خبرگزاری مهر؛ گروه مجله_ زهرا افسر: مسیر دانشگاه تهران تا میدان آزادی، تشییع شهدای زیادی را به خود دیده است. از حق نگذریم، مردم هم همیشه سنگ تمام گذاشتند. یکی از پُر شورترین و به قولی وحدتآفرینترین مراسم تشییع شهدا، متعلق به سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی بود.
مراسمهای تشییع شهدا، هماهنگیها و آماده سازی و تدارکات دشواری دارد که شاید کمتر کسی به آن توجه کند. یکی از آن مراحل دشوار آماده سازی، «گلآرایی خودروهای حمل پیکر شهدا» است.
همان گلهایی که مردم در تشییع پیکرها به رسم تبرک، از کسانی که روی خودروهای حمل پیکر حضور دارند، هدیه میگیرند یا اگر دست شان برسد خودشان یک شاخه هم که شده از آن گلها برای باقی عمر بر میدارند.
همزمان با فرا رسیدن سالگرد شهادت سپهبد، حاج قاسم سلیمانی، «مجله مهر» به سراغ یکی از افرادی رفت که گلآرایی خودروهای حمل پیکر حاج قاسم عزیز ما به آنها سپرده شده بود. روایتی از تشییع پیکر حاج قاسم، در تهران را از زبان کسی میخوانیم که سرتیم یک گروهی است که همیشه سر بزنگاهها هنر خودشان را برای کمک به این مراسمات وقف میکنند.
حماسه گلفروشان
راوی، روایت میکند: آن روزی که قرار شد برویم از بازار گل، گل خریداری کنیم تا ماشین حمل پیکرها را در تشییع تهران، گلآرایی کنیم، مبلغی پول از یکی از دستگاه های فرهنگی دریافت کردیم تا با آن برای خودروی حمل پیکرها گل خریداری کنیم. مجموعاً ده نفر شهید ایرانی_عراقی داشتیم که ۶ نفر را در تهران تشییع کردند از جمله شهید قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس.
دو ماشین را برای حمل پیکرها در نظر داشتند و باید گلآرایی میشد. رفتیم بازار گل تا مقدار گل مورد نیاز را تهیه کنیم و خب برای این مراسمات به قولی به سراغ عمده فروشهای بازار میرویم.
به یکی از مغازه های عمده فروش گل ماجرا را گفتیم و اعلام کردیم که برای گلآرایی دو ماشین بزرگ، گل میخواهیم و گل زیادی هم میخواهیم. فرد گل فروش پرسید چند شاخه میخواهید و برای چه کاری؟
راوی می گوید میان یک دوراهی بزرگ ماندیم که بگوییم اصل داستان چیست یا خیر! بالاخره تصمیم گرفتیم قضیه گلآرایی ماشین حمل پیکر حاج قاسم را تعریف کنیم. گل فروش لحظه ای درنگ کرد و گفت الان خدمت میرسم.
منتظر بازگشت فروشنده بودیم که یک دفعه پشت میکروفن بازار گل آقایی اعلام کرد: «برای گلآرایی ماشین پیکر حاج قاسم در مراسم تشییع، گل میخواهند. هرکس هرچقدر حاج قاسم به گردنش حق دارد از مغازه و انبارش گل بیاورد!»
راوی ادامه می دهد: ما که هنوز در تعجب این حرکت بودیم یک دفعه با حجمی از گل در جلوی مغازه مواجه شدیم که در تمام این مراسم ها بی سابقه بود. حس خاصی داشتیم. نمی دانستیم چه کنیم. حجمی زیادی از گل که فراتر از نیاز ما بود و از آن مهمتر مغازه دارانی که حاضر به دریافت ریالی پول نبودند!
وقتی برگشتیم با آن مجموعه فرهنگی تماس گرفتیم که بودجهای که دادید دست نخورده باقی مانده و گلفروشها به ما گل را رایگان دادند. خلاصه بودجه را برگرداندیم و گلها را به یک پادگان بردیم تا آنجا این دو ماشین را تزئین کنیم.
شب و روز تشییع
بخاطر ازدحام جمعیتی که انتظار میرفت، پیکر این ۶ شهید را روی سقف یک ماشین یخچالدار قرار دادند تا در ازدحام جمعیت اتفاقی نیفتد. من وقتی چنین مسئولیتی به ما و گروهمان سپرده میشود بچههای گروه را صدا میزنم که برای کمک بیایند، هر بار هم حدود بیست، سی نفر میشویم که شبانه کار راه انجام دهیم.
بچهها معمولاً وقتی برای این کارها میآیند، دوستانشان را هم با خودشان میآورند و ما هم خط قرمزی برای حضور آنها نداریم، همین که طرف نماز خوان باشد برایمان کافیست. آن شب مراسم هم بچهها دوستانشان را آورده بودند و حدود هفتاد الی هشتاد نفر بودیم که همه غمگین اما برای انجام کاری بزرگ مصمم بودند.
کار ما با همان بیست نفر اولیه هم جمع میشد زیرا آنچنان کار سنگین و زمانبری هم نیست، اما برای اینکه یک جمعی باهم در این کارها سهیم باشند، هرکسی یک کار پراکنده انجام میدهد. آن شب هم یکی سیم مفتول میپیچید، یکی گلها را جدا میکرد، طوری که هرکسی یک سهمی داشته باشد.
راوی ادامه می دهد که بچه های اصلی گروه بیشتر زیرسازیها را انجام میدادند و یک مجموعه دیگر گلها را میزد. قرار بود ماشینی که پیکر حاج قاسم را حمل میکند، گل سرخ زده بشود و ماشین دیگر را گلهای رنگارنگ. که طبق پیشبینی خود ما چیزی از گلها باقی نماند و ماشین وقتی به میدان آزادی رسید، هیچ گلی به آن نمانده بود و مردم گلها را برای تبرک برده بودند. همانطور هم که گفتم بخاطر دلایل امنیتی اصلاً پیکرها با آن دو ماشین حمل نشد و ۶ پیکر روی سقف یک ماشین دیگر بین جمعیت تشییع شدند.
ماجرای حضور در کرمان آن هم با پرواز خانواده شهدا!
راوی می گوید بعد از اقامه نماز میت به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی من و سه تا از دوستانم رفتیم سر خیابان استاد معین که ملحق شویم به جمعیت. چون بخشی از کار گروه ما ساخت مستند است. یکی از دوستانم در آن شلوغی گفت کاش این پیکرها که میبرند کرمان ما هم میرفتیم و یک محتوای تصویری تولید میکردیم. من هم که از فکر این حرف بیرون نیامدم همان شب بلیت هواپیما گرفتیم برای کرمان. یک تیم ۴ نفره با تجهیزات تصویری عازم کرمان شدیم.
وقتی سوار هواپیما شدیم، دیدم با گروهی از فرزندان و خانوادههای شهدا در یک پرواز هستیم که بعد متوجه شدم این پرواز برای انتقال فرزندان و خانواده شهدا در نظر گرفته شده ولی چون تعدادی صندلی خالی داشته بلیت را فروختند تا بقیه هم بتوانند خودشان را به کرمان برسانند.
راوی ادامه می دهد قرار بود پیکر حاج قاسم با دستان فرزندان شهدا و طبق وصیتنامه حاجی توسط آقای قالیباف به خاک سپرده شود. همانطور که میدانید در بین فرزندان شهدا مرسوم بود که به حاج قاسم میگفتند: «عمو».
خلاصه که این ماجرا همزمان بود با علامت دستی که «سید حسن نصرالله» نشان داد مبنی بر اینکه: «عمودی بیایی، افقی میروی» و ما با این فرزندان و علامت دستی که سید مقاومت نشان داده بود ویدئوهای زیبایی را ضبط کردیم.
نظر شما