۷ آذر ۱۴۰۳، ۸:۱۹

گفتگوی مهر با فرخ شایسته شیرازی-۱؛

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید

فرخ شایسته با اشاره به تاثیر مینی‌مالیسم در نقاشی‌هایش، آثارش را نجواگونه برشمرد که مخاطب را به خلوت می‌برند و او را کاملا از اطرافش غافل می‌کنند.

خبرگزاری مهر -گروه هنر-آزاده فضلی؛ این روزها موزه هنرهای معاصر به واسطه برگزاری نمایشگاه «چشم در چشم» چنان پر مخاطب شده که آوازه‌اش بیش از پیش در فضای مجازی و عمومی پیچیده است. نمایشگاه «همسفر با آفتاب» که آثار هنری فرخ شایسته شیرازی را در معرض دید عموم داده است، نیز همزمان با نمایشگاه «چشم در چشم» در حال برگزاری است. نمایشگاه «همسفر با آفتاب» شامل مروری بر آثار فرخ شایسته هنرمند نگارگر باسابقه را نیز در گالری‌های ۷، ۸ و ۹ موزه میزبانی می‌کند.

فرخ شایسته شیرازی هنرمند نقاش و نگارگر معاصر و فرزند صدرالدین شایسته شیرازی است که یکی از شاگردان کمال‌الملک بود. شایسته از کودکی به واسطه پدر، وام دار میراث هنرهای ایرانی و به ویژه نگارگری می‌شود که نگاه ریزبین او به پدیده‌ها را برایش به ارمغان می‌آورد. علاوه بر این، شایسته به دیگر افق‌های جهان می‌نگرد و همسفر با آفتاب میراث ملی را با نوگرایی غربی و سنت‌های شرقی در هم می‌آمیزد. اینک در آستانه هفتاد سالگی ره آورد سه دوره کاری فرخ شایسته در ایران، آمریکا و ژاپن در نمایش است. هر کدام از بخش‌های نمایشگاه آثار شایسته، یک دوره کاری او (شیراز و تهران / اروپا و آمریکا / ژاپن) را به نمایش گذاشته است که همگی آثار در قطع‌های کوچک روی دیوار دیده می‌شوند.

به بهانه برگزاری نمایشگاه «همسفر با آفتاب» از فرخ شایسته دعوت کردیم به خبرگزاری مهر بیاید تا پای تجربیات، خاطرات و نظراتش درباره سبک و شیوه کاری‌اش بنشینیم.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید.

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید

* آقای شایسته ۳ دوره حرفه‌ای کاری شما در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» در معرض دید عموم قرار گرفته است که همگی آنها در قالب تابلوهایی با قطع‌های کوچک روی دیوار موزه هنرهای معاصر تهران رفته است. لطفاً درباره این آثار توضیح بدهید.

نمایشگاه «همسفر با آفتاب» مروری بر آثار من است که طیف چند ده‌ساله‌ای از فعالیت هنری‌ام را پوشش می‌دهد. اولین آثاری که در نمایشگاه دیده می‌شوند آثاری هستند که من در حدود ۸ تا ۱۲ سالگی در شیراز ترسیم کردم. یکی از آثار موجود در نمایشگاه را نیز زمانی کشیدم که در تهران بودم. آن روزها ۱۷ یا ۱۸ سال داشتم.

سپس برای تحصیل به آمریکا رفتم و سبک کارهایم تغییری اساسی داشت. بعد از فارغ‌التحصیلی هم به ژاپن رفتم و به مدت ۴ سال به زبان انگلیسی در یک دانشگاه آمریکایی که در کیوتو واقع شده است، تدریس کردم و در همان مدت به زبان ژاپنی تحصیل کردم. سپس به مدت ۲۶ سال در اوکیناوا زندگی و در دانشگاه اوکیناوا به زبان ژاپنی تدریس کردم.

* پدر شما، صدرالدین شایسته شیرازی شیوه «پرداز» که خاص نگارگری و نقاشی ایران بوده است، به کمال در نگاره‌هایش اجرا می‌کرد. بنابراین می‌خواهم کمی به عقب برگردم و بدانم که شما از شیوه «پرداز» در مکتب شیراز که پدرتان بنا نهاده بود، در آثارتان وام گرفته‌اید؟ در واقع می‌خواهم بدانم که چقدر پدرتان روی کار شما تأثیر داشته است؟

در کودکی من با پدرم زندگی نمی‌کردم و از زمانی که به دنیا آمدم تا سن ۷ سالگی فقط با مادرم بودم، منتها از سن ۴ سالگی کار نقاشی را به صورت خودجوش شروع کردم البته پدرم نقاش بود و من هم جمعه‌ها به دیدارش می‌رفتم و شاید همین دیدارها، سبب شد به نقاشی علاقه‌مند شوم.

در هر حال، من خودم را وام‌دار لطفعلی شیرازی نقاش صاحب سبک سده سیزدهم هجری قمری می‌دانم که واژه صورتگر پشت نام لطفعلی شیرازی می‌آید که این لقب صحیح نیست چون در واقع نوه لطفعلی‌خان واژه صورتگر را به عنوان نام فامیلی انتخاب کرده بود. پدر من ابتدا برای تحصیل منطق نزد فرصت‌الدوله شیرازی رفت و در آنجا متوجه شد که کلاس نقاشی هم تشکیل می‌شود. او سپس به تهران رفت تا در هنرستان کمال‌الملک تحصیل کند و ۷ سال شاگرد کمال‌الملک بود. شاید برایتان جالب باشد که بدانید از میان شاگردان فرصت‌الدوله شیرازی، فقط پدر من نقاش شد. وقتی کمال‌الملک به نیشابور رفت، پدر من هم به شیراز برگشت و من به هر تقدیر بعد از ۷ سالگی با پدرم زندگی کردم و از همان موقع پدرم تأثیر بیشتری روی زندگی‌ام گذاشت.

* علی‌رغم اینکه اغلب شاگردان کمال‌الملک از شاخص‌های نقاشی ایرانی فاصله گرفتند و تجربه نقاشی غربی را سرلوحه کار خود قرار دادند چرا این اتفاق در مورد صدرالدین شیرازی نیفتاد؟

هنرستان کمال‌الملک شاگردان را در رشته‌های فراوانی آموزش می‌داد. این هنرستان رشته‌هایی چون صنایع دستی و قالیبافی هم داشت. برخی از شاگردان کمال‌الملک، مینیاتور (نگارگری) و مجسمه‌سازی و … را کار می‌کردند اما در عرصه نقاشی، اکثرشان دنباله‌روی کمال‌الملک شدند و مکتب کمال‌الملک ایجاد شد. قضیه پدر من کمی متفاوت بود، چون به شیراز برگشت و به تدریج رجعتی به دوران گذشته و زمانی که با فرصت الدوله کار می‌کرد، زد و به همین دلیل، شیوه کاری او به واسطه دوری از تهران و اثرپذیری از فرصت‌الدوله با سایر شاگردان کمال‌الملک کمی تفاوت کرد.

* آیا می‌توان گفت کارهای پدرتان و شما میراثی از مکتب کمال‌الملک است. لطفاً در این مورد توضیح دهید.

اگر در نمایشگاه دیده باشید، ۳ اثر هست که در این دوران می‌گنجد. من مدتی به تهران رفتم و مقداری از سبک «گل و مرغ» دور شدم و کاری با عنوان «دختر خدمتکار» دارم که در این اثر می‌توانم بگویم در آن بتوانید نشانه‌هایی از سبک رئال کمال‌الملک ببینید. همچنین پدرم هم کارهای زیادی دارد که در سبک و مکتب کمال‌الملک جای می‌گیرد اما به تدریج از این مکتب جدا شد. شاگردان زبده کمال‌الملک از جمله اسماعیل آشتیانی، کسانی بودند که به سبک و شیوه کمال الملک وفادار ماندند و این شیوه را ادامه دادند. تعدادی از شاگردان کمال الملک نیز به اروپا رفتند و بازگشتند و کمی تغییر رویه دادند اما تمامی شاگردانی که به صورت مستقیم شاگرد کمال الملک شمرده می‌شدند و شاگردانِ شاگردان نیز به همین شیوه ادامه دادند که اینها مجموعاً به عنوان مکتب کمال الملک محسوب می‌شود.

نجواهای هنرمند نقاشی که از پاپ آرت به سبک شخصی رسید
از راست: گل و مرغ (برداشت از لطفعلی شیرازی)، درویش نوجوان (خودنگاره)، دختر خدمتکار

* دهه‌های ۴۰ و ۵۰ زمانی بود که نوگرایی در قالب‌های هنری ایران و به ویژه نقاشی ایرانی رواج داشت و من فکر می‌کنم که شما در آن دهه‌ها در آمریکا تشریف داشتید و البته با این سبک در آنجا نیز مواجه بودید. البته می‌دانم که از آن سبک خوشتان نیامد بنابراین ادامه‌اش ندادید هرچند برخی از آثار موجود در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» پاپ آرت هستند. در میان آن نسل نوگرایی که در ایران یا دنیا دیده‌اید، شما به کدام نسل احساس قرابت بیشتری داشتید؟

من از همان زمان کودکی و در شیراز به واسطه آن‌که پدر نقاش بود، با آثار هنرمندان معاصر آشنا بودم و وقتی به تهران رفتم به واسطه حضور در نمایشگاه‌ها، بیش از پیش با نقاشانی که سبک مدرن را پیش می‌بردند، آشنا شدم منتها زمانی که به آمریکا رفتم، توانستم هنر مدرن غرب را از نزدیک لمس کنم. البته من به اروپا هم رفته بودم، چون در ابتدا می‌خواستم تحصیلاتم را در فرانسه ادامه بدهم اما وقتی به فرانسه رفتم، آنجا را برای ادامه تحصیل مناسب ندیدم بنابراین به آمریکا رفتم و در آنجا ماندم.

آن روزها ۳ سبک بر دانشکده‌های هنری و هنرمندان قالب شده بود؛ یکی از این سبک‌ها «پاپ آرت» بود که در آمریکا شکل گرفت. سبک‌های دیگر «اکسپرسیونیسم» و «مینی مالیسم» بودند. بله، شما درست گفتید، من زیاد با این سبک‌ها ارتباط برقرار نکردم اما من هم هم‌رنگ جماعت شدم و یک سال تا یک سال و نیم کارهایی را در سبک‌های مذکور ترسیم می‌کردم و سپس سبک‌های پاپ آرت و اکسپرسیونیسم را کنار گذاشتم. البته تجربه کار در قالب آن سبک‌ها خوب بود، چون آثار من کپی کارهای دیگران نبود. آثار من از تجربه‌های گذشته‌ام تأثیر پذیرفته بودند و کمی متفاوت‌تر از آثار هم‌کلاسی‌هایم بودند. باید بگویم که مینی‌مالیسم هنوز در همه کارهای من جا دارد.

در واقع باید بگویم که من در تابستان سال دوم دانشگاه در آمریکا، به دوران شیراز و ایران برگشتم و مجموعه‌ای با عنوان «مثلث‌ها» را پس از ترسیم ۱۵ یا ۲۰ اثر مشابه، تکمیل کردم. این اثر که هم‌اکنون با قطع مرقع‌های ایرانی در موزه هنرهای معاصر تهران قابل مشاهده است، در دانشگاه با انتقاد اساتید و دانشجویان مواجه شد و من سرخورده شدم اما کارم به شکلی دیگر ادامه پیدا کرد.

* در واقع می‌توان گفت شما از سبک‌های مدرن غربی و هنرمندان آنها متأثر نشدید؟

نمی‌توان گفت که متأثر نشدم. در واقع من به واسطه تجربه، از آن سبک‌ها متأثر شدم یعنی آموختم که سبک‌های مختلف چه ویژگی‌هایی دارند و توانستم آثاری را ترسیم کنم که اگرچه عیناً مشابه آثار هنرمندان دیگر نیستند اما نشانه‌هایی از سبک‌های کاری آنها را دارند.

سبکی که من پس از کشیدن مجموعه «مثلث‌ها» در پیش گرفتم نیز بعدها از نظر اندازه تغییر پیدا کرد یعنی درست زمانی که آثار هنرمندان آمریکایی و اروپایی چند متری بود و فضای نمایشگاه‌ها و موزه‌ها نیز تحت تأثیر ارتفاع این آثار، بلندتر شده بود، اندازه کارهای من با توجه به قدرت بدنی‌ام به تدریج از اندازه مرقع‌های ایرانی هم کوچک‌تر می‌شد و نهایتاً به اندازه ۱۱ سانتی‌متر در ۸ و نیم سانتی‌متر رسید که شما در نمایشگاه «همسفر با آفتاب» نیز این آثار را دیده‌اید. به هر حال، کارهای کوچک ظریف‌تر و دقیق‌تر از آثار دیگر می‌شوند و نیاز به قدرت بدنی دارند. باید تاکید کنم که اندازه فعلی آثار من به صورت طبیعی شکل گرفته و این‌گونه نیست که من آن را انتخاب کرده باشم.

آثار من زمانی که در آمریکا تحصیل می‌کردم، دیگر نگارگری نبودند و المان‌های آشنایی را برای پیروان هنر مدرن داشتند. من به واسطه تجربه، از سبک‌های هنر مدرن متأثر شدم یعنی آموختم که سبک‌های مختلف چه ویژگی‌هایی دارند و توانستم آثاری را ترسیم کنم که اگرچه عیناً مشابه آثار هنرمندان دیگر نیستند اما نشانه‌هایی از سبک‌های کاری آنها را دارند

من در ابتدا فقط می‌خواستم کارهایم را کوچک کنم اما بعد متوجه شدم که این کار از هر نظر برایم خوب است، بنابراین کار را ادامه دادم و به تدریج متوجه وجود عناصر دیگری شدم. آن عناصر به من کمک می‌کردند که اندازه دلخواهم را حفظ کنم. من اندازه کارهایم را کوچک کردم تا بتوانم به راحتی آنها را حمل و نقل کنم. از طرف دیگر کارهای من به حدی کوچک بودند که می‌توان گفت فقط یک مخاطب می‌توانست از نزدیک و به صورت دقیق آنها را مشاهده کند اما کارهای بزرگ به قدری گسترده هستند که مخاطبان زیادی آنها را از دور نگاه می‌کنند.

به مرور زمان کارهای من در دانشگاه، قبول شدند و نظر مثبت دیگران را جلب کردند. آثار من دیگر نگارگری نبودند و المان‌های آشنایی را برای پیروان هنر معاصر آن دوره یعنی «هنر مدرن» داشتند.

فکر می‌کنم از آنجایی که آثار شما توجه زیادی به مخاطب دارد، می‌خواستید به آثار بزرگ و مخاطب‌ستیز آن زمان اعتراض کنید. در واقع خواستید هنر مدرنی را که همگان بر اندازه بزرگ آن تاکید داشتند، در قطع کوچک ترسیم کنید که به مفهوم کلمه مینی‌مال نیز می‌توان اشاره کرد. این درست است؟

در آثار من هنوز تأثیراتی از مینی‌مالیسم وجود دارد، به ویژه زمانی که به ژاپن رفتم این موضوع بهتر مشخص شد.

بله درست است؛ می‌توان گفت اعتراض، اما در واقع من در نقطه مقابل هنرمندانی که آثار بزرگ را می‌کشیدند، قرار گرفتم. آمریکایی‌ها می‌گویند بزرگ همیشه خوب است و بنابراین این حس اجتماعی روی هنر هم تأثیر گذاشته است. البته هنرمندان اروپایی هم کارهایی را در سایز بزرگ انجام داده‌اند که گرنیکای پیکاسو معروف‌ترین آنها است. برخی از کارهای مونه همچون «گل‌های نیلوفر آبی» هم پانوراما و چندین متر است اما در آمریکا به دلیل اینکه حسی اجتماعی حاکم بوده است، آثار بزرگ باب شد.

در واقع می‌توان گفت که کارهای من حالت نجوا دارند و مخاطب را به خلوت می‌برند، یعنی مخاطبی که به آثار من نزدیک می‌شود، کاملاً از اطراف غافل می‌شود؛ این همان نتیجه درستی است که دوست داشتم اتفاق بیفتد. در نقطه مقابل کارهای من، کارهای بزرگی که آن زمان ترسیم می‌شد، حالت فریاد و تشر دارند.

* فکر می‌کنم در آن دهه‌ها موسیقی غرب نیز تحت تأثیر این جریان و سبک اعتراض‌گونه قرار گرفت که سبک‌های راک و پاپ متولد شدند...

بله همین طور است.

ادامه دارد...

کد خبر 6298100

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha