۲۸ آذر ۱۴۰۳، ۱۶:۰۰

دزدان شگرف تاریخ!

دزدان شگرف تاریخ!

این گزارش به سه مورد از عجیب‌ترین دزدی‌های تاریخ پرداخته، دزدی‌هایی که هنوز معمای آن‌ها حل نشده باقی مانده است.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله _ مبینا افراخته: بیست و چهارم نوامبر سال ۱۹۷۱ بود، پرواز ۳۰۵ بویینگ ۷۲۷ قصد پرواز از مبدا پورتلند به مقصد سیاتل را داشت اما این پرواز یک مسافر خاصی به نام «دی‌بی کوپر» داشت. او یک مرد سفیدپوست با کت و شلواری تیره رنگ و اتوکشیده بود که حدوداً ۴۰ تا ۴۵ سال سن داشت. او که خود را یک مسافر کاری معرفی کرده بود و کیف دستی هم در دست داشت مشهورترین دزدی را در تاریخ رقم زد. دزدی که معمای سرقتش تا همین امروز حل نشده و پلیس را حسابی گیج کرده است.

داستان از اینجا شروع شد که ساعت ۲:۵۰ دقیقه بعدازظهر کوپر سوار پروازی شد که از پورتلند به طرف سیاتل می‌رفت. پروازی که ۶ خدمه و ۳۶ مسافر داشت. زمانی که هواپیما کمی از زمین فاصله می‌گیرد کوپر مهماندار را صدا می‌‎زند و سفارش نوشیدنی به او می‌دهد. مهماندار سفارش او را تحویل می‌دهد و بر روی صندلی‌اش که درست پشت سر کوپر بوده می‌نشیند.

چند دقیقه بعد دی‌بی کوپر پاکتی را به مهماندار می‌دهد. مهماندار که خیال می‌کرده کوپر قصد آشنایی با او را دارد بدون اینکه آن نامه را بخواند داخل کیف خود قرار می‌دهد. کوپر که متوجه بی‌اعتنایی مهماندار می‌شود به او متذکر می‌شود: «بهتر است پاکت را باز کنی؛ من یک بمب دارم»

مهماندار هواپیما دستپاچه پاکت را باز کرد و دید که کوپر در آن با خط درشتی نوشته: من در کیفم یک بمب دارم و هروقت که لازم باشد از آن استفاده می‌کنم. کوپر بعد از اینکه بمب را به مهماندار نشان داد خواسته‌های خود را نیز مطرح کرد. او درخواست ۲۰۰ هزار دلار پول نقد، چتر نجات و البته سوخت کافی برای اینکه بتوانند بعد از فرود موقت دوباره پرواز کنند را با مهماندار مطرح کرد و مهماندار هم آن را به گوش خلبان رساند. بعد از اینکه خلبان موضوع را با برج مراقبت مطرح کرد، برای اینکه کسی از مسافران متوجه ماجرا نشوند اعلام کرد که به دلیل مشکلات فنی، فرود هواپیما به تأخیر افتاده. از بیرون همه چیز عادی به نظر می‌رسید اما در واقع شخصی با یک کیف بمب و کلی نقشه داخل کابین قرار داشت که قرار بود آینده یکی از عجیب‌ترین دزدی‌های تاریخ را رقم بزند.

کوپر خیلی خونسرد و مسلط دوباره تاکید کرد تا زمانی که پول و چترها آماده نشوند اجازه فرود نمی‌دهد. به همین خاطر هواپیما حدود دوساعت در آسمان چرخید و در این مدت نیز پلیس اف‌بی‌آی درحال آماده کردن پول‌ها بودند. در همین ساعت‌ها تیم اورژانس و آتش‌نشانی هم خودشان را به فرودگاه رساندند. وسط این همه کشمکش و اضطراب کوپر برای اینکه وقتش را بگذراند شروع به خوش‌وبش کردن با مهماندار کرد. انگار نه انگار که درحال دزدیدن یک هواپیماست.

بالاخره بعد از دو ساعت پرواز هواپیما ساعت ۵:۴۵ دقیقه در فرودگاه سیاتل نشست. اما همچنان ماجرا ادامه داشت. بعد از آنکه کوپر پول‌ها و چتر نجات را گرفت دومین قسمت از نقشه او آغاز شد. کوپر اجازه داد همه مسافران به همراه ۱۰ خدمه هواپیما پیاده شوند و وقتی سوخت‌گیری هواپیما تمام شد، کوپر به خلبان دستور داد که از باند هواپیما بلند شود و مستقیم به شهر مکزیک برود. خلبان هم که ترسیده و شگفت زده بود بدون هیچ حرفی تمام دستوراتش را موبه‌مو اجرا می‌کرد.

کوپر دستور داده بود که هواپیما باید با سرعت خیلی کم و در ارتفاع پایینی پرواز کند، درحالی که معمولاً ارتفاع پرواز تجاری بین ۲۵ تا ۳۷ هزار پا است. آن‌ها مجبور شدند توقف دیگری برای سوخت‌گیری داشته باشند. بعد از سوخت‌گیری یعنی ساعت ۷:۴۰ دقیقه دوباره پرواز می‌کنند. این بار چند جنگنده از دور هواپیما را اسکورت می‌کردند تا وضعیت تحت کنترل باشد. کوپر که قدم قدم نقشه‌اش را پیش می‌برد، ساعت هشت شب از همه گروگان‌ها خواست که به داخل کابین خلبان بروند و در راهم ببندند. چند دقیقه بعد چراغ هشدار هواپیما نشان داد که در پشتی هواپیما باز شده، فشار کابین افت کرده و دمای هوای زیر صفر وارد هواپیما شده. این علامت‌ها فقط می‌توانست یک معنی بدهد. آن هم اینکه کوپر در را باز کرده و آماده پریدن است. او وسط باران، در تاریکی شب و ارتفاع پایین با ۲۰۰ هزار دلار پول نقد از پشت هواپیما پایین پرید.

دزدان شگرف تاریخ!

جنگنده‌هایی که هواپیما را تعقیب می‌کردند به دلیل بارندگی شرایط بد آب و هوا متوجه پایین پریدن کوپر نشدند و اینجا بود که کوپر برای همیشه از چشم دنیا ناپدید شد. هیچ ردی از او باقی نماند انگار که او با باد و باران یکی شده باشد. در نهایت هم هواپیما در نزدیک‌ترین فرودگاه فرود می‌آید بلافاصله بعد از فرود نیز پلیس و مأموران اف‌بی‌آی جست‌وجو برای پیدا کردن کوپر را شروع کردند اما هیچ رد و نشانی از او پیدا نکردند.

آن‌ها در روند تحقیقات فقط به چند نکته عجیب رسیدند. یکی اینکه گویا کوپر با جزئیات به هواپیما و فناوری‌هایش آشنایی داشته است. در آن دوره به ندرت پیش می‌آمد که کسی بداند یک سری از هواپیماهای غیرنظامی مثل بویینگ در قسمت انتهایی‌اش در خروج دارد که این در تنها با یک دکمه در انتهای راهرو باز می‌شود. زمانی هم که در باز می‌شد از کابین خلبان قابل بستن نبود. حتی برای خیلی از خدمه هم این ویژگی ناشناخته بود اما کوپر همچون یک کارشناس حرفه‌ای همه چیز را می‌دانست.

با اینکه نقشه کوپر خیلی حساب شده به نظر می‌رسید اما اف‌بی‌آی سال ۲۰۲۱ به این نتیجه رسید که شاید اصلاً کوپر تجربه چتربازی نداشته است. زیرا هیچ چترباز حرفه‌ای حاضر نیست که در یک شب بارانی با بادی که سرعتش ۲۰۰ مایل در ساعت هست بپرد. دوم اینکه لباس‌هایی که کوپر به تن داشت، مثل کت و شلوار و کفش مردانه اصلاً مناسب چتربازی نبود. سرانجام نیز تنها چیزی که مأموران به‌دست آوردند یک سری مشخصات ظاهری و چند وسیله شخصی مثل کراوات کوپر بود که برای شناسایی کافی نبود. همچنین بعدها مشخص شد که حتی دی‌بی کوپر نام واقعی این سارق شگرف نبوده است.

یکی از عجیب‌ترین اتفاقات این پرونده سال ۱۹۸۰ یعنی ۹ سال بعد از هواپیماربایی رخ می‌دهد. بعد از هواپیماربایی یک کودک خردسال موقع بازی در ساحل رودخانه کلمبیا بسته‌هایی که حاوی اسکناس‌های ۲۰ دلاری بودند را پیدا می‌کند. با بررسی شماره سریال اسکناس‌ها این را دریافت می‌کنند که این اسکناس‌ها همان پول‌هایی هستند که کوپر گرفته بود. تحقیقات پلیس نشان داد نوارهای لاستیکی دور بسته‌های پول تا حد زیادی سالم مانده بود یعنی اگر پول‌ها به‌طور طبیعی در معرض آب و هوا قرار گرفته بودند نوارها هم باید پوسیده می‌شدند که این باعث شد برخی‌ها فکر کنند که کسی عمداً پول‌ها را در آن‌جا مخفی کرده است. تا سال ۲۰۱۶ اف‌بی‌آی به طور فعالانه روی این پرونده کار می‌کرد اما نهایتاً در همان سال به طور رسمی اعلام کرد که این پرونده مختومه شده و کلی سوال بدون جواب به جا مانده است.

دزدان شگرف تاریخ!

دزدی قانونی صدام

صدام حسین، دیکتاتوری که هشت سال با ایران جنگید، جزو کسانی بود که یکی از بزرگ‌ترین و در عین حال بی‌سروصداترین دزدی‌های تاریخ را انجام داد. ماجرا به هجدهم مارس سال ۲۰۰۳ درست یک روز قبل از حمله نیروهای آمریکایی به عراق برمی‌گردد. آن روز صدام حسین مأموریت خیلی خاصی را به پسرش محول کرد. صدام نامه دست‌نویسی به بانک مرکزی عراق فرستاد و دستور داد که ۹۲۰ میلیون دلار از ذخایر بانک مرکزی را به پسرش تحویل بدهند.

کارمندهای دولت هم که نمی‌خواستند با دستور مستقیم صدام مخالفت کنند سریع دست به کار شدند و بسته‌های بزرگ پول نقد را آماده کردند و بدون هیچ حرفی تحویل پسر او دادند. پسر صدام حسین هم به همراه یک نفر دیگر که هیچ وقت هویتش مشخص نشد از بانک مرکزی خارج شد. تمام این ماجرا هم در کمال امنیت و بدون کوچک‌ترین درگیری انجام شد. پسر صدام حسین علاوه‌ بر دلارها مقدار زیادی طلا و ارزهای خارجی دیگری هم بار کامیون‌ها کرده بود.

عجیب‌ترین چیزی که در این سرقت اتفاق افتاد قانونی بودن آن بود و به سادگی از طریق نامه‌ای از طرف بالاترین مقام کشور، دستور مستقیم بانک مرکزی و کارمندانی که بدون چون و چرا آن را اجرا کردند، انجام شد. هدف صدام از این دزدی حفظ خود و نزدیکانش برای روز مبادا بود.

او می‌خواست که اگر حکومتش سقوط کرد دست پر باشد تا با این پول‌ها بتواند از عراق فرار کند و زندگی خود را در جای دیگری بسازد. از طرف دیگر صدام به دنبال این بود که ثروت عراق را از دسترس دشمنانش خصوصاً نیروهای آمریکایی که می‌دانست به زودی قرار است سر و کله‌شان پیدا شود دور نگه دارد.

اما بعد از سقوط بغداد و پایان دیکتاتوری صدام نیروهای آمریکایی همه جای کشور را زیر و رو کردند تا این پول‌ها را پیدا کنند که به هدفشان هم رسیدند. بخشی از آن پول‌ها یعنی چیزی حدود ۶۵۰ میلیون دلار نقد در یکی از کاخ‌های مجلل صدام در بغداد پیدا شد اما بخش کلانی از آن باوجود گذشت بیش از ۲۰ سال هنوز باقی مانده و پیدا نشده است.

دزدان شگرف تاریخ!

سرقت قطار سلطنتی بریتانیا

هشتم آگوست ۱۹۶۳ بود که یک گروه ۱۵ نفره از حرفه‌ای‌ترین دزدهای آن دوران به رهبری یک نابغه تصمیم گرفتند یکی از بزرگ‌ترین دزدی‌های تاریخ را انجام دهند. هدف آن‌ها قطار سلطنتی بود که از گلاسکو به لندن می‌رفت. قطاری که کلی بسته پستی و مقدار زیادی پول نقد را که از بانک‌های اسکاتلند جمع شده بود با خودش می‌برد. جمع خلافکار این سرقت از هفته‌ها قبل شروع به جمع‌آوری اطلاعات کردند، از مسیر قطار گرفته تا زمان دقیق حرکتش. مقدار پول‌ها، وضعیت نگهبان‌ها و حتی نقشه ایستگاه‌ها دقیق بررسی شده بود. روز سرقت این تیم با یک برنامه حساب شده وارد عمل شد.

آن‌ها در ابتدا باید قطار را متوقف می‌کردند برای همین با دست‌کاری چراغ راهنمایی آن را قرمز کردند تا قطار مجبور به توقف شود. لباس کارگری تن کرده بودند و ماسکی هم بر دهان داشتند که جلب توجه نکنند. زمانی که قطار متوقف می‌شود به‌سرعت به بالای آن می‌پرند و لوکوموتیوران‌ها را مجبور می‌کنند که قطار را به محلی که خوشان از قبل مشخص کرده‌اند ببرند.

وقتی که قطار به یک جای امن رسید بی‌سروصدا کیسه‌های پول نقد را که مجموعاً دو نیم میلیون پوند می‌شد به ماشین‌هایی که از قبل آماده کرده بودند منتقل کردند. این ماجرا بدون هیچ سلاح گرم و خشونتی انجام شد. بعد از بار زدن پواها به مزرعه مخفی رفتند و پول‌ها را آماده کردند تا آب‌ها از آسیاب بیفتد.

این سرقت به‌شدت پلیس و نیروهای امنیتی را تحقیر کرده بود و با اینکه دزدها حرفه‌ای عمل کرده بودند و کوچک‌ترین ردی از خودشان باقی نگذاشته بودند توانست بعد از چند هفته از روی اثر انگشتی که در مزرعه مانده بود چند نفر از آن‌ها را شناسایی و دستگیر کند. با این حال بخش عظیمی از پول‌ها پیدا نشد. یکی از معروف‌ترین اعضای این گروه «رونی بیگز» بود که بعد از دستگیری از زندان فرار کرد و سال‌ها در برزیل به زندگی خود ادامه داد.

وقتی که پلیس توانست این گروه را شناسایی و دستگیر کند رونی به سی سال زندان محکوم شد اما چون تاب زندان را نداشت هنوز به سه سال نکشیده نقشه فرارش را کشید و در هشتم جولای ۱۹۶۵ با کمک دوستانش از زندان لندن فرار کرد. هم‌دست‌های رونی یک نردبان بزرگ را به دیوار زندان رسانده بودند و بعد از اینکه رونی موفق شد که از دیوار بالا برود به سرعت سوار ماشینی که منتظرش بود شد.

بعد از فرار، او مجبور شد که هویتش را تغییر دهد و مدتی را با یک مدرک جعلی در بریتانیا زندگی کند برای اینکه در دام پلیس نیفتد از کشور خارج شد و اول به بلژیک و بعد هم به فرانسه رفت. در پاریس با انجام دادن جراحی پلاستیک ظاهرش را تغییر می‌دهد و بعد هم به استرالیا می‌رود. پس از مدتی استرالیا هم ترک، و خودش را به برزیل می‌رساند. برزیلی که برای او یک بهشت امن بود.

دزدان شگرف تاریخ!

کد خبر 6320103

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha