلال کنید.
مادر جان برایم گریه نکن چون شهادت آرزوی من بود همچون دیگر شهدا… اگر خواستی سر قبرم گریه کنی برای حسین و یاران حسین گریه کن. برای کسانی گریه کن که مادر ندارند و وصیت من برای خواهرانم همینطور است.
و وصیت بر پدرم که با شهید شدن من ناراحت نباشید و مرا حلال کنید از دوستانم هم بخواهید مرا حلال کنند… اگر من شهید شدم به مردم بگویید به شما تبریک بگویند.
وصیت من به برادرانم این است که برایم گریه نکنند بلکه سنگر مرا خالی نگذارند و سلاح مرا نگذارند بر زمین بیافتد.
وصیت من به امت شهید پرور ایران به خصوص بر امت شهید پرور بهار این است که امام را دعا کنند و به گفتههای امام عزیز گوش فرا دهند و چون حرف او حرف امان زمان (عج) است و رزمندگان اسلام را یاری کنند. همچنان که همیشه یاری میکردند.
والسلام
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
رضا طاووسی تابش
۱۴/۰۵/۱۳۶۴
نظر شما